دانلود انواع فایل

مقاله تحقیق پروژه دانش آموزی و دانشجویی

دانلود انواع فایل

مقاله تحقیق پروژه دانش آموزی و دانشجویی

بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی

بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی

احدیت وواحدیت

یونس:الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکیمِ(1)أَ کانَ لِلنّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبینٌ(2)الف، لام، راء. این است آیاتِ کتابِ حکمت‏آموز. آیا براى مردم شگفت‏آور است که به مردى از خودشان وحى کردیم که: مردم را بیم ده و به کسانى که ایمان آورده‏اند مژده ده که براى آنان نزد پروردگارشان سابقه نیک است؟ کافران گفتند: «این [مرد] قطعاً افسونگرى آشکار است. »

﴿ الر اشاره به حقیقت محمدیه دارد که همان رحمت عام الهی است بقوله تعالی (و ما ارسلناک الارحمۀ للعالمین).

﴿ تِلْکَ یعنی آنچه به وسیله این سه حرف به آن اشاره می شود کتاب حکیمانه ای است که دارای جزئیات محکم و متقن است[یا به تأویل دوم در دو مقام] که اول به اعتبار هویت احدیت جمعی حق و دومی صفت واحدیت تفصیلی اوست به خداوند قسم یاد می کنم [باید افزود که] صفت واحدیت حق در باطن جبروت و ظاهر رحموت قرار دارد.

﴿ آیاتُ الْکِتابِ که دارای حکمت است.

﴿ أَ کانَ لِلنّاسِ عَجَبًا آیه شریفه تعجب کافران را زیر سؤال می برد و می فرماید با وجود اینکه سنت همیشگی خداوند ارسال وحی بر پیامبرانش می باشد چرا آنها آنرا انکار می کند و در ادامه می فرماید همانا که تعجب آنان به دلیل دوریشان از مقام پیامبر و عدم نزدیکی به ایشان و نیز یکی نبودن وحی با اعتقادات ایشان می باشد.

﴿ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ یعنی [ایمان آوردنشان در ازل و] به واسطه عنایت ازلی حق به ایشان است [یا به تعبیر دیگر] تقرب آنان به حق تعالی به واسطه برگزیدنشان در ازل است که این فقط مخصوص به آنان بوده و احدی همانند آنان نیست و اگر اینگونه نبود آنان نیز ایمان نمی آوردند.

﴿ قالَ الْکافِرُونَ یعنی کسانی که از حق در حجاب مانده و از ظهور صفات حقانی در حقیقت محمدیه چیزی نمی دانند.

طه:اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى(8) خدایى که جز او معبودى نیست [و] نامهاى نیکو به او اختصاص دارد.

﴿ اللَّهُ یعنی نازل کننده موصوف به این صفات، الله می باشد.

﴿ لا إِلَهَ إِلا هُوَ ذات احدیت و حقیقت هویت او با این اسماء متکثر و متعدد نمی گردد. پس او در ازل و ابد تغییر نکرده و موجودی جز او وجود ندارد.

﴿ لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى [اما به اعتبار واحدیت و مصدریتش او دارای اسماء حسنی است که] همانا ذات او به اعتبار تعینات صفاتش می باشند.

مومنون:أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ(55) نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ(56) آیا مى‏پندارند که آنچه از مال و پسران که بدیشان مدد مى‏دهیم،[از آن روى است که‏] مى‏خواهیم به سودشان در خیرات شتاب ورزیم؟ [نه، ] بلکه نمى‏فهمند.

﴿ أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ(55) نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ یعنی سعادتمندی- آنگونه که آنان تصور می کنند- به وسیله لذات دنیوی و یاری شدن به نعمتهای فانی نیست. بلکه یاری حقیقی توفیق در خیرات ماندگار است [به عبارت بهتر یاری حقیقی] ترس ناشی از خشیت الهی در هنگام تجلی عظمت و یقین عیانی به تجلی صفات ربانی و توحید ذاتی و نیز هدایت خلق و اعطاء کمالاتش در مقام بقاء همراه با ترس از ظهور بقایای نفسانی در بازگشت از عالم احدیت به عالم ربوبیت است و این همان پیشی جستن در خیرات است.

عنکبوت:مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ(41) داستان کسانى که غیر از خدا دوستانى اختیار کرده‏اند، همچون داستان عنکبوت است که [با آب دهان خود] خانه‏اى براى خویش ساخته، و در حقیقت -اگر مى‏دانستند- سست‏ترین خانه‏ها همان خانه عنکبوت است.

﴿ مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ [منظور آیه شریفه این است که] منشأ محبت أخروی ذات احدیت و محبت الهی است و این همان محبتی است که بین پاکان و اولیاء به خاطر تناسب صفات و نزدیکی ذاتشان برقرار است.

عنکبوت:وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ(69) و کسانى که در راه ما کوشیده‏اند، به یقین راههاى خود را بر آنان مى‏نماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است.

﴿ لَنَهْدِیَنَّهُمْ به راههایی که به ذات حق منتهی می گردد. که این راهها صفات الهی اند که حجاب ذات او گشته و سلوک در آنها همانا اتصاف به آنها است که سالک را بر اساس صفتی که متصف به آن است به اسمی ثابت از حق تعالی می رساند که این عین ذات واحدیت است که به منزله باب حضرت احدیت می باشد.

﴿ وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ آنان که در مقام مشاهده خداوند را عبادت می کنند همچنانکه حضرت امیر (ع) فرمودند (الإحسان ان تعبدوالله کأنک تراه) پس محسنین سالکان سیر صفاتی حق و متصف به آنها می باشند. چرا که آنها حق را به واسطه مراقبه و مشاهده خویش عبادت می کنند و دلیل اینکه فرموده است: (کانک تراه) چرا که رویت و شهود عینی فقط بعد از فنای صفاتی و ذاتی محقق می گردد.

سجدَة:الم(1) الف، لام، میم.تَنْزیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبّ‏ِ الْعالَمینَ(2) نازل شدن این کتاب -که هیچ [جاى‏] شک در آن نیست- از طرف پروردگار جهانهاست.

﴿ الم یعنی ظهور ذات احدیت و صفات و حضرات اسمائیه حق.

﴿ تَنْزیلُ [تنزیل یعنی فروفرستادن] کتاب عقل فرقانی مطلق بر وجود محمدی.

﴿ مِنْ رَبّ‏ِ الْعالَمینَ به واسطه ظهور رحمت تامه اش بر مظهر محمدی.

سجدة:اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ(4) خدا کسى است که آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است، در شش هنگام آفرید، آنگاه بر عرش [قدرت‏] استیلا یافت، براى شما غیر از او سرپرست و شفاعتگرى نیست؛ آیا باز هم پند نمى‏گیرید؟

﴿ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما به وسیله احتجاب به آنها در ایام شش روزه الهی که مدت زمان خفاء حضرت حق از زمان آدم تا زمان حضرت رسول (ص) می باشد.

﴿ ثُمَّ اسْتَوى که با تجلی به جمیع صفات خود بر عرش قلب محمدی در روز آخر [روز جمعه] تجلی نمود همانا منظور از استواء خورشید کمال نورافشانی اوست و به این جهت است که فرمود (بعثت و فی نسم الساعۀ) چرا که وقت بعثت او صبحگاه قیامت و ظهر آن هنگام ظهور حضرت مهدی (ع) است. و به این جهت است که خواندن این سوره در صبح روز جمعه مستحب شمرده شده است.

﴿ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ در هنگام ظهور آن.

﴿ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ به دلیل اینکه جملگی در او فانی می شود.

﴿أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ یعنی آیا در هنگام ظهور وحدت عهد اولی و میثاق فطری خویش را به یاد می آورید؟

صافات:بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ(46) لا فِیهَا غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنهَا یُنزَفُونَ(47) [باده‏اى‏] سخت سپید که نوشندگان را لذّتى [خاص‏] مى‏دهد؛ نه در آن فساد عقل است و نه ایشان از آن به بدمستى [و فرسودگى‏] مى‏افتند.

﴿ بَیْضاءَ یعنی فورانی که از عین احدیت [یا همان کافور] بوده و هیچگونه شائبه ترکیب با تعنیات در او راه ندارد.

﴿ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ لا فیها غول که عقلشان را ضایع سازد. چرا که آنان اهل صحوند و خداوند آنها را از ناپاکی ها و حجاب پاکی گردانده است.

﴿ وَ لا هُمْ عَنهَا یُنزَفُونَ یعنی عقلشان را به واسطه نوشیدن آن شراب از دست نمی دهند. و گرنه در مقام بقاء و اهل بهشتهای سه گانه نبودند.

ص:وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ اْلأَخْیارِ(47) و آنان در پیشگاه ما جدّاً از برگزیدگان نیکانند.

﴿ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا در حضرت واحدیت.

ص:قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ(67)أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ(68) بگو: «این خبرى بزرگ است،[که‏] شما از آن روى برمى‏تابید.

﴿ نَبَأٌ عَظیمٌ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ پس برای اثبات درستی نبوتش به اطلاع از اختصام در ملأ اعلی احتجاج
می ورزد چرا که جز طریق وحی نمی توان به آن دست یافت.

زمر:وَ تَرَى الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقّ‏ِ وَ قیلَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبّ‏ِ الْعالَمینَ(75) و فرشتگان را مى‏بینى که پیرامون عرش به ستایش پروردگارِ خود تسبیح مى‏گویند و میانشان به حقّ داورى مى‏گردد و گفته مى‏شود: «سپاس، ویژه پروردگار جهانیان است. »

﴿وَ قیلَ به زبان احدیت.

﴿الْحَمْدُ [یعنی حمد] مطلق در حضرت واحدیت مخصوص به ذات الهی است که موصوف به جمیع صفات است.

﴿رَبّ‏ِ الْعالَمینَ که پرورش دهنده آنها براساس استعداد و احوال اشیاء می باشد.

فُصّلَت: حم(1)فُصّلَت :تَنْزیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ(2) کِتَبٌ فُصلَت ءَایَتُهُ قُرْءَاناً عَرَبِیًّا لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ‏حاء، میم. وحى [نامه‏]اى است از جانب [خداى‏] رحمتگر مهربان. کتابى است که آیات آن، به روشنى بیان شده. قرآنى است به زبان عربى براى مردمى که مى‏دانند.

﴿ حم [منظور] ظهور حق تعالی به صورت محمد (ص) می باشد.

﴿ تَنْزیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ [یعنی کتاب] کل که جامع جمیع حقائق و نازل از ذات احدیت است. که موصوف به رحمت عام رحمانیه برای وجود و کمالات وجودی تمامی موجودات و رحمت خاصه رحیمیه که مختص به اولیاء محمدی و مستعدین قبول کمال خاص عرفانی و توحید ذاتی می باشد و این کتاب کل همان کتاب عقل فرقانی است.

﴿ فُصّلَت آیاته به واسطه تنزیل، بعد از اینکه در مقام عین جمع به صورت اجمال بود.

﴿قرآنا یعنی به واسطه ظهور صفات و ایجاد استعدادات تفصیل یافته و گرنه فی نفسه به صورت جامع و اجمالی است.

قمر: فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ(55) در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانایند.

﴿ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ که خیر است. منظور از خیر همانا مقام وحدت است.

﴿ عِنْدَ مَلیکٍ منظور حضرت اسماء و حال بقاء بعد از فنا و مقام فرق بین ذات و صفات می باشد [به عبارت دیگر] به واسطه ذات الهی در جایگاه صدق وجود یافته اند- و در نزد پادشاه مدبر مملکت وجود- که آن را براساس حکمت و مقتضی عنایتش به بهترین وجه و کامل ترین شکل اداره می کند به سر می برند.

الرحمن:حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ(72) حورانى پرده‏نشین در [دل‏] خیمه‏ها.

