فصل نامهی انجمن علمی و آموزشی معلمان زبان و ادبیات فارسی استان آذربایجانشرقی
خاتم عشق
به نور ماه شبی را اگر وضو بکنی |
به پیش دوست خودت را سپید رو بکنی |
عزیز مصر کجا و غلام چون یوسف؟! |
تو هم به دست بیاری گر آرزو بکنی |
شکسته دل منشین میرسی به خاتم عشق |
به طول شب چو سلیمانه جستجو بکنی |
ترانههای اجابت به گوش جان شنوی |
اگر به راز و نیاز شبانه خو بکنی |
شعیب زحمت موسی جهیز دختر کرد |
بدون رنج چرا اجرت آرزو بکنی |
ز هجر طرّه و تارت گرفته چاک دلم |
مگر به سوزن مژگان زنو رفو بکنی |
احمد احمدی «فانی»
زمستان 69
سیمای جانوران در شاهنامه
فریدون شیرازی- عجبشیر
کلید واژهها: اژدها، سیمرغ، گاو، دیو، مار، رستم، اسفندیار، اهریمن، اهورا
به نام خداوند بخرد نواز
چکیده:
جانوران گوناگونی به صورتهای غیرعادی در داستانهای حماسی به ویژه در لابهلای داستانهای شاهنامهی فردوسی به ایفای نقش پرداختهاند.
نگارنده در این مقاله کوشیده است به بررسی این جانوران شگفت و ویژگیهای خارقالعادهی انها بپردازد.
دنیای حماسه تلفیقی از خوبیها و بدیها و میدان پیکار پاکیها با ناپاکیهاست. دنیایی است که در آن نیروهای اهورایی با اهریمن و اهریمن صفتان به پیکار برمیخیزند. قهرمانان حماسه سرتاسر زندگی خود را در مبارزه با زشتیها و پلشتیها صرف میکنند. گاهی این زشتیها به صورت موجودات عینی در آوردگاههای حماسی ظاهر میشوند و گاهی چون داستان گذر سیاوش از آتش مبارزه با یک اندیشهی اهریمنی بوده، قهرمان حماسه یک قهرمان معنوی ناب جلوهگر میشود. یکی از ویژگیهای مهم هر حماسه خرق عادت در حوادث آن است؛ یعنی درلابهلای متون حماسی با حوادث، شخصیتها و موجوداتی برخورد میکنیم که خارقالعادهاند. در عالم طبیعت یا وجود ظاهری و عینی ندارند یا ویژگیهایی که در حماسه از آن برخوردارند در عالم واقع عاری از آن هستند. حضور فعال و چشمگیر حیوانات یکی از اصول لاینفک حماسههای طبیعی است. در داستانهای اثر جاویدان حماسه سرای توس، حکیم ابوالقاسم فردوسی جانوران متعددی با ویژگیهای کاملاً منحصر به فرد باعث آفرینش صحنههای رزمی و حماسی بسیار جذابی شدهاند. برای آشنایی بیشتر با این موجودات و صفات و کردار ماورای طبیعی که دارند به بررسی سیمای آنها در شاهنامه میپردازیم:
1- اژدها
«در فارسی به صورتهای اژدر، اژدرها ودر عربی، تنّین و ثعبان به کار میرود. جانوری است اساطیری به شکل سوسماری عظیم و دارای دو پر که آتش از دهان میافکند و پاس گنجهای زیرزمینی میداشته است. این جانور عظیم و فراخ دهان و بسیار دندان و دراز بالا، در بسیاری از داستانهای عامیانه به عنوان مظهر شرّ حضور یافته و تقریباً در همهی موارد، قهرمان داستان بر او پیروز میشود. در اساطیر ایرانی، اهریمن پس از آن که مدت هزار سال از بیم کیومرث یارای مخالفت با اورمزد را نداشت، به تحرک «جه» دیو مؤنّث و نمایندهی زنان، بر اورمزد شورید و چون اژدهایی از زمین برآمد و با تمامی دیوان به پیکار نور شتافت. در شاهنامه از نبرد قهرمانان با اژدها به دفعات یاد شده است. «اژدهاک» یا اژدهای سه سرِ اوستا، که همان ضحاک است، با چهرهی بشری در شاهنامه تجلّی میکند. در شاهنامه موارد بسیاری هست که در فش پهلوانان اژدهافش تصویر شدهاند».[1]
«گشتاسب» در دیار روم اژدهایی را میکشد.[2] یکی از این اژدهایان را «سام» در درّهی «کشف» با گرز از پای در میآورد. اردشیر بابکان «کرم هفتواد» را که خود نوعی اژدهاست نابود میکند و بهرام گور نیز دو بار بر اژدها پیروز میشود.
