شرح مختصر:
همچنین عدم تناسب آموزش زبان های خارجی در سیستم آموزش رسمی کشور با نیازهای افراد در محیط اجتماعی ، میل به شرکت در کلاس های آزاد را که آموزش کاربردی تری ارائه میکنند افزایش میدهد.
و در نهایت، « یادگیری هر زبان جدید، آغاز یک زندگی تازه است. » این جمله به تنهایی اهمیت یادگیری زبان های خارجی را بیان میکند.
اجرای این طرح ضمن اینکه پاسخی به نیاز اقشار مختلف جامعه برای یادگیری زبان های خارجی است، میتواند از بازدهی اقتصادی مناسبی نیز برخوردار بوده و همچنین زمینه ساز اشتغال نیروهای متخصص به خصوص در رشته زبان های خارجی گردد. علاوه بر آن با توجه به این که طرح های آموزشی میتوانند برای آموزش پسران یا دختران اجرا شوند، در اجرای این گونه طرح ها میتوان از نیروی کار بانوان تحصیلکرده نیز استفاده نمود.
مکان مورد نیاز طرح ، شامل یک باب ساختمان با کاربری اداری به مساحت تقریبی 90 متر مربع میباشد که ارزش هر مترمربع آن چهار صد میلیون ریال وهزینه کل خرید محل 3600 میلیون ریال برآورد میشود.
فهرست مطالب
پیشگفتار
چکیده
مقدمه
روش تحقیق
بیان مسأله و ضرورت انجام
فرضیات تحقیق
اهداف تحقیق
سریعترین و اصولی ترین روش یادگیری زبان
نحوه بازاریابی و کسب و تجارت و افزایش سود در کار آفرینی
عنوان طرح: آموزشگاه زبان خارجی
عنوان طرح: آموزشگاه زبان خارجی
مشخصات متقاضیان
هدف از اجرای طرح
شرایط و تعداد نوبت کاری
معرفی خدمات طرح
شرح فرآیندکار و فلوچارت ( ( OPERATION FLOW CHART
تشریح فرآیند
پیش بینی برنامه زمانبندی اجرای طرح
پیش بینی برنامه تولید
بررسی اجمالی بازار محولات طرح موضوع تسهیلات
بر آورد هزینه های سرمایه گذاری طرح
ریز اقلام هزینه های سرمایه گذاری
سرمایه گذاری مورد نیاز طرح
هزینه های قبل از بهره برداری
سرمایه در گردش
جدول هزینه های جاری طرح
برآورد هزینه های عملیاتی و غیر عملیاتی
درآمد طــرح
محاسبه دوره بازگشت سرمایه
محاسبه نقطه سر به سر
محاسبه کارمزد وام
چارت تشکیلاتی
نتیجه گیری
منابع
به نام خدا
پاورپوینت زبان انگلیسی کلاس نهم که در دو بخش مجزا برای شما آماده شده است
و همچنین می توانید به عنوان تحقیق از آن استفاده نمایید
برنامهنویسی رایانه در فرهنگ واژه غیر متخصصین ممکن است به تمام پروژه ساخت نرمافزار یا برنامهٔ رایانهای گفته شود. با این همه برنامهنویسی تنها بخشی از فرآیند توسعه نرمافزار یا برنامه رایانهای است. اهمیت، توجه و منابع اختصاص داده شده به برنامهنویسی، بسته به ویژگیهای مشخص شده محصول و خواست افراد درگیر در پروژه و کاربران و در نهایت شیوهٔ انتخاب شده مهندسی نرمافزار متغیر است. در این مقاله شش زبان مهم و رایج برنامه نویسی مورد برسی قرار میگرید
سرفصل :
زبان دلفی ( Delphi )
دلفی 2006
دلفی 2007
زبان سی پلاس پلاس ( C++ )
تاریخچه زبان
استاندارد زبان
نام ++C
توسعه آینده
فلسفه
کتابخانه استاندارد
ویژگیهای معرفی شده در ++C
پیش پردازنده
