بررسی اعتماد و خودباوری (انسان شناسی)
من، در جهان عشق و پذیرش ساکنم.
پذیرش
من، به راحتی میپذیرم
اگر بخواهم، همان گونه که هستم خود را بپذیرم، پس باید به این راضی باشم که دیگران را نیز، همانطور که هستند بپذیرم. ما همیشه میخواهیم که والدینمان را مثل خودمان بپذیریم و تاکنون نیز نتوانستهایم آنها را همانگونه که هستند پذیرا باشیم. پذیرش، به خودمان و به دیگران این توانایی را میبخشد که خودمان باشیم. این خودخواهانه است که برای دیگران سنجیده شود. ما میتوانیم فقط برای خودمان بسنجیم. و حتی از این پس، میخواهیم که آنها بیشتر شبیه راهنما باشند تا سنجش. هر چه بیشتر بتوانیم خود پذیری را تمرین کنیم، عادتهایی را که نمیتوانند برای ما مفید باشند، راحتتر از بین میبریم. و برای ما ساده است که در فضایی عاشقانه پرورش یافته و تغییر کنیم.
v من، قدرتم را میطلبم و به آن سوی همة محدودیتها میروم.
اعتیاد
من خود را میبخشم و آزاد مینمایم.
اعتیاد، عادت عمیق داشتن به چیزهایی است که خارج از موجودیت من است. میتوانم به انواع داروها، الکل، سکس و سیگار اعتیاد داشته باشم؛ به سرزنش کردن، پیش داوری، بیماری، مقروض بودن، حقارت و بدگمانی نیز معتاد باشم. اما از جهتی، میتوانم به فراسوی همة این عادتها نیز حرکت کنم. اعتیاد، قدرتم را تا حد یک عادت پلید یا یک ذات مقدس پیش میبرد. من میتوانم قدرتم را پس بگیرم. و این، همان لحظة بازپس گرفتن قدرت است! من انتخاب میکنم که عادت مثبت خود را، که زندگی اینجاست برای من، افزایش دهم. من میخواهم خودم را ببخشم و شروع به حرکت کنم. من، روحی جاودان دارم که همواره با من است و اکنون اینجاست… با من. من، آرام و رهایم، و زیستی دوباره را به خاطر بیاورم آنگونه که عهادت کهنة غلط را از خود دور کنم و عاداتی تازه و روشن را تمرین کنم.
v زندگی به من عشق میورزد و من در امنیت هستم.
جوانان
من، آزادانه گفتگو میکنم.
من در امنیت و آرامش پرورش یافتم. من، به آموختن، پرورش یافتن و تغییر کردن، عشق میورزم و در این میان، احساس امنیت میکنم، زیرا میدانم که تغییر یافتن، قسمتی طبیعی از زندگی است. شخصیت من، قابل انعطاف است و با جریان زندگی حرکت، برایم ساده. وجود درونی من، سازگار است، با این حال در هر حادثه و تجربهای، در امنیت و آرامشم. وقتی کودکی بیش نبودم، نمیدانستم که آینده برایم چه خواهد آورد. و اکنون نیز که سفرم را به سوی سالمندی آغاز کردهام، میدانم که فردا یعنی ندانستهها و اسراری سر به مهر. من این را انتخاب کردم که باور کنم در امنیت و آرامش پرورش یافتم و عهده دار زندگی خود هستم. نخستین فعالیت بزرگسالیام، آموختن این است که بیچون و چرا به خود عشق بورزم زیرا دیگر میتوانم به هر آنچه ممکن است آینده برایم بیامورد، دست بیابم.
v من، نظراتم را، عاقلانه به کار میبندم.
نظرات
در آغاز، سخن وجود دارد.