موضوع سومین خان رستم نابود ساختن یم اژدهای سهمگین و آتشین دهان است:
«ز دشت اندر آمد یکی اژدها |
| کزو پیل گفتی نیابد رها.... |
سوی رخش رخشنده بنهاد روی |
| دوان اسپ شد سوی دیهیم جوی... |
بزد تیغ و بنداخت از بر سرش |
| فرو ریخت چون رود خون از برش...» |
(شاهنامه 2/213 به بعد)[3]
از ویژگی خارقالعادهای که این اژدهایان دارند، نیروی تکلم آنان است؛ به طوری که در خان سوم یک حالت مناظره مانند بین اژدها و رستم پدید میآید و رجز خوانی مختصری قبل از مبارزه از جانبین سر میزند.
از دیگر صحنههای جذابی که در شاهنامه «اژدها» وارد عرصهی ناورد میشود، در سومین خان از هفت خان اسفندیار است. پهلوان به دین و رویین تن شاهنامه بعد از این که در خان اول و دوم بر گرگان و شیران چیره میشود، در مورد خان سوم از «گرگسار» بداندیش سؤال میکند. او در
جواب اسفندیار میگوید:
«یکی اژدها پشت آید دژم |
| که ماهی برآرد ز دریا به دم |
همی آتش افروزد از کام اوی |
| یکی کوه خار است اندام اوی» |
(شاهنامه 6/978 به بعد)
اسفندیار برای کشتن این اژدها در داخل صندوقی جای میگیرد واژدها را همراه با دو اسب که گردونه و صندوق را حمل میکردند به کام خود میکشد؛ قهرمان رویین تن از داخل صندوق بیرون میآید و آن را میکشد. ویژگیهایی که حکیم توس بر این اژدها بر شمرده از این قرارند:
«ز جای اندر آمد چو کوه سیاه |
| تو گفتی که تاریک شد چرخ و ماه |
دو چشمش چو دو چشم تابان ز خون |
| همی آتش آمد ز کامش برون» |
(شاهنامه 6/976)
2- اسب
«اسب یا اسپ از روزگاران کهن در اساطیر ملل مورد توجه بوده و به نگهبانی و تیمار این حیوانات سودمند که به صفات تند و تیز و چالاک و دلیر و پهلوان موصوف است، اهتمام داشتهاند. در فرهنگ ایران به ویژه اسب و گردونه از زمانهای کهن مورد استفاده بوده است. آن را «شاه چرندگان» دانستهاند. پیامبر اسلام(ص) نیز فرموده است: «اَلْخَیرُُ معَقوُدٌ فی نَواصِیالخَیلِ» (نیکی به پیشانی اسبان باز بسته است).
نام بسیاری از بزرگان و شاهان با واژهی «اسب» ترکیب یافته است؛ از جمله: گرشاسپ (دارندهی اسب لاغر)، ارجاسپ (دارندهی اسب ارجمند)، لهر اسپ (تند اسب)، گشتاسب (دارندهی اسب از کار افتاده)، تهماسپ (دارندهی اسب فربه زورمند)، هوسپ (دارندهی اسب خوب)، بیور اسپ (دارندهی ده هزار اسب)، شیداسپ (دارندهی اسب درخشان)و سیاوش (دارندهی اسب سیاه).
در شاهنامه، اسبهای گوناگون به صفات و امتیازاتی متّصفند. مثلاً اسب خاندان گشتاسب سیاه است. اسب ویدرفش (بیدرفش) و نیز اسب سیاوش هم سیاه توصیف شده است».[4]
الف) رخش
از بین اسبان شاهنامه آنچه بیش از همه جلب توجه میکند «رخش» اسب ویژهی رستم تاج بخش است. «رخش نام اسب شگفتآور رستم است که با یک آزمون دشوار از میان گلههای فراوان اسب برگزیده شد و عمری به درازی خود رستم دارد و سرانجام همراه با خود او به چاه غدرنابرادر، شغاد در میافتد و با سوار خویش جان میدهد. جز رخش، هیچ اسبی قادر نبود تن رستم را بکشد. همانگونه که هنگام انتخاب هیچ اسبی نتوانست زیر فشار پنجهی او پشت خم نکند هوش او نزدیک به هوش آدمیان است».[5]
رخش از هوش و فراست و نیز نیرویی فراتر از یک حیوان برخوردار است. تا آنجایی که با کارهای خارقالعادهاش حتی رستم را نیز به شگفتی وامیدارد. او با خداوندش حرف میزند و همچون انسانی طرف مخاطب جهان پهلوان واقع میشود. حرفهای او را میفهمد و اطاعت میکند. در خان اوّل از هفت خان، شیری را که قصد حمله به رستم داشت، میکشد و در خان سوم تهمتن را از نزدیک شدن اژدها باخبر میسازد و در کشتن آن به یاری رستم میشتابد[6]:
«چو زور تن اژدها دید رخش |
| کزان سان بر آویخت با تاج بخش |
بمالید گوش اندر آمد شگفت |
| بلند اژدها را به دندان گرفت |
بدرّید کتفش به دندان چو شیر |
| بر اوخیره شد پهلوان دلیر» |
(شاهنامه 2/214 به بعد)
اوصافی که فردوسی برای رخش میشمارد بسیار جالب است:
«سیه چشم و بور ابرش و گاو دم |
| سیه خایه و تند و پولادسم |
تنش پر نگار از کران تا کران |
| چو داغ گل سرخ بر زعفران |
چه بر آب بودی چه بر خشک راه |
| به روز از خور افروزن شدی، شب ز ماه |
به شب مورچه بر پلاس سیاه |
| نمودی به گوش از دو فرسنگ راه |
به نیروی پیل و به بالا هیون |
| به زهره چو شیران کُه بیستون» |
ب) سیاه
در شاهنامه به غیر از «رخش» اسب سیاووش «سیاه» گویا به تأُسَی و ملازمت از پاکی و بیگناهی خداوندش از کوه آتش میگذرد و کمترین آسیبی متوجه او نمیشود:
«سیاوش سیه را به تندی بتاخت |
| نشد تنگ دل جنگ آتش بساخت |
ز هر سو زبانه همی بر کشید |
| کسی خود و اسپ سیاوش ندید.... |
چنان آمد اسپ و قبای سوار |
| که گفتی سمن داشت اندر کنار» |
(شاهنامه 3/325)
پ) شبدیز
«نام اسب افسانهای خسرو پرویز که به روایتی از روم آورده بود و از سایر اسبان چهار وجب بلندتر بود و گویند نعلش را با ده میخ به پایش میکوفتند»[7] به روایت نظامی مادر او مادیانی بود که از سرزمینهای دور به غاری در نزدیکی دیری میآید و خود را بر مجسّمهی اسبی که از سنگ سیاه درست بود میمالد و به اذن خدا باردار میشود و بعد از باردار شدن او اثری از دیر باقی نمیماند.[8]
3- پرندگان
الف) باز (شاهین، عقاب و کرکس)
«شاهین یا عقاب که نام او در استا سئنه (saena) آمده پرندهای است تیز بانگ، بلند آشیان، سبک پر، تند نگاه، ستبر نوک و سهمگین چنگال که بیش از صدسال زیست کند و به خاطر توانایی و شکوه و تقدّس خود به «شاه مرغان» شهرت یافته است. در ایران قدیم شاهین مرغی خوش یمن و مقدس به شمار میرفته و در افسانههای باستانی به عنوان مظهر آسمان نموده شده است.
بنابر روایت فردوسی، تهمورث شاهین را رام کرد:
«ز مرغان مر آن را که بُد نیک تاز |
| چو باز و چو شاهین گردن فراز |
بیاورد و آموختنشان گرفت |
| جهانی بدو مانده اندر شگفت» |
(شاهنامه 1/25)
هنگامی که کاووس به فکر تسخیر آسمانها افتاد، چهار عقاب (کرکس) تخت او را به آسمانی میبردند.
«از آن پس عقاب دلاور چهار |
| بیاورد و بر تخت بست استوار |
نشست از بر تخت کاووس شاه |
| که اهریمنش برده بُد دل ز راه» |
(شاهنامه 2/153)
از روزگاران قدیم پادشاهان برای شکار پرندگان از باز و شاهین استفاده میکردند. از این رو همنشینی باز با پادشاهان جلوهای خاص در ادبیات فارسی یافته است. از آنجایی که در تربیت آن برای بستن چشمانش کلاهی بر سرش مینهادند، کلاهداری آن مورد عنایت شاعران پارسی زبان بوده است. در ادبیات عرفانی به ویژه در منطقالطّیر عطّار نیشابوری مظهر و نماد طالبان قرب سلطان و ریاضت کشان جهت حطام دنیوی است.[9]
ب) سیمرغ (عنقا)
بیتردید خارقالعادهترین و شگفتانگیزترین موجود شاهنامه، سیمرغ است. پرندهای است که پرهایش شبیه ابر فراخ و لبریز از آب کوهساران است. از هر طرف چهار بال با رنگهای زیبا دارد. منقارش همانند منقار عقاب کلفت و صورتش شبیه صورت آدمیان است. گویند هزار و هفتصد سال عمر دارد و بعد از سیصد سال تخم گذارد و بچهاش بعد از بیست و پنج سال از تخم در آید.
آن گونه که از شاهنامه بر میآید، سیمرغ پرندهای ایزدی است که در البرز آشیان دارد. این پرندهی اهورایی در سه صحنهی مهم شاهنامه نمودار میشود و در هر سه مورد، داستان را به دلخواه خوانندهی ایرانی ذوق و حلاوتی دیگر بخشیده به آن تداومی تخیلی و دل چسب میدهد.
نخستین حضور سیمرغ در شاهنامه مربوط به داستان زال زر است که چون هنگام تولد دارای موهای سفیدی بود، پدرش سام آن را به فال نیک نگرفت و دستور داد که آن را در کوه و بیابان رها کنند تا خوراک جانوران گردد. سیمرغ که در بالای البرز آشیان داشت برای سیر کردن شکم بچههایش زال را به کنام خویش میبرد ولی لطف ایزدی و حکمت ازلی چنان ایجاب میکند که او را همگام با بچههایش تربیت بکند و زال در لانهی این پرندهی خارقالعاده میبالد و به خاندان خویش باز میگردد.
حضور دیگر سیمرغ یکی در هنگام تولد رستم و دیگری در مرگ اسفندیار است. با راهنمایی سیمرغ رستم به صورت سزارین از مادر زاده میشود و مادر و فرزند با ارشاد و یاری او از مرگ رهایی مییابند. در حضور دیگر نیز باز هم جهان پهلوان و رخش با مساعدت سیمرغ از کشته شدن به دست رقیب خویش اسفندیار نجات مییابند. چنان به نظر میرسد که عامل بهروزی رستم از بدو تولد همین پرندهی افسانهای بوده است.
سیمرغ در داستان رستم و اسفندیار چنان قداستی مییابد که زال در مقابل او زانو میزند و او را میستاید:
«بشد پیش با عود زال از فراز |
| ستودش فراوان و بردش نماز |
به پیشش سه مجمر پر از بوی کرد |
| ز خون جگر بر دو رخ جوی کرد» |
(شاهنامه 6/1049)
سیمرغ چهار پیکان فرو رفته در پیکر رخش را بیرون میکشد، خون رخش را میمکد و با کشیدن پرهایش بر زخمهای اسب باعث تندرستی آنی او میشود:
«از او چار پیکان به بیرون کشید |
| به منقار از آن خستگی خون کشید |
بر آن خستگیها بمالید پر |
| هم اندر زمان گشت با زیپ و فرد» |
(شاهنامه 6/1050)
1- فرهنگ اساطیر و ارشاد داستانی در ادبیات فارسی، محمد جعفر یاحقی، چاپ دوم، انتشارات، تهران، 1375، صص 75-78.
2- مقدمهای بر رستم و اسفندیار، شاهرخ مسکوب، چاپ ششم، شرکت سهامی کتابهای جیبی،ـةیآ»، 9136، ص 76.
1- نسخهی اساس نگارنده در این مقاله، شاهنامه فردوسی، تحت نظری.1. برتلس و...9 جلد، چاپ اول، انتشارات سوره میباشد که عدد سمت راست بیانگر شمارهی جلد و عدد سمت چپ بیانگر شمارهی صفحه میباشد.
1- فرهنگ اساطیر، همان، صص 78-80
1- همان، ص 210
2- ر.ک. حماسهی ملی ایران، تئودوز نولدکه، ترجمهی بزرگ علوی، چاپ چهارم، مرکز نشر سپهر، 1369، ص 142.
1- فرهنگ اساطیر، همان، ص 272.
2- ر. ک. کلیات خمسه، نظامی گنجهای، انتشارات امیرکبیر، 1351.
1- ر. ک. منطقالطیر عطار، به اهتمام انزابینژاد و سعیده قره بگلو، چاپ اول، انتشارات جامی، 1379، ص 48.
طرح درس روزانه فارسی پایه دوم درس امدادگران
بسمه تعالی
مشخصات کلی : طرح درس روزانه
1- نام درس فارسی
2- موضوع درس امدادگران
3- پایه دوم
4-مقطع تحصیلی مهارتهای حرفه ای
5- تعداد مهارت آموزان 6 نفر
6- مدت تدریس 30 دقیقه
7- مدل کلاس گروههای کوچک
8- نام دبیر زکیه ایلی کیان
9- نام آموزشگاه حاج احمد سوادی
10- تاریخ تدریس ........
صادق هدایت و ادبیات جدید فارسی
مطلب با گذار به دوره بعدی زندگی مرحوم هدایت پی گرفته می شودعنوان مطلب « آثار دوره جوانی » است :
(( هدایت نوشتن را از همان مدرسه آغاز کرد و در آن زمان دو جزوه منتشر کرد ، " رباعیات خیام " و " انسان و حیوان " که هر دو شناختی از تصورات و حالات آن هنگام او به دست می دهد که چشم پوشی از آن ممکن نیست و منبعی ارزشمند برای فهمیدن زندگی و کارهای بعدی اوست . ))
در مورد فعالیت مرحوم هدایت در مدرسه می توان به طور مثال به انتشار روزنامه دیواری « ندای اموات » در مدرسه ی دارالفنون اشاره کرد .
دکتر کاتوزیان در ادامه به تحلیل دو جزوه ی " رباعیات خیام " و " انسان و حیوان " می پردازند :
(( او رباعیات خیام را در سال ۱۳۰۲ و در هجده سالگی منتشر ساخت .
مقدمه ی این اثر نشان رشد فکری و روانی اوست و آگاهی گسترده اشاز منابع فارسی و عربی ، همچنین آشنایی او با منابع و افکار فرنگیرا ( شاید تا حدی عمدا ) به نمایش می گذارد . این اثر از جمیع جهات اثری چشمگیر است ، زیرا یک محقق با تجربه آن عصر هم نمی توانست شرح بهتری از زندگی و افکار خیام در همین مقیاس ارائه دهد .
راستی هم ، به لحاظ روش شناسی محکم تر و به لحاظ تحلیلی منزه تر از بسیاری از کارهای تحقیقی عاصر اوست . به راحتی می توان دریافت که آنچه از حقیقت در آن است نو نیست و آنچه نو در آن است عمدتا حقیقت ندارد . با این وصف ، آنچه نو و عمدتا دور از حقیقت است در ارتباط با شکل گیری دید هدایت از زندگی و مرگ فوق العاده راهگشا ست . ))
ایشان سپس به تفسیر رساله ی رباعیات خیام می پردازند و خواننده را با پایه هایی که این نوشته بر آن استوار است آشنا می کنند . به آن لحظاتی اشاره می کنند که :
(( درست از این نقطه است که خیام به تدریج به پس زمینه رانده می شود و افکار و حالات خود هدایت در لباس تفسیری از خیام روی صحنه می آید و حتی کمی جلوتر ، هدایت جوان با تمام نیرو جای خیام
را می گیرد . ))
ایشان در پایان به این نکته ی مهم اشاره می کنند که مرحوم هدایت در این رساله :
(( نکات غریبی در باره روحیه مغموم ، میل به افسردگی او ،خشم و ناامیدی از ظلم و « ریا کاری اطرافی های او » « لا ابالی بودنش نسبت به زندگی و زندگان » و « رنج هایی » که پیوسته آزارش می داد ، می گوید که بیشتر ما را از ساخت فکری و روانی هدایت جوان آگاه می کنند تا خیام و همین اشارت اولیه اما واضح ، در باره ی شخصیت کلی هدایت جای چندانی برای نظریه پردازی در باب علل اصلی اندیشه ها و حالات او در دوره های بعدی زندگی باقی نمی گذارد . زیرا همانطور که می بینیم ، حتی خیام را نیز نمی توان عامل موثر اصلی در شکلدادن به اندیشه های او به شمار آورد .
این خود هدایت است که از همان هجده سالگی می کوشد تا شخصیت خود ، افکار ، ترس ها ، رنج ها و ماتم زدگی هایش را درلباس تفسیری از خیام ابراز کند . ))
دکتر کاتوزیان با این جملات تفسیر خود را درباره ی رساله ی خیام به پایان برده و تحلیل رساله ی " انسان و حیوان " را آغاز می کنند :
(( رساله ی " انسان و حیوان " به مراتب طولانی تر است . می توان آن را پیش نویسی برای یک کار گسترده تر درباره ی گیاهخواری دانست که او پنج سال بعد در اروپا منتشر ساخت .
تاریخ زبان فارسی
زبان ایرانی
دانشمندان زبان شناس برآنند که زبان های امروزی دنیا بر سه بخش است :
نخست - بخش یک هجایی (یک سیلابی) و این قسم زبانها را زبانهای ریشگی نامند، زیرا لغات این زبانها تنها یک ریشه است که به اول یا آخر آن هجاهایی نیفزودهاند. زبان چینی، آنامی و سیامی را از این دسته میدانند، در زبانهای ریشگی شمارهی لغتها محدود است، چنانکه گویند چینیان برای بیان فکر خود ناگریزند لغات را پس و پیش کنند یا مراد خود را با تغییر لحن و آهنگ کلمه بفهمانند.
دوم - بخش زبانهای ملتصق این زبانها یک هجایی نیست چه در لغات این زبان به هنگام اشتقاق هجاهایی بر ریشهی اصلی افزوده میشود ولی ریشهی اصلی از افزودن هجاها هیچگاه تغییر نمیکند و دست نمیخورد و هرچه بر او افزایند به آخر او الحاق میشود. مردمی که زبانشان را ملتصق خوانند اینانند :
1- مردم اورال و آلتایی که شاخهای از نژاد زردپوست میباشند مانند مغولان و تاتاران و ترکان و مردم دونغوز و فین و ساموئید و بیشتر ساکنان سیبریا و دشت قبچاق
2- مردم ژاپن و اهالی کره
3- دراوید و باسک از مردم هند
4- بومیان آمریکا
5- مردم نوبی (جنوب مصر در آفریقا) مردم هُوتْ تِنْ تُتْ مردم کافرْ و سیاه پوستان آفریقا
6- مردم استرالیا
سوم - بخش زبانهای پیوندی، در این زبانها بر ریشه و مادهی لغات هجاهایی افزوده میشود ولی نه تنها به آخر ریشه، بلکه به آخر و اول ریشه هم - دیگر اینکه ریشهی لغت بر اثر افزایش تغییر میکند، گویی که ریشه با آنچه بر وی افزوده شده است جوش خورده و پیوند یافته است - به خلاف زبان ملتصق که چون ریشه تغییر نمیکند هجاهایی که بر ریشه افزوده است مثل آن است که به ریشه چسبانده باشند نه با او پیوسته باشد.
زبانهای پیوندی اینهاست :
الف - زبانهای سامی مانند عبری، عربی و آرامی که بعد سُریانی نامیده شد، و در عهد قدیم زبانهای فنیقی و بابلی و آشوری و زبان مردم «قرطاجنه» که شعبه بودهاند از فنیقیان و زبان حیمری.
ب - زبانهای مردم هند و اروپایی به معنی اعم: آریاییان هند - آریاییان ایران - یونانیان - ایتالیاییان - مردا سِلْت (بومیان اروپایی غربی) ژرمنی (آلمان و آنگلوساکسون و مردم اسکاندیناوی) - لِتْ و لیتوانی و سلاو (که روس و سلاوهای شرقی اروپا و مردم بلغار و صرب و سایر سلاوهای بالکان باشند)
علمای زبان شناسی برآنند که زبانهای بخش سوم از مراحل زبانهای بخش اول و دوم در گذشته و ترقی کرده تا بدین درجه رسیده است - یعنی این زبانها مستقلا در سیر تطور کمال یافته و به مرحلهای رسیده است که اکنون مشاهده میکنیم و ما در این پاره به تفصیل گفتگو خواهیم کرد.
زبان پارسی
فارسی زبانی است که امروز بیشتر مردم ایران، افغانستان، تاجیکستان و قسمتی از هند، ترکستان، قفقاز و بین النهرین بدان زبان سخن میگویند، نامه مینویسند و شعر میسرایند.
تاریخ زبان ایران تا هفتصد سال پیش از مسیح روشن و در دست است و از آن پیش نیز از روی آگاهیهای علمی دیگر میدانیم که در سرزمین پهناور ایران - سرزمینی که از سوی خراسان (مشرق) به مرز تبت و ریگزار ترکستان چین و از جنوب شرقی به کشور پنجاب و از نیمروز (جنوب) به سند و خلیج پارس و بحر عمان و از شمال به کشور سکاها و سارماتها (جنوبی روسیه امروز) تا دانوب و یونان و از مغرب به کشور سوریه و دشت حجاز و یمن میپیوست مردم به زبانی که ریشه و اصل زبان امروز ماست سخن میگفتهاند.
زرتشت پیمبر ایرانی میگوید که ایرانیان از سرزمینی که «اَیْرانَ وَیجَ» نام داشت و ویژهی ایرانیان بود، به سبب سرمای سخت و پیدا آمدن ارواح اهریمنی کوچ کردند و به سرزمین ایران درآمدند. دانشمندان دیگر نیز دریافتهاند که طایفه ی «اَیْریا» از سرزمینی که زادگاه اصلی آنان بود برخاسته گروهی به ایران، گروهی به پنجاب و برخی به اروپا شتافتهاند و در این کشورها به کار کشاورزی و چوپانی پرداختهاند و زبان مردم ایران، هند و اروپا همه شاخههایی هستند که از آن بیخ رسته و باز هر شاخ شاخهی دیگر زده و هر شاخهبرگ و باری دیگرگون برآورده است.
در علم نژادشناسی مردم اروپایی را به هشت شعبه بخش کردهاند و زبان آنان را نیز از یک اصل دانستهاند به طریقی که گذشت.
ما را اینجا به سایر زبانها کاری نیست، چه آن علم خود به دانستنیهای دیگر که آن را زبان شناسی و فقه اللغه گویند باز بسته است. ما باید بدانیم که تاریخ زبان مادری ما از روزی که نیاکان ما بدین سرزمین درآمدهاند تا به امروز چه بوده است و چه شده است و چه تطورها و گردشهایی در آن یافته است، از این رو به قدیمترین زبانهای ایران باز میگردیم.
این چاپ نایاب از پندنامه شیخ اجل مصلح الدین سعدی شیرلزی به کوشش سید مظاهر حسن در سال 1911 در هند منتشر شده در آن تمام ابیات پندنامه به انگلیسی ترجمه شده. اسکن شده. پی دی اف. ...
تفسیر ضرب المثل های فارسی در این بخش از سارا شعر ، بررسی و ریشه یابی معروف ترین ضرب المثل های فارسی را مد نظر داشته ایم و بدین لحاظ از منابع مختلفی سود جسته ایم . در اینجا ذکر این نکته الزامی است که همه آنچه در این بخش تقدیم شده است در تعریف خاص ضرب المثل نمی گنجد و در اصل ...
تفسیر ضرب المثل های فارسی در این بخش از سارا شعر ، بررسی و ریشه یابی معروف ترین ضرب المثل های فارسی را مد نظر داشته ایم و بدین لحاظ از منابع مختلفی سود جسته ایم . در اینجا ذکر این نکته الزامی است که همه آنچه در این بخش تقدیم شده است در تعریف خاص ضرب المثل نمی گنجد و در اصل ...
تفسیر ضرب المثل های فارسی در این بخش از سارا شعر ، بررسی و ریشه یابی معروف ترین ضرب المثل های فارسی را مد نظر داشته ایم و بدین لحاظ از منابع مختلفی سود جسته ایم . در اینجا ذکر این نکته الزامی است که همه آنچه در این بخش تقدیم شده است در تعریف خاص ضرب المثل نمی گنجد و در اصل ...
تفسیر ضرالمثل های فارسی در این بخش از سارا شعر ، بررسی و ریشه یابی معروف ترین ضرب المثل های فارسی را مد نظر داشته ایم و بدین لحاظ از منابع مختلفی سود جسته ایم . در اینجا ذکر این نکته الزامی است که همه آنچه در این بخش تقدیم شده است در تعریف خاص ضرب المثل نمی گنجد و در اصل ...
تفسیر ضرب المثل های فارسی در این بخش از سارا شعر ، بررسی و ریشه یابی معروف ترین ضرب المثل های فارسی را مد نظر داشته ایم و بدین لحاظ از منابع مختلفی سود جسته ایم . در اینجا ذکر این نکته الزامی است که همه آنچه در این بخش تقدیم شده است در تعریف خاص ضرب المثل نمی گنجد و در اصل برخی ...