قالبها
اشیا
وراثت
چندریختی
چندریختی ایستا
گرانبارسازی تابع
گرانبارسازی عملگر
ساختار برنامه ها
محیطهای برنامه نویسی
زبان سی شارپ ( C# )
سکّوی دات نت
انعطاف پذیری سی شارپ
مثالی از سی شارپ
منبع اطلاعات در سی شارپ
فایلهای تولیدی در سی شارپ
ابزارهای دیگر در سی شارپ
زبان بیسیک ( basic )
Basic فرزند دردانه بیل گیتس
ظهور میکروکامپیوترها
زبان FORTRAN
معرفی و تاریخچه فرترن
چرا فرترن؟
فرترن 90
استانداردهای کد نویسی
ساختار برنامه فرترن
متغیرها
قوانین نامگذاری متغیرها
انواع داده ها
تعریف متغیرها
عبارات و عملیات محاسباتی
توابع رشته ای
ورودی و خروجی
ورودی و خروجی فایل
زبان ویژوال بیسیک ( Visual Basic )
visual basic چیست؟
تاریخچه visual basic
برنامه نویسی ساخت یافته
نقش زبان در ایجاد ارتباط
شاید رایجترین ویژگی تعامل انسان که به سختی آن را قابل ملاحظه میدانیم، این است که ما صحبت میکنیم. بعضی اوقات با اشخاص خاص، بعضی اوقات با هر کس که گوش میدهد، و در زمانی که کسی را برای گوش کردن نمیبابیم، با خودمان صحبت میکنیم. اگرچه زبان انسان، نقشهای بسیار متنوعی را ایفاء میکند- از بیدار کردن کسی در صبح زود با گفتن تا نامگذاری یک کشتی با گفتن ولی در اینجا به آن کاربردهای زبان خواهیم پرداخت که برای ارتباط انسان، ابزاری است. برای مثال، متکلمین ماهرزبان انگلیسی حقایقی از قبیل زیر را میدانند:
الف- برای سلام به کارمیرود.
ب- برای خداحافظی به کار میرود.
ج – گروه به طور صحیح میتواند توسط متکلم در یک موقعیت خاص برای اشاره به میز خاصی بکار برود.
د – گروه به طور صحیح میتواند توسط متکلم در یک موقعیت خاص برای اشاره به میز خاصی بکار برود.
ه - برای درخواست نمک به کار میرود.
و - برای پرسیدن سن شخصی به کار میرود.
ز - برای بیان اینکه باران میبارد، مورد استفاده قرار میگیرد.
ح - برای قول دادن مورد استفاده قرار میگیرد.
ما از این فهرست میتوانیم به شمهای از انواع گستردة کاربردهای احتمالی زبان دست یابیم، ولی قبل از مرور این کاربردهای گوناگون، نخست باید بین استفاده از زبان برای انجام دادن کاری، واستفاده از زبان در انجام کاری تمیز قایل شویم، بدون شک یک حقیقت بسیار مهم دربارة انسان این است که ما زبان را در اکثر افکارمان به کار میبریم. احتمال دارد که برخی از افکار راکه به آن میاندیشیم، و به ویژه افکار مجرد و انتزاعی را، اگر زبانی در دسترس نداشتیم، نمیتوانستیم به آنها بیاندیشیم. این حقیقت ممکن است برای حیات شناختی ما مهم باشد ، ولی برای مفهوم کاربرد شناختی کاربرد زبان ، یعنی استفاده از زبان برای انجام کارها، مهم نیست . وقتی توجه خود را بر اینکه مردم با استفاده از زبان می خواهند چه بکنند، معطوف میکنیم، در واقع توجه خود را معطوف به این میکنیم که شخص با کلمات درمواقع خاصی چه میمند ، در واقع بر نیات، مقاصد، تاورها ،و آرزوها یی که یک متکلم در صحبت کردن دارد، متمرکز میشویم .