هر اندیشهای که در ذهن دارم و هر جملهای که بر زبان میآورم، یک نظر به حساب میآید، آن نظرات یا منفی است یا مثبت. نظر مثبت، اتفاق مثبت میآفریند و نظر منفی، اتفاق منفی، با کاشتن بذر گوجه فرنگی، فقط بوتة گوجه فرنگی سبز و پرورش خواهد یافت و از یک میوة بلوط، فقط درخت بلوط رشد خواهد کرد، و با بزرگ شدن توله سگ، فقط یک سگ به وجود میآید. پس اگر ما دربارة خودمان یا زندگیمان، حرفهای منفی بزنیم، فقط حوادث یا اتفاقات منفی به بار خواهد آمد. بنابراین اکنون بر میخیزیم، و به آن سوی عادتهای خانوادهام که زندگی را در مسیری منفی میدیدند حرکت میکنم. نظر تازة من، فقط گفتن از خوبی هایی است که در زندگیام وجود دارد. از این پس، فقط خوبی به سوی من خواهد آمد.
v ادعای من مهم نیست، میدانم که محبوب هستم.
همدستان
این نیز میگذرد، و ما پرورش کرده از آن آن سود خواهیم برد.
ما، بیهیچ و راهنمایی، مسیر آبها را لفظاً در نوردیدهایم. و در این مسیر، هر گرفتار شدهای، با دانش و فهمی که در این نقطه زا زمان و فضا دارد، بهترین کاری که میتواند، انجام میدهد. به خودتان افتخار کنید. زیرا توانایی انجام شما، بیشتر از آن چیزی است که فکر میکنید. به خاطر داشته باشید که هر کسی در هر نقطه از این سیاره که باشد، بهبود یافتة دردی است که ما توانایی خلق ان را داشته و داریم. بهبود وشفا باید خواسته شود. مهم نیست که شما به چه زبانی صحبت میکنید؛ عشق از طریق قلب با ما سخن میگوید. زمان، هر روز و به آرامی میگذرد و احساس میکند که عشق از قلبتان به سوی دستها و پاهایتان و از میان همة اعضای بدنتان جاری است عشق، قدرتی شفابخش است. عشق همة درها را میگشاید. عشق، قدرتی همیشه آماده و جهانی است که برای کمک رساندن به ما، برای پیروز شدن بر هر ادعایی در زندگیمان، اینجا است. قلبتان را بگشاید. بگذارید عشق جریان یابد، برابری خویش را با آن قدرتی که شما را آفریده، احساس کنید.
v من در جهان خود، اختیار کامل دارم.
اختیار
من، حاکم زندگی خویش هستم.
هیچ کس، هیچ جا، یا هیچ چیزی قدرتی فراتر از من ندارد، زیرا من، تنها اندیشنده در ذهن خویش هستم. چونان کودکی، نشانههای اختیار خدایان را پذیرفتم. اکنون میآموزم که قدرتم را باز پس گیرم و نشان اختیار خویش باشم؛ و نیز خود را چون مسئولی قدرتمند بپذیرم. آنچنانکه هر صبح میاندیشم، خرد درونی خویش را احساس میکنم. مدرسة زندگی، عمیقترین و کاملترین مدرسهای است که خود را در آن، آموزگار و آموزنده مییابیم. ما هر یک، در این مدرسه میآییم تا چیزهایی را یاد بدهیم و چیزهایی دیگری را یاد بگیریم و چون به اندیشههای خویش گوش میسپاریم، ذهنم را به سوی اعتماد به خرد درونیام هدایت میکنم. پرورش دهید، آغاز کنید و واگذارید همة کارهای روی این گرة خاکیتان را به سوی سرچشمة الیتان همه چیز خوب است.
v من، از حصارها گذشته، به سوی امکانات میروم.
حصارها
در زندگیام، حصاری وجود ندارد.
دروازههای رو به خرد و آموزش، همیشه بازند و بیشتر و بیشتر، دوست دارم که به سوی آنها گام بردارم. حصارها، بندها، موانع، و مشکلات، آموزگاران شخصی هستند که به ما این فرصت را میدهند، از گذشته خارج شده، به سوی همة امکانات هستی وارد شدیم. من به ذهن خویش و هر آنچه در مسیرش وجود دارد که بالاترین اندیشة قابل تصور است، عشق میورزم. وقتی ذهنم به چیزهای خوب میاندیشد، حصارها و بندهای ناپدید میگردند. زندگیام از معجزات کوچک بر میشوند. و اکنون و همیشه، این اجازه را به خود میدهم تا هیچ کاری نکنم جز آنکه بنشینم و روی بگشایم به سوی خرد الهی، من دانش آموز زندگیام و به آن عشق میورزم.
v گلها مثل مردمان، در ظاهر زیبا و همواره شکوفا هستند.