﴿ حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ یعنی پرده نشینان حضرت اسماء و بلکه حضرت وحدت و احدیتند که برای غیر خود آشکار نمی شوند و ماورای آنها مقام و مرتبه ای نیست که به آن ترقی کرده و نگاه به بالاتر نمایند. چرا که فقط آنها پرده نشینان آن مقامند.

فجر: وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ(4)و به شب، وقتى سپرى شود.

﴿ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ شفعی که منظور از آن شاهد و مشهود است قبل از تجلی فناء تام و در حالت مشاهده در مقام صفات است. وتر یعنی ذات احدیت در هنگام فنای تام و از میان رفتن دوگانگی.

فجر:یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ(27) اى نفس مطمئنّه،

﴿ یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ [یعنی ای نفس مطمئنه ای] که آرامش بر آن نازل گشته و به نور یقین منور شده و از اضطراب به اطمینان الهی رسیده ای.

﴿ارجعی الی ربک در حال رضا. یعنی هنگامی که کمالات صفاتی را کسب کردی پس در آن نمان و در حال رضا به سوی ذات بازگرد چرا که مقام رضا آخرین مرتبه مقامات صفاتی می باشد [باید گفت که] رضای عن الله بعد از رضای حق تعالی از سالک حاصل می گردد (رضی الله عنهم و رضوا عنه).

نصر:إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ(1)چون یارىِ خدا و پیروزى فرا رَسَد،

﴿ إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ [منظور از نصر] یاری و تأیید ملکوتی به واسطه تجلیات اسمائی و صفاتی [است].

﴿ وَ الْفَتْحُ منظور، فتح مطلق است. که فتحی بعد از آن وجود ندارد و آن گشودن باب حضرت احدیت و کشف ذاتی است که بعد از فتح مبین در مقام روح قرار دارد.

اسماء وصفات

حمد:بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ(1)((به نام خداوند رحمتگر مهربان.))

﴿ بِسْمِ اللّهِ : اسم هر شیئی آنست که شیئی به واسطه آن شناخته می شود پس اسماء الله صور نوعیه ای می باشند که به وسیله خصوصیات وهویتشان [به ترتیب] بر صفات و ذات الهی و به وسیله وجودشان بر وجه او و به واسطه تعیناتشان بروحدتش دلالت می کنند زیرا اسماء الله ظهورات اویند که به واسطه آنها [حق تعالی] شناخته می شود. [البته منظور شناخت محدود می باشد].

بقره: الم(1)ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًى لِلْمُتَّقینَ(2)(( الف، لام، میم. این است کتابى که در [حقانیت‏] آن هیچ تردیدى نیست؛ [و] مایه هدایت تقواپیشگان است.))

﴿ الم *ذلِکَ الْکِتابُ : [حق تعالی] به وسیله این سه حرف (الم) اشاره به کل وجود از حیث کل بودنش- داشته است زیرا که (ا) براساس آنچه گفتیم اشاره به ذات الهی است که اول وجود است و (ل) اشاره به عقل فعال دارد که جبرئیل نامیده می شود و او وسط وجود است که فیض را از مبدأ وجود گرفته و به آخر وجود می رساند و (م) اشاره به آخر وجود است که دائره وجود [وقوس صعود ونزول] به واسطه آن تکمیل شده و به نقطه آغازین خود می رسد و به همین جهت است که (ختم) [وپایان] نامیده می شود. و در [همین زمینه] می فرمایند ((ان الزمان قد استدار کهیته یوم خلق الله السموات والارض)) واز برخی پیشینیان نقل شده است که ((ل)) از دو ((الف)) تشکیل شده است یعنی به ازاء ذات وصفت ((علم)) که دو عالم از عوامل سه گانه الهیه می باشند. که قبلا به آن اشاره کردیم پس ((ل)) اسمی از اسماء الهی است زیرا که [در اصطلاح عرفا]: اسم عبارت است از اعتبار ذات همراه با صفتی از صفات. و اما (م) اشاره به ذات همراه با جمع صفات و افعال دارد که به واسطه این صفات و افعال در صورت محمدیه که همان اسم اعظم ((الله)) است- محتجب شده است.

آل‏عِمرَان:مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ اللّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ(4)(( پیش از آن براى رهنمود مردم فرو فرستاد، و فرقان [ جداکننده حق از باطل‏] را نازل کرد. کسانى که به آیات خدا کفر ورزیدند، بى‏تردید عذابى سخت خواهند داشت، و خداوند، شکست‏ناپذیر و صاحب‏انتقام است.))

﴿ وَ اللّهُ عَزیزٌ یعنی قاهر.

آل‏عِمرَان‏:شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ(18)((خدا که همواره به عدل، قیام دارد، گواهى مى‏دهد که جز او هیچ معبودى نیست؛ و فرشتگانِ [او] و دانشوران [نیز گواهى مى‏دهند که:] جز او، که توانا و حکیم است، هیچ معبودى نیست.))

﴿ الْحَکیمُ به حکمت خود هر چیزی را اراده می نماید. یعنی به اعتبار تفصیل آنچه را که شایسته است به او می دهد.

اعراف:وَ لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ(180)((و نامهاى نیکو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانید، و کسانى را که در مورد نامهاى او به کژى مى‏گرایند رها کنید. زودا که به [سزاى‏] آنچه انجام مى‏دادند کیفر خواهند یافت.))

﴿ وَ لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى‏ همچنانکه گذشت هر اسمی عبارت است از ذات به علاوه صفتی از صفات الهی، که خداوند هر کاری را به وسیله اسم خاصی از اسمائش انجام می دهد.

﴿ فَادْعُوهُ یعنی در هنگام نیاز به آن اسم خاص و یا زبان حال و استعداد (نه زبان قال) آن اسم را می خواند همچنانکه شخص جاهل هنگامی که علم بخواهد حق تعالی را به اسم علیمش و شخص مریض هنگامی که شفا بخواهد حق تعالی را به اسم شافی و شخص فقیر نیز هنگامی که بی نیازی اش را خواستار باشد او رابه اسم مغنی می خواند وانجام این امور به حسب استعدادی است که حتما مورد قبول واقع می شود و این قبول به واسطه تأثیر آن اسم وصفت خاص صورت می گیرد و اما به زبان قال همچنانکه اگر نفر اول یارب می گوید منظورش یا علیم است و منظور دومی از یارب یا شافی و سومی یا مغنی است. اما به زبان فعل همچنانکه شخص سالک به جهت اتصاف به صفتی از او به سویش می رود هنگامی که علمش را در علم حق فانی نمود او رابه اسم علیم می خواند و هنگامی که دردش را شفا داده و می خواهد که صفت شفایش را به ارزانی داشته و او را نیز شفا دهد، او رابه اسم شافی فرا می خواند و هنگامی که به واسطه حق از فقرش غنی می یابد او را به اسم غنی می خواند و این همان دعایی است که موحدین به آن امر شده اند. پس آنان نیز آنرا انجام می دهند.

﴿وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ یعنی این صفات را از غیر او می خواهند.

یوسف:وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بی إِذْ أَخْرَجَنی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ إِخْوَتی إِنَّ رَبّی لَطیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ(100)((و پدر و مادرش را به تخت برنشانید، و [همه آنان‏] پیش او به سجده درافتادند، و [یوسف‏] گفت: «اى پدر، این است تعبیر خواب پیشین من، به یقین، پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان کرد آنگاه که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان [کنعان به مصر] باز آورد -پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را به هم زد- بى‏گمان، پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است، زیرا که او داناى حکیم است. »))

﴿ إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ یعنی به آنچه در نهاد استعدادهایشان دارند [آگاه است].

﴿الْحَکیمُ به اینکه اسباب کمال را به صورتی برای سالک قرار دهد که او را به کمال شایسته خود برساند.

حجر: وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعًا مِنَ الْمَثانی وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ(87)(( و به راستى، به تو سبع المثانى [ سوره فاتحه‏] و قرآن بزرگ را عطا کردیم.))

﴿ وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعًا یعنی صفات هفتگانه ای که مخصوص خداوند می باشند و عبارتند از حیات، علم وقدرت و اراده و سمع وبصر و تکلم

کهف:إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَدًا(10)(( آنگاه که جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند: «پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتى بخش و کار ما را براى ما به سامان رسان. »))

﴿ رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ از خزائن رحمتت که همان اسماء حسنایت می باشند.

کهف:أُولئِکَ لَهُمْ جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ اْلأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیابًا خُضْرًا مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئینَ فیها عَلَى اْلأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقًا(31)((آنانند که بهشتهاى عدن به ایشان اختصاص دارد که از زیر [قصرها]شان جویبارها روان است. در آنجا با دستبندهایى از طلا آراسته مى‏شوند و جامه‏هایى سبز از پرنیان نازک و حریر ستبر مى‏پوشند. در آنجا بر سریرها تکیه مى‏زنند. چه خوش پاداش و نیکو تکیه‏گاهى.))

﴿ مُتَّکِئینَ فیها عَلَى منظور اریکه و تختهای اسماء الهی است که مبدا افعال او می باشند.

کهف:قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِدادًا لِکَلِماتِ رَبّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَدًا(109)(( بگو: «اگر دریا براى کلمات پروردگارم مرکّب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعاً دریا پایان مى‏یابد، هر چند نظیرش را به مدد [آن‏] بیاوریم. »))

﴿ لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبّی چرا که آنها نامتناهی بوده و [می دانیم که] احاطه محدود بر نامحدود محال است.

مریم:کهیعص(1)(( کاف، ها، یا، عین، صاد.))

﴿کهیعص درگذشته بیان شد که استجابت کسی که ((ربش)) را صدا می زند در صورتی است که دعای او به لسان ((حال)) می باشد و او را با اسمی که مصدر آن کار بوده و نیز برحسب استعداد خودش در آن حال صدا بزند- خواه این مطلب را بداند یا نداند- چرا که عطا و فیض برحسب استعداد می باشد و استعداد نیز جز به واسطه اقتضاء اسم ربش نمی باشد پس با تجلی اسمی که نقائص را جبران وحاجتش را برآورده می سازد او را اجابت می نماید. همچنانکه مقصود شخص مریض از ((یارب)) یا شافی است. و خداوند نیز با همان اسم پاسخش را می دهد و همچنین هنگامی که شخص فقیر او را صدا می زند با اسم ((مغنی )) اجابتش می کند چرا که مغنی رب اوست [پس از ذکر این مقدمه باید افزود که] حضرت ذکریا (ع) پروردگارش را خواند تا به او ولیی ببخشد تا امور دینش را بر پای دارد پس متوسل به دو کار شده و عذر خویش را در دو کار دانست، اول توسل به ضعف و پیری و سستی و دوم ناتوانی از انجام امر دین.

توحید صفاتی وافعالی

اعراف: قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ(16)((گفت: «پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندى، من هم براى [فریفتن‏] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست.))

﴿ فَبِما أَغْوَیْتَنی [آیه شریفه نشانگر این موضوع است که ] شیطان قسم می خورد. چرا که فقط محجوب از ذات احدیت است نه صفات و افعال حق تعالی پس به دلیل اینکه افعال را از خداوند دیده و با دیده تعظیم به آنان می نگرد به عزت حق تعالی قسم یاد می کند فی قوله (فبعزتک لاغوینهم اجمعین).

احزاب: هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیمًا(43)(( اوست کسى که با فرشتگان خود بر شما درود مى‏فرستد تا شما را از تاریکیها به سوى روشنایى برآورد، و به مؤمنان همواره مهربان است.))

﴿ هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ یعنی به میزان پاکی و صفای شما تجلیات افعالی و صفاتی اش را ونه تجلیات ذاتی [بر شما درود می فرستد چرا که با ؟؟؟ ذات خویش همه را می سوزاند همچنانکه جبرئیل (ع) فرمود (لودنوت أنملۀ لاحترقت]



خرید فایل


ادامه مطلب ...