صحبت کردن همواره بدون تلاش وامری عادی است، ولی کاربرد موفق زبان عملی فوقالعاده پیچیده است، همانطور که این موضوع را هرکس به عنوان فردی بزرگسال که سعی کرده است تا زبان دومی را یاد بگیرد، میداند. افزون بر این، کاربرد یک زبان بیش از دانستن آن وقادر به تولید وفهم جملات آن است. ارتباط همچنین امری اجتماعی است، که معمولاَ در درون بافت نسبتاَ به خوبی تعریف شدة موقعیت اجتماعی صورت میگیرد. در چنین بافتی ما به دیگران اتکا می کنیم تا در درک ما از اینکه آن موقعیت چیست، سهیم باشند. با مردمی که میشناسیم ، به فهمیدن مشترک متکی هستیم تا ارتباط تسهیل شود. ولی این فرایند ،چگونه فرآیندی است؟ ارتباط زبانی به آسانی حاصل میشود ولی مسلم است که به آسانی قابل توصیح نیست، هر نظریه ارتباط زبانی که شایستگی این عنوان را داشته باشد،باید سعی نماید تا به سؤالات زیر پاسخ دهد:
1- ارتباط زبانی (موفق) چیست؟ 2- ارتباط (موفق) چگونه صورت میگیرد؟ برای مثال ، فرض کنید که یک متکلم قصد د ارد تا به شنوندهای گزارشکند که جاده یخ زده است. چه چیزی متکلم را قادر میسازد تا بتواند این موضوع را به شنونده بگوید؟
( جای تعجب است که این سوالات در پیشینه هیچ رشته اصلی بطور جامع مورد بررسی قرار نگرفتهاند. زبانشناسی با توجه به ویژگی ساختاری زبان، سعی کرده است تا پدیدههای ارتباطی را در خارج از قلمرو اصلی آنها بداند. به همین منوال ، میتوان آن علایق فلسفی درباره معنی، صدق، وارجاع را بدون بررسی جزئیات امر ارتباط دنبال کرد. روانشناسی سنتی توجه خود را معطوف به پردازش جملهها میکند، اما علاقه زیادی به ویژگیهای پدیدههای ارتباطی ندارد. در نهایت، برخی جامعهشناسان و انسانشناسان شروع به بررسی گفتگوها و مکالمات کردهاند، با این وجود مسئله ماهیت خود ارتباط را نادیده گرفتهاند (یا فرض کردهاند که پاسخ آن را دادهاند) . بنابراین، چیزی که مورد نیاز است، رویکردی منسجم به پدیدة ارتباط است که در آن مسئله ماهیت ارتباط مرکز تحقیق و بررسی باشد.) فقط در سالهای اخیر شکل یک نظریة بسندة ارتباط شروع به شکلگیری کرده است،و.زمان و پژ وهش بیشتری مورد نیاز است تا مفصلاً آن را کشف کند.
در چهل سال گذشته متداولترین و معروف ترین برداشت از ارتباط زبانی انسان، آن چیزی بوده که ما آن را الگوی پیام مینامیم . وقتی الگوی پیام به عنوان یک « فرستنده» و شنونده به عنوان یک گیرنده فر ض میشود، و مسیر کلامی – گوشی( یعنی موج صوتی) نیز کانال صحیح میباشد الگوی پیام در ارتباط انسانی در شکل 9ـ1 نشان داده شده و در (6 ) خلاصه شده است.
شکل 9ـ1 ( الگوی پیام ارتباط متکلم پیامی در مغزش دارد که میخواهد به شنونده انتقا ل دهد و بتابراین متکلم از برخی صورتهای زبان برای رمزگذاری پیام به منزلة معنای آن سود میجوید وآن را تولید میکند. شنونده با شنیدن صحبت، شروع به تشخیص اصوات، نحو و معنا میکند، و سپس با دانش ربای خود این معانی را به صورت یک پیام رمزگشایی شدة موفق تضنیف مینماید.
این الگو توجیهگر برخی ویژگیهای متداول گفتگو است: یعنی این الگو پیشبینی میکند زمانی ارتباط موفق است که شنونده همان پیامی را رمزگشایی شده با پیام رمزگذاری شده متفاوت باشد، ارتباط مختلف میشود. به همین منوال، این الگو، زبان را به منزلة پلیبین متکلم و شنونده میداند که اندیشههای « خصوصی» توسط اصوات « همگانی» منتقلش میشود، که در نتیجه این اصوات به عنوان وسیلهآی برای انتقال پیام مربوطه عمل میکند.