زیبایی
زیبایی مرا برانگیخت و بهبود بخشید.
زیبایی همه جا هست. زیبایی طبیعت، از هر گل کوچکی، از انعکاس نقش نور در آب و از قدرت خاموش درختان کهنسال خواهد درخشید. طبیعت مرا به لرزه میاندازد، از نو میآفریند و خستگیام را از تن می زداید. من آرامش، لذت و بهبود را در چیزهای سادة زندگی مییابم. وقتی عاشقانه به طبیعت مینگرم، آنرا برای عاشقانه دیدن در خودم، آسان مییابم. من، قسمتی از طبیعت هستم؛ پس در یگانگیام زیبا هستم. به هر سو نگاه میکنم، زیبایی را میبینم. امروز با همة زیبایی زندگی در آمیختهایم.
v صورتحسابهای من، توانایی پرداخت مرا تأیید میکنند.
صورتحسابها
من به راحتی پرداخت میکنم.
قدرتی که ما را آفریده، همه چیز را اینجا برای ما قرار داده است؛ و این ماییم که باید لایق و پذیرا باشیم. هر آنچه اکنون در اختیار داریم، چیزی است که آنرا پذیرفتهایم. اگر چیزهایی را، غیر از آنچه هست بخواهیم – و البته کمتر یا بیشتر از آن – هرگز با گله وشکایت کردن نمیتوانیم به دستش آوریم، که با هوشیاری والایمان است که میتوانیم آنرا به چنگ آوریم. پذیرفتن همة صورتحسابها با عشق. و نوشتن شرح چکها با شادمانی، نشانة آن است که دو برابر آنچه دادهاید به سویتان باز میگردد. مثبت اندیشی به نتیجة این اعمال را آغاز کنید. صورتحسابها، واقعاً چیزهایی عجیبی هستند. این بدین معناست که کسانی دیگر، آنقدر به شما اعتماد کردهاند که خدمات و یا محصولات خود را در اختیارتان قرار داده و میدانند که شما، توانایی پرداخت آن را دارید.
v بدن من، دوست خوبی است که عاشقانه مراقب آنم.
بدن
من بدنم را دوست دارم.
بدن من، همواره برایم درست کار میکند. سنگینی مناسبی نیز دارد. من، دقیقاً جایی هستم که برای بودن انتخاب کردهام. من زیبایم و هر روز، جذابتر میشوم. این تصور، کمک میکند تا چیزهایی بسیار سخت را بپیذیرم، هر چند چیزهایی وجود دارند که در حال تغیرند و من خود را باید بر اساس آنها تغییر دهم. من میآموزم که با تدورستی و سلامت به خود جایزه بدهم و همواره شاد بوده و این را بارها و بارها تکرار کنم. کارهای کوچک مورد علاقهام، مرا به انجام چیزهایی سوق میدهد که واقعاً دوست دارم مثل گذراندن اوقات فراغت، پیاده روی در دل طبیعت، یک جام گرم و آرامش بخش، و یا هر چیز دیگری که واقعاً به من لذت میدهد. من از کار کردن برای خودم لذت میبرم. من معتقدم که این بهترین چیز است: خودم را دوست بدارم و بهترین دوست خود باشم. من میدانم که بدنم پر است از ستارههای درخشان و روشنای و نور میبخشم به هر کجا که پا میگذارم.
v من به دانش الهی که بر کارم اثر میگذارد ایمان دارم، و پلههای موفقیت را یکی پس از دیگری طی میکنم.
کسب و کار
کارمن، انجام اموری است که به آن عشق میورزم.
من، به دانش الهی که باعث پیشبرد کارم میشود ایمان دارم. چه در کسب و کارم جنبة مادی حس میکنم و چه نه، وسیلهای هستم که با آن دانش الهی به کار گرفته شدهام. تنها یک دانش والا وجود دارد و آن، دانشی است با مسیری درخشان و ثبتش ه در تاریخ منظومة شمسی ما، که هر سیاره را میلیونها سال است در مسیر جاده ای منظم وموزون راهنمایی میکند. من با کمال میل، این دانش را، به عنوان شریکی در کسب و کارم میپذیرم. با وجود این دانش قدرتمند، کار سادهای است که انرژیهای لازم را به بخشهای مختلف کارم تزریق نمایم. در پس این آگاهی، همة پاسخها، همة راهحلها، همة درمانها و همة نظرات و ایدههای تازه پدید میآیند تا کسب و کارم را به یک موفقیت و برکتی شادی آفرین تبدیل کنند.
هر آنچه نیاز داریم، همین جاست.
میبینم که درهای قدیمی روبه گرسنگی، فقر و عذاب بسته است؛ و نیز میبینم که درهای تازهای روبه تقسیم تدابیر باز شده است. نمیتوان باور کرد که در این سیارة بزرگ، غذا به حد کافی برای همه وجودن ندارد، اما با این حال، کسانی هستند که از گرسنگی میمیرند. مشکل، فقط نبودن غذا نیست که از عشق و امیدهم خبری نیست. باید به مردم آگاهی داد که در اثر این کمبودها، در زندگیشان نقصهایی نیز به وجود خواهد آمد. پس باید به بالا بردن سطح آگاهی مردم این کرة خاکی کمک کرد. یک وعده غذا دادن به کسی کار خوبی است اما باید دانشت که او فردا، دوباره گرسنه خواهد بود. پس باید به دگیران ماهی گرفتن آموخت تا در بقیة عمر،گرسنه نمانند.
v افکارم، مصونیت مرا حمایت کرده و قوت میبخشد.
مصونیت
بدنم، آگاه است.
هر روز این موقعیت آسان و آسانتر میشود که از عشق بدون قید و شرط برخوردار شوم. من معتقدم که هر آنچه «برداشت» میکنم به شرایط فکریام بستگی دارد. آیا من معتقدم که «زندگی سخت است و من در پایان آن هستم.» یا «منم چندان خوب نیستم، پس هیچ فرقی نمیکند؟» اگر این اعتقاداتم در یک راستا به دنبال هم شوند، سیستمی که مرا مصون نگاه می دارد (که اندیشهها و احساساتم را ثبت میکند) چنان تضعیف میشود که با هر چه «میکروب» یا «بیماری» موجود در زمان است برخورد میکند. اما اگر باور کنم که «زندگی همان لذت است، من امیدوار بوده و همواره نیازهایم برآورده میشود» سیستم مصنویت من، احساس امنیت کرده و بدنم، به راحتی با ناآمنی مبارزه خواهد کرد.
v فعالیت روحی، همواره کیفیت زندگیمان را بهبود میبخشد.
بهبود
هر روز، به عقیدة تازهای گوش میسپارم که کیفیت زندگیم را بهبود بخشد.
من یک انسان ساده با ساختاری پیچیده و شگفت انگیز از اعتقادات هستم. من، میآموزم که چگونه میتوانم از پشت کارهای شخصیام، با عشق همگام باشم. من با خود، مهربان و بردبار هستم زیرا آنرا آموختم، پرورش دادم وخود تغییر یافتم. به نظر، وقتی آزمایش را با خود و در سطحی درونی برقرار میسازم، جریان زندگی بسیار آرام و سادهتر است. و مهم است که بدانم، میتوانم بیآنکه خود را به عنوان شخصی بد ببینم، تغییرات لازم را ایجاد کنم، زیرا این احساس، بسیار به من دست داده که حتماً باید بد بوده یا در اشتباه باشم تا بتوانم تغییری را به وجود آورم. یعنی فکر میکردن که این مساله برای ایجاد تغییر، لازم و کافی است؛ اما این طور نبوده و فقط تغییرات را بسیار مشکل میسازد. پس وقتی تغییری ار دوستانه بپذیرم، تغییرات مثبت، تمایل پیدا خواهند کرد که بسیار سادهتر به سوی من بیایند. گذشته از اینها، تغییر در جهت بهبود زندگی، امری طبیعی است.
v افزایش درآمد من، بازتاب تغییر اعتقادات من دربارة درآمد است.
درآمد
من، درآمدم را با عشق تقدیس کرده و مراقب پرورش آن هستم.
درآمد من، به طور کامل برای خود من است. هر روز که میگذرد، خود را کمی بیشتر دوست دارم و با این شرایط، همواره خود را در برابر راههای تازة درآمد میبینم. خوشبختی، از راه و روشهای بسیار متفاوت و نامحدودی به دست میآید. بعضی از مردم، درآمد خود را، با داشتن کاری با درآمدی معین، محدود میکنند. اما چه کسی آنرا محدود کرده است، بعضی دیگر از مردم، احساس میکنند که سزاوار نیست به درآمدی دست یابند که بیشتر از درآمد پدرانشان باشد. خب! من میتوانم به والدینم عشق بورزم اما به فراتر از پایة درآمدشان برسم. جهان مابیرکان و لاینتناهی است و در آن، هر کس میتواند به هر درآمدی دست پیدا کند. درآمدی که به تازگی برای خود ایجاده کردهام، بازتاب اعتقادات من و لیاقتی است که از خود نشان دادهام. خواستن، توانستن است. واقعاً باید این را پذیرفت و من میپذیرم که یک جریان درآمد سالم برای خود داشته باشم.
v من، یک بیان منحصر به فرد از زندگی هستم.
شخصیت
من، نوری هستم در جهان.
من، از ستارة درونیام پیروی کرده و در راه منحصر به فردم میدرخشم و نورافشانی میکنم. من، وجودی بسیار گرانبها هستم. روحی زیبا، جسمی ظاهری و شخصیتی مخصوص به خود دارم. البته روح من در مرکز است، روحم، قسمتی جاودانی از من است، از ازل بوده و تا ابد خواهد بود. روح من، شخصیتهای بسیاری را پذیرفته و از این پس نیز خواهد پذیرفت. روح من، نه میتواند صدمه بزند و نه ویران کند. فقط هر آنچه را زندگی تجربه کرده، جلوه داده و توسعه میبخشد. چیزهایی بیشتر از آنچه میتوانم بفهمم برای زندگی وجود دارد که من هرگز آنها را نمیشناسم. اما هر چه بیشتر به خود اجازه میدهم تا بفهمم که زندگی، چظور بیش از قدرت و توانی که در اختیار من است، کار میکند.
v درسها را، ساده و شادیآفرین بنا نهادهام.
درسها
من، دوست دارم که بیاموزم.
من میآموزم، عشقی را که در دل هر درس پنهان است، بیبام. هر یک از ما، برای آموزش درسهایی اینجا هستیم. من، راجع به ارتباط بین اندیشهها و تجربههایمان چیزهایی میآموزم و بهترین کاری را که می توانم با دانش و فهم خود تطبیق دهم، انجام خواهم داد، آموختن هر «درس » باید با خواستهمان تغییر یابد. خود روحانی یا خود برتر من، بدون تغییر و جاوادانه است، پس آنچه موقتی تغییر میکند، خود انسانی من است. من یاد گرفته بودم که این موضوع را باور کنم: «تغیر دشوار است». خب! اکنون بر این باورم که میتوانم با نفوذ کردن در چیزی، آنرا تغیر داده، یا حداقل میدانم که تغییر دادن، آسان است. من میتوانم تحمل کنم، انکار نمایم، عصبان شوم و گرد خود دیوارهایی قطور بسازم، اما میتوانم این درسها را هرگز نیاموزم. این به تمایل من به آموختن بستگی دارد.
v تجربههای عالی و جدید امروزیر در زندگیام وارد شده است. احساس امنیت میکنم.
از دست دادن
من، به خوب زندگی کردن اهمیت میدهم.
میدانم که وجود خوبی در هر لحظه و مکانی، و حتی در بدترین شرایط، میتواند خوبی بیافریند. از دست دادن شغل یا محبوب و یا سلامتی، مرا با بزرگترین ترسها روبرو میکند. این طبیعی و عادی است که این ترسها را تجربه کنم. اما می دانم که طبیعت از حباب متنفر است. وقتی چیزی میرود، چیزهای دیگری میآیند تا جایش را بگیرند. بنابراین نفس عمیقی میکشم و مطمئن میشوم که زندگی از همة نیازهایم مراقبت میکند. من، میآموزم که اطمینان داشته باشم. زندگی به من عشق میورزد و هرگز مرا زمین نمیزند. فقط این هنگام است که بهترین خوبیهای من ظاهر میشود.
v من، در عشق شادمانی میکنم. باید آنرا تقسیم کنم.
عشق
من، وجودی تابان از عشق هستم.
درد اعماق وجود من، گنجینهای نامحدود از عشق وجود دارد. آن گنجینه، پایان ناپذیر است و من، هرکز نمیتوانم در طول عمرم، از همة آن استفاده کنم. پس مجبور نیستم که در استفاده از آن صرف جویی کنم. میتوانم سخاوتمندانه، از عشق خود ببخشم. عشق، مسری است. وقتی آنرا تقسیم میکنم، بیش ازذ آنچه بخشیدهام به دست خواهم آورد؛ هر چه عشق بیشتر به سوی من بیاید، آنرا بیشتر دارم. من، به این دنیا آمدهام تا بخشندة عشق باشم. من، با عشق کامل آمدم. و حتی آگر عشق را در تمام زندگیام تقسیم کرده باشم، وقتی این جهان را ترک گفتم، باز هم قلبی سرشار از شادی خواهم داشت. اگر طالب عشق بیشتری باشم، فقط باید آنرا ببخشم. با وجود عشق، من نیز هستم.
v من در همة مسائل مالیام، عاقلانه راهنمایی شدم.
سودایی والاتر
هوشیاری، سودی همه جانبه
من، از اینکه در نقطهای از زندگی هستم، که می توانم سودایی والاتر فراهم آورم، بسیار شادمانم. مادامی که با احساس طبیعی امنیت وارد یک مغازه میشوم، احساس میکنم در جریان یک زندگی سالم قرار دارم. وقتی پول زیادی به دست میآورم، قلبم را میگشایم و میگذارم عشق در همة جنبههای امور معاملاتیام جریان یابد. خرید یک وسیلة گران، یک اتومبیل یا حتی یک خانه، به من آرامشی عمیقی میدهد از نوع همان آرامشی که به فروشندگان، بانکداران، حسابداران و کسانی از این قبلی دست میدهد. کارهای نوشتنی، عملی است کاملاً درست. و من از اینکه با مقادیر زیاد پول خودم عاقلانه برخورد کرده و به ثبت آنها بپردازم احساس شادی میکنم. من در همین حال خواهم ماند تا از قلبم پیروی کرده و بگذارم این فراوانی، در سلولهای بدنم جریان یابد.
v خود برترم، از گناه و زیرکی مصون است.
هر آنچه نیاز داریم، همین جاست.
میبینم که درهای قدیمی روبه گرسنگی، فقر و عذاب بسته است؛ و نیز میبینم که درهای تازهای روبه تقسیم تدابیر باز شده است. نمیتوان باور کرد که در این سیارة بزرگ، غذا به حد کافی برای همه وجودن ندارد، اما با این حال، کسانی هستند که از گرسنگی میمیرند. مشکل، فقط نبودن غذا نیست که از عشق و امیدهم خبری نیست. باید به مردم آگاهی داد که در اثر این کمبودها، در زندگیشان نقصهایی نیز به وجود خواهد آمد. پس باید به بالا بردن سطح آگاهی مردم این کرة خاکی کمک کرد. یک وعده غذا دادن به کسی کار خوبی است اما باید دانشت که او فردا، دوباره گرسنه خواهد بود. پس باید به دگیران ماهی گرفتن آموخت تا در بقیة عمر،گرسنه نمانند.
v افکارم، مصونیت مرا حمایت کرده و قوت میبخشد.
مصونیت
بدنم، آگاه است.
هر روز این موقعیت آسان و آسانتر میشود که از عشق بدون قید و شرط برخوردار شوم. من معتقدم که هر آنچه «برداشت» میکنم به شرایط فکریام بستگی دارد. آیا من معتقدم که «زندگی سخت است و من در پایان آن هستم.» یا «منم چندان خوب نیستم، پس هیچ فرقی نمیکند؟» اگر این اعتقاداتم در یک راستا به دنبال هم شوند، سیستمی که مرا مصون نگاه می دارد (که اندیشهها و احساساتم را ثبت میکند) چنان تضعیف میشود که با هر چه «میکروب» یا «بیماری» موجود در زمان است برخورد میکند. اما اگر باور کنم که «زندگی همان لذت است، من امیدوار بوده و همواره نیازهایم برآورده میشود» سیستم مصنویت من، احساس امنیت کرده و بدنم، به راحتی با ناآمنی مبارزه خواهد کرد.
v فعالیت روحی، همواره کیفیت زندگیمان را بهبود میبخشد.
بهبود
هر روز، به عقیدة تازهای گوش میسپارم که کیفیت زندگیم را بهبود بخشد.
من یک انسان ساده با ساختاری پیچیده و شگفت انگیز از اعتقادات هستم. من، میآموزم که چگونه میتوانم از پشت کارهای شخصیام، با عشق همگام باشم. من با خود، مهربان و بردبار هستم زیرا آنرا آموختم، پرورش دادم وخود تغییر یافتم. به نظر، وقتی آزمایش را با خود و در سطحی درونی برقرار میسازم، جریان زندگی بسیار آرام و سادهتر است. و مهم است که بدانم، میتوانم بیآنکه خود را به عنوان شخصی بد ببینم، تغییرات لازم را ایجاد کنم، زیرا این احساس، بسیار به من دست داده که حتماً باید بد بوده یا در اشتباه باشم تا بتوانم تغییری را به وجود آورم. یعنی فکر میکردن که این مساله برای ایجاد تغییر، لازم و کافی است؛ اما این طور نبوده و فقط تغییرات را بسیار مشکل میسازد. پس وقتی تغییری ار دوستانه بپذیرم، تغییرات مثبت، تمایل پیدا خواهند کرد که بسیار سادهتر به سوی من بیایند. گذشته از اینها، تغییر در جهت بهبود زندگی، امری طبیعی است.
v افزایش درآمد من، بازتاب تغییر اعتقادات من دربارة درآمد است.
درآمد
من، درآمدم را با عشق تقدیس کرده و مراقب پرورش آن هستم.
درآمد من، به طور کامل برای خود من است. هر روز که میگذرد، خود را کمی بیشتر دوست دارم و با این شرایط، همواره خود را در برابر راههای تازة درآمد میبینم. خوشبختی، از راه و روشهای بسیار متفاوت و نامحدودی به دست میآید. بعضی از مردم، درآمد خود را، با داشتن کاری با درآمدی معین، محدود میکنند. اما چه کسی آنرا محدود کرده است، بعضی دیگر از مردم، احساس میکنند که سزاوار نیست به درآمدی دست یابند که بیشتر از درآمد پدرانشان باشد. خب! من میتوانم به والدینم عشق بورزم اما به فراتر از پایة درآمدشان برسم. جهان مابیرکان و لاینتناهی است و در آن، هر کس میتواند به هر درآمدی دست پیدا کند. درآمدی که به تازگی برای خود ایجاده کردهام، بازتاب اعتقادات من و لیاقتی است که از خود نشان دادهام. خواستن، توانستن است. واقعاً باید این را پذیرفت و من میپذیرم که یک جریان درآمد سالم برای خود داشته باشم.
v من، یک بیان منحصر به فرد از زندگی هستم.
شخصیت
من، نوری هستم در جهان.
من، از ستارة درونیام پیروی کرده و در راه منحصر به فردم میدرخشم و نورافشانی میکنم. من، وجودی بسیار گرانبها هستم. روحی زیبا، جسمی ظاهری و شخصیتی مخصوص به خود دارم. البته روح من در مرکز است، روحم، قسمتی جاودانی از من است، از ازل بوده و تا ابد خواهد بود. روح من، شخصیتهای بسیاری را پذیرفته و از این پس نیز خواهد پذیرفت. روح من، نه میتواند صدمه بزند و نه ویران کند. فقط هر آنچه را زندگی تجربه کرده، جلوه داده و توسعه میبخشد. چیزهایی بیشتر از آنچه میتوانم بفهمم برای زندگی وجود دارد که من هرگز آنها را نمیشناسم. اما هر چه بیشتر به خود اجازه میدهم تا بفهمم که زندگی، چظور بیش از قدرت و توانی که در اختیار من است، کار میکند.
v درسها را، ساده و شادیآفرین بنا نهادهام.
درسها
من، دوست دارم که بیاموزم.
من میآموزم، عشقی را که در دل هر درس پنهان است، بیبام. هر یک از ما، برای آموزش درسهایی اینجا هستیم. من، راجع به ارتباط بین اندیشهها و تجربههایمان چیزهایی میآموزم و بهترین کاری را که می توانم با دانش و فهم خود تطبیق دهم، انجام خواهم داد، آموختن هر «درس » باید با خواستهمان تغییر یابد. خود روحانی یا خود برتر من، بدون تغییر و جاوادانه است، پس آنچه موقتی تغییر میکند، خود انسانی من است. من یاد گرفته بودم که این موضوع را باور کنم: «تغیر دشوار است». خب! اکنون بر این باورم که میتوانم با نفوذ کردن در چیزی، آنرا تغیر داده، یا حداقل میدانم که تغییر دادن، آسان است. من میتوانم تحمل کنم، انکار نمایم، عصبان شوم و گرد خود دیوارهایی قطور بسازم، اما میتوانم این درسها را هرگز نیاموزم. این به تمایل من به آموختن بستگی دارد.
v تجربههای عالی و جدید امروزیر در زندگیام وارد شده است. احساس امنیت میکنم.
از دست دادن
من، به خوب زندگی کردن اهمیت میدهم.
میدانم که وجود خوبی در هر لحظه و مکانی، و حتی در بدترین شرایط، میتواند خوبی بیافریند. از دست دادن شغل یا محبوب و یا سلامتی، مرا با بزرگترین ترسها روبرو میکند. این طبیعی و عادی است که این ترسها را تجربه کنم. اما می دانم که طبیعت از حباب متنفر است. وقتی چیزی میرود، چیزهای دیگری میآیند تا جایش را بگیرند. بنابراین نفس عمیقی میکشم و مطمئن میشوم که زندگی از همة نیازهایم مراقبت میکند. من، میآموزم که اطمینان داشته باشم. زندگی به من عشق میورزد و هرگز مرا زمین نمیزند. فقط این هنگام است که بهترین خوبیهای من ظاهر میشود.
v من، در عشق شادمانی میکنم. باید آنرا تقسیم کنم.
عشق
من، وجودی تابان از عشق هستم.
درد اعماق وجود من، گنجینهای نامحدود از عشق وجود دارد. آن گنجینه، پایان ناپذیر است و من، هرکز نمیتوانم در طول عمرم، از همة آن استفاده کنم. پس مجبور نیستم که در استفاده از آن صرف جویی کنم. میتوانم سخاوتمندانه، از عشق خود ببخشم. عشق، مسری است. وقتی آنرا تقسیم میکنم، بیش ازذ آنچه بخشیدهام به دست خواهم آورد؛ هر چه عشق بیشتر به سوی من بیاید، آنرا بیشتر دارم. من، به این دنیا آمدهام تا بخشندة عشق باشم. من، با عشق کامل آمدم. و حتی آگر عشق را در تمام زندگیام تقسیم کرده باشم، وقتی این جهان را ترک گفتم، باز هم قلبی سرشار از شادی خواهم داشت. اگر طالب عشق بیشتری باشم، فقط باید آنرا ببخشم. با وجود عشق، من نیز هستم.
v من در همة مسائل مالیام، عاقلانه راهنمایی شدم.
سودایی والاتر
هوشیاری، سودی همه جانبه
من، از اینکه در نقطهای از زندگی هستم، که می توانم سودایی والاتر فراهم آورم، بسیار شادمانم. مادامی که با احساس طبیعی امنیت وارد یک مغازه میشوم، احساس میکنم در جریان یک زندگی سالم قرار دارم. وقتی پول زیادی به دست میآورم، قلبم را میگشایم و میگذارم عشق در همة جنبههای امور معاملاتیام جریان یابد. خرید یک وسیلة گران، یک اتومبیل یا حتی یک خانه، به من آرامشی عمیقی میدهد از نوع همان آرامشی که به فروشندگان، بانکداران، حسابداران و کسانی از این قبلی دست میدهد. کارهای نوشتنی، عملی است کاملاً درست. و من از اینکه با مقادیر زیاد پول خودم عاقلانه برخورد کرده و به ثبت آنها بپردازم احساس شادی میکنم. من در همین حال خواهم ماند تا از قلبم پیروی کرده و بگذارم این فراوانی، در سلولهای بدنم جریان یابد.
v خود برترم، از گناه و زیرکی مصون است.