مقدمه :

افلاطون می‌نویسد: بزرگ ‌زادگان ایرانی در هفت‌ سالگی اسب ‌سواری می‌آموزند؛ چهار آموزگارِ فرزانه برای آموزشِ آنها گماشته می‌شوند. خردمندترینِ آموزگار شیوه ‌های خداپرستی و امور حکومتگری را از روی اوستا (به ‌تعبیر افلاطون : ماگیای زرتشت) به‌آنها آموزش می‌دهد؛ درستکارترین آموزگار به ‌آنها می‌آموزد که در همه زندگی راست ‌گو و راست ‌کردار باشند؛ خوددارترین آموزگار شیوه‌های حکومت بر خویشتن را به ‌آنها می‌ آموزد؛ و دلیترین آموزگار به ‌آنها می‌آموزد که دلیر و بی‌ باک باشن.

هرودوت می‌نویسد: ایرانیان معبد نمی‌سازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمی‌سازند. آنها خدای آسمان را عبادت می‌کنند و میترا و اَناهیتا‌ و همچنین زمین و آب و آتش را می‌ستایند. آنها حیوانات را در جاهای پاک قربانی می‌کنند و گوشت قربانی را در میان مردم تقسیم می‌کنند و عقیده ندارند که باید چیزی از آن را به‌خدا داد، زیرا می‌گویند که آنچه به‌خدا می‌رسد و خشنودش می‌سازد روح قربانی است نه گوشت او. وقتی می‌خواهند قربانی بدهند حیوان را به‌جائی که فضای باز است می‌برند، آنگا به‌درگاه خدا دعا می‌کنند. در دعاکردن نیز رسم نیست که حسنات را برای شخصِ خود بطلبند، بلکه برای پادشاه و همه مردم کشور دعا می‌کنند و خودشان را نیز یکی از اینها می‌شمارند. ایرانیان دروغ را بزرگ‌ترین گناه می‌دانند و به‌همسایگان احترام بسیار می‌گزارند. ایرانیان هیچ‌گاه در حضور دیگران آب دهان نمی‌اندارند و این کار را بی‌ادبی به‌دیگران تلقی می‌کنند؛ آنها هیچ‌گاه در حضور دیگران پیشاب نمی‌کنند و این عمل نزد آنها از منهیات مؤکد است. آنها هیچ‌گاه در آبِ رودخانه پیشاب نمی‌کنند و جسم ناپاک در آب جاری نمی‌اندازند؛ و اینها را از آن‌رو که سبب آلوده شدن آب جاری می‌شود گناه می‌شمارند .

زرتشت می‌گوید: پروردگارا! آنگاه که تو مردم را به ‌نیروی مینَویِ خویش آفریدی و قدرت درک و شعور به ‌آنها دادی؛ آنگاه که تو جسم را با جان درآمیختی؛ آنگاه که تو کردار و آموزش را پدید آوردی، چنین مقرر کردی که هرکسی برطبق اراده آزاد خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. چنین است که دروغ‌ آموز و راست ‌آموز، یعنی هم آنکه نمی‌داند و هم آنکه می‌داند، هرکدام برطبق خواستِ درونی و ذهنیتِ خویش به ‌بانگ بلند تعلیم می‌دهد و مردم را به‌سوی خویش فرامی‌خوانَد. انسان نیک‌اندیشی که در انتخاب راهش مُرَدَّد است آرمَئیتی معنویتِ راهگشای خویش را به‌او می‌بخشد تا راه درست را برگزیند.

کاهن بزرگ بابل درباره کوروش بزرگ چنین نوشته است :
در ماه نیسان در یازدهمین روز ( روز 12 فروردین ) که خدای بزرگ بر تختش جلوس داشت… کوروش به‌ خاطر باشندگانِ بابل امانِ همگانی اعلان کرد… او دستور داد دیوارِ شهر ساخته شود. خودش برای این‌کار پیش‌قدم شد و بیل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به ساختنِ دیوار شهر کرد… پیکره‌های خدایانِ بابل، هم زن‌ خدا هم مرد خدا، همه را به ‌جاهای خودشان برگرداند. اینها خدایانی بودند که سالها بود از نشیمن ‌گاهشان دور کرده شده بودند. او با این کارش آرامش و سکون را به‌خدایان برگرداند. مردمی که ضعیف شده بودند به ‌دستور او دوباره جان گرفتند، زیرا پیشترها نانشان را از آنها گرفته بودند و او نانهایشان را به‌ ایشان بازگرداند… همه مردم از اینکه او (یعنی کوروش) شاه است خشنودند.

کاهن بزرگ مصر درباره داریوش بزرگ چنین نوشته است :
شاهنشاه داریوش، شاه همه کشورهای بیگانه، شاه مصر عُلیا و سُفلی وقتی در شوش بود به ‌من فرمان داد که به ‌مصر برگردم و تأسیسات حیات ‌بخش پزشکی مصر را نوسازی کنم. … آن‌گونه که شاهنشاه فرمان داده بود مأموران شاهنشاه مرا از این‌زمین به ‌آن زمین بردند تا به مصر رساندند. هرچه شاهنشاه دستور داده بود را انجام دادم. کارمندان را به‌خدمت گرفتم همه از خاندانهای سرشناس نه از مردم عادی. آنها را زیر دستِ کاردانان و استادان گماشتم تا پیشه پزشکی فراگیرند. فرمان شاهنشاه چنین بود که باید همه چیزهای شایسته و بایسته به ‌آنها تحویل داده شود تا پیشه خود را به‌ خوبی انجام دهند. من هرچه لازم بود و هر ابزاری که پیشترها در کتابها مقرر شده بود را در اختیار آنها گذاشتم. شاهنشاه چنین دستور داده بود، زیرا به‌فضیلت این علم واقف بود. او می‌خواست که بیماران شفا یابند. او اراده کرده بود که ذکر خدایان را جاوید سازد، معابد را آباد بدارد، جشنها و اعیاد دینی با شکوه بسیار برگزار شود.

• نماز نیز در دین ایرانی نه همچون نمازِ ادیان سامی ستایش پیامبرشاه و انسانهای مدعیِ‌ نمایندگیِ خدا و ستایش اعضای خانوادۀ پیامبرشاه، و نه دعا و تضرع و ابراز خواری و ذلت در حضور خدا به‌خاطر جلب ترحم خدای جبّار، بلکه ستایش ارزشها و پدیده‌های سومند بود که جلوه‌های عینیِ رحمت آفریدگار شمرده می‌شدند. به‌عبارتِ دیگر، نماز در دین ایرانی مجموعه‌ئی از سرودهای ستایشِ ارزشها و پدیده‌هائی بود که در خدمت سعادت بشر بودند؛ و در میان اینها سپنتَە‌مَنیو (منش مقدس) و وهومنَە (نیک‌اندیشی و نیک‌رفتاری) و اَرتَە (عدالت) از مقام والائی برخوردار بودند و در نمازها بیشتر از همه مورد ستایش قرار می‌گرفتند، به‌علاوه میترا (نور حیات‌بخش) و اناهیتا (برکتِ حیات‌بخش) و باران و آبِ جاری و کشتزار و زمینِ بارور و ستورانِ سودمند و مادران و زنان ستایش می‌شدند. به‌عبارت دیگر، آنچه نماز در دین ایرانی را تشکیل می‌داد سرود تلقین به‌خود برای همسان شدن با همۀ آفریدگان سودمند و خدمت‌رسان به بشریت بود. این نیایشها به‌انسان می‌آموزد که هر فردی چنانچه از این فضایل پیروی کند و اینها را در درون خویشتن بپرورد و خودیشتن را با آنها همسان سازد خواهد توانست که به‌بلندترین مرحله از تکامل انسانی رسیده خداگونه شود، و در این‌باره هیچ تفاوتی میان انسانها وجود ندارد.

***

نوشته‌های بالا پاره ای گزیده از متن کتابی است که در زیر در دسترس همگان قرار داده شده است. با سپاس فراوان از نگارنده این کتاب ارزنده استاد امیرحسین خنجی .
حق استفاده و تکثیر این مجموعه فقط با ذکر منبع و بدون دستکاری در فایلهای PDF و RAR، مقدور میباشد.در غیر این صورت بدون رضایت نگارنده و مجری این تارنما بوده، دزدی ادبی محسوب شده و حق‌الناس می‌باشد.