الگوی پیام گرچه دارای شمای جدیدی است، ولی حداقل به سه قرن قبل و به فیلسوف معروف جانلاک بر میگردد، که در سال 1691 چنین نوشت:
بنابراین، انسان به طور طبیعی دارای چنان اندامی شد که مناسب تولید اصوات باشد، که آنها را کلمه می نامیم. ولی این به تنهایی برای تولید زبان کافی نبود. چون طوطیان و برخی
فصل نامهی انجمن علمی و آموزشی معلمان زبان و ادبیات فارسی استان آذربایجانشرقی
خاتم عشق
به نور ماه شبی را اگر وضو بکنی |
به پیش دوست خودت را سپید رو بکنی |
عزیز مصر کجا و غلام چون یوسف؟! |
تو هم به دست بیاری گر آرزو بکنی |
شکسته دل منشین میرسی به خاتم عشق |
به طول شب چو سلیمانه جستجو بکنی |
ترانههای اجابت به گوش جان شنوی |
اگر به راز و نیاز شبانه خو بکنی |
شعیب زحمت موسی جهیز دختر کرد |
بدون رنج چرا اجرت آرزو بکنی |
ز هجر طرّه و تارت گرفته چاک دلم |
مگر به سوزن مژگان زنو رفو بکنی |
احمد احمدی «فانی»
زمستان 69
سیمای جانوران در شاهنامه
فریدون شیرازی- عجبشیر
کلید واژهها: اژدها، سیمرغ، گاو، دیو، مار، رستم، اسفندیار، اهریمن، اهورا
به نام خداوند بخرد نواز
چکیده:
جانوران گوناگونی به صورتهای غیرعادی در داستانهای حماسی به ویژه در لابهلای داستانهای شاهنامهی فردوسی به ایفای نقش پرداختهاند.
نگارنده در این مقاله کوشیده است به بررسی این جانوران شگفت و ویژگیهای خارقالعادهی انها بپردازد.
دنیای حماسه تلفیقی از خوبیها و بدیها و میدان پیکار پاکیها با ناپاکیهاست. دنیایی است که در آن نیروهای اهورایی با اهریمن و اهریمن صفتان به پیکار برمیخیزند. قهرمانان حماسه سرتاسر زندگی خود را در مبارزه با زشتیها و پلشتیها صرف میکنند. گاهی این زشتیها به صورت موجودات عینی در آوردگاههای حماسی ظاهر میشوند و گاهی چون داستان گذر سیاوش از آتش مبارزه با یک اندیشهی اهریمنی بوده، قهرمان حماسه یک قهرمان معنوی ناب جلوهگر میشود. یکی از ویژگیهای مهم هر حماسه خرق عادت در حوادث آن است؛ یعنی درلابهلای متون حماسی با حوادث، شخصیتها و موجوداتی برخورد میکنیم که خارقالعادهاند. در عالم طبیعت یا وجود ظاهری و عینی ندارند یا ویژگیهایی که در حماسه از آن برخوردارند در عالم واقع عاری از آن هستند. حضور فعال و چشمگیر حیوانات یکی از اصول لاینفک حماسههای طبیعی است. در داستانهای اثر جاویدان حماسه سرای توس، حکیم ابوالقاسم فردوسی جانوران متعددی با ویژگیهای کاملاً منحصر به فرد باعث آفرینش صحنههای رزمی و حماسی بسیار جذابی شدهاند. برای آشنایی بیشتر با این موجودات و صفات و کردار ماورای طبیعی که دارند به بررسی سیمای آنها در شاهنامه میپردازیم:
1- اژدها
«در فارسی به صورتهای اژدر، اژدرها ودر عربی، تنّین و ثعبان به کار میرود. جانوری است اساطیری به شکل سوسماری عظیم و دارای دو پر که آتش از دهان میافکند و پاس گنجهای زیرزمینی میداشته است. این جانور عظیم و فراخ دهان و بسیار دندان و دراز بالا، در بسیاری از داستانهای عامیانه به عنوان مظهر شرّ حضور یافته و تقریباً در همهی موارد، قهرمان داستان بر او پیروز میشود. در اساطیر ایرانی، اهریمن پس از آن که مدت هزار سال از بیم کیومرث یارای مخالفت با اورمزد را نداشت، به تحرک «جه» دیو مؤنّث و نمایندهی زنان، بر اورمزد شورید و چون اژدهایی از زمین برآمد و با تمامی دیوان به پیکار نور شتافت. در شاهنامه از نبرد قهرمانان با اژدها به دفعات یاد شده است. «اژدهاک» یا اژدهای سه سرِ اوستا، که همان ضحاک است، با چهرهی بشری در شاهنامه تجلّی میکند. در شاهنامه موارد بسیاری هست که در فش پهلوانان اژدهافش تصویر شدهاند».[1]
«گشتاسب» در دیار روم اژدهایی را میکشد.[2] یکی از این اژدهایان را «سام» در درّهی «کشف» با گرز از پای در میآورد. اردشیر بابکان «کرم هفتواد» را که خود نوعی اژدهاست نابود میکند و بهرام گور نیز دو بار بر اژدها پیروز میشود.
موضوع سومین خان رستم نابود ساختن یم اژدهای سهمگین و آتشین دهان است:
«ز دشت اندر آمد یکی اژدها |
| کزو پیل گفتی نیابد رها.... |
سوی رخش رخشنده بنهاد روی |
| دوان اسپ شد سوی دیهیم جوی... |
بزد تیغ و بنداخت از بر سرش |
| فرو ریخت چون رود خون از برش...» |
(شاهنامه 2/213 به بعد)[3]
از ویژگی خارقالعادهای که این اژدهایان دارند، نیروی تکلم آنان است؛ به طوری که در خان سوم یک حالت مناظره مانند بین اژدها و رستم پدید میآید و رجز خوانی مختصری قبل از مبارزه از جانبین سر میزند.
از دیگر صحنههای جذابی که در شاهنامه «اژدها» وارد عرصهی ناورد میشود، در سومین خان از هفت خان اسفندیار است. پهلوان به دین و رویین تن شاهنامه بعد از این که در خان اول و دوم بر گرگان و شیران چیره میشود، در مورد خان سوم از «گرگسار» بداندیش سؤال میکند. او در
جواب اسفندیار میگوید:
«یکی اژدها پشت آید دژم |
| که ماهی برآرد ز دریا به دم |
همی آتش افروزد از کام اوی |
| یکی کوه خار است اندام اوی» |
(شاهنامه 6/978 به بعد)
اسفندیار برای کشتن این اژدها در داخل صندوقی جای میگیرد واژدها را همراه با دو اسب که گردونه و صندوق را حمل میکردند به کام خود میکشد؛ قهرمان رویین تن از داخل صندوق بیرون میآید و آن را میکشد. ویژگیهایی که حکیم توس بر این اژدها بر شمرده از این قرارند:
«ز جای اندر آمد چو کوه سیاه |
| تو گفتی که تاریک شد چرخ و ماه |
دو چشمش چو دو چشم تابان ز خون |
| همی آتش آمد ز کامش برون» |
(شاهنامه 6/976)
2- اسب
«اسب یا اسپ از روزگاران کهن در اساطیر ملل مورد توجه بوده و به نگهبانی و تیمار این حیوانات سودمند که به صفات تند و تیز و چالاک و دلیر و پهلوان موصوف است، اهتمام داشتهاند. در فرهنگ ایران به ویژه اسب و گردونه از زمانهای کهن مورد استفاده بوده است. آن را «شاه چرندگان» دانستهاند. پیامبر اسلام(ص) نیز فرموده است: «اَلْخَیرُُ معَقوُدٌ فی نَواصِیالخَیلِ» (نیکی به پیشانی اسبان باز بسته است).
نام بسیاری از بزرگان و شاهان با واژهی «اسب» ترکیب یافته است؛ از جمله: گرشاسپ (دارندهی اسب لاغر)، ارجاسپ (دارندهی اسب ارجمند)، لهر اسپ (تند اسب)، گشتاسب (دارندهی اسب از کار افتاده)، تهماسپ (دارندهی اسب فربه زورمند)، هوسپ (دارندهی اسب خوب)، بیور اسپ (دارندهی ده هزار اسب)، شیداسپ (دارندهی اسب درخشان)و سیاوش (دارندهی اسب سیاه).
در شاهنامه، اسبهای گوناگون به صفات و امتیازاتی متّصفند. مثلاً اسب خاندان گشتاسب سیاه است. اسب ویدرفش (بیدرفش) و نیز اسب سیاوش هم سیاه توصیف شده است».[4]
الف) رخش
از بین اسبان شاهنامه آنچه بیش از همه جلب توجه میکند «رخش» اسب ویژهی رستم تاج بخش است. «رخش نام اسب شگفتآور رستم است که با یک آزمون دشوار از میان گلههای فراوان اسب برگزیده شد و عمری به درازی خود رستم دارد و سرانجام همراه با خود او به چاه غدرنابرادر، شغاد در میافتد و با سوار خویش جان میدهد. جز رخش، هیچ اسبی قادر نبود تن رستم را بکشد. همانگونه که هنگام انتخاب هیچ اسبی نتوانست زیر فشار پنجهی او پشت خم نکند هوش او نزدیک به هوش آدمیان است».[5]
رخش از هوش و فراست و نیز نیرویی فراتر از یک حیوان برخوردار است. تا آنجایی که با کارهای خارقالعادهاش حتی رستم را نیز به شگفتی وامیدارد. او با خداوندش حرف میزند و همچون انسانی طرف مخاطب جهان پهلوان واقع میشود. حرفهای او را میفهمد و اطاعت میکند. در خان اوّل از هفت خان، شیری را که قصد حمله به رستم داشت، میکشد و در خان سوم تهمتن را از نزدیک شدن اژدها باخبر میسازد و در کشتن آن به یاری رستم میشتابد[6]:
«چو زور تن اژدها دید رخش |
| کزان سان بر آویخت با تاج بخش |
بمالید گوش اندر آمد شگفت |
| بلند اژدها را به دندان گرفت |
بدرّید کتفش به دندان چو شیر |
| بر اوخیره شد پهلوان دلیر» |
(شاهنامه 2/214 به بعد)
اوصافی که فردوسی برای رخش میشمارد بسیار جالب است:
«سیه چشم و بور ابرش و گاو دم |
| سیه خایه و تند و پولادسم |
تنش پر نگار از کران تا کران |
| چو داغ گل سرخ بر زعفران |
چه بر آب بودی چه بر خشک راه |
| به روز از خور افروزن شدی، شب ز ماه |
به شب مورچه بر پلاس سیاه |
| نمودی به گوش از دو فرسنگ راه |
به نیروی پیل و به بالا هیون |
| به زهره چو شیران کُه بیستون» |
ب) سیاه
در شاهنامه به غیر از «رخش» اسب سیاووش «سیاه» گویا به تأُسَی و ملازمت از پاکی و بیگناهی خداوندش از کوه آتش میگذرد و کمترین آسیبی متوجه او نمیشود:
«سیاوش سیه را به تندی بتاخت |
| نشد تنگ دل جنگ آتش بساخت |
ز هر سو زبانه همی بر کشید |
| کسی خود و اسپ سیاوش ندید.... |
چنان آمد اسپ و قبای سوار |
| که گفتی سمن داشت اندر کنار» |
(شاهنامه 3/325)
پ) شبدیز
«نام اسب افسانهای خسرو پرویز که به روایتی از روم آورده بود و از سایر اسبان چهار وجب بلندتر بود و گویند نعلش را با ده میخ به پایش میکوفتند»[7] به روایت نظامی مادر او مادیانی بود که از سرزمینهای دور به غاری در نزدیکی دیری میآید و خود را بر مجسّمهی اسبی که از سنگ سیاه درست بود میمالد و به اذن خدا باردار میشود و بعد از باردار شدن او اثری از دیر باقی نمیماند.[8]
3- پرندگان
الف) باز (شاهین، عقاب و کرکس)
«شاهین یا عقاب که نام او در استا سئنه (saena) آمده پرندهای است تیز بانگ، بلند آشیان، سبک پر، تند نگاه، ستبر نوک و سهمگین چنگال که بیش از صدسال زیست کند و به خاطر توانایی و شکوه و تقدّس خود به «شاه مرغان» شهرت یافته است. در ایران قدیم شاهین مرغی خوش یمن و مقدس به شمار میرفته و در افسانههای باستانی به عنوان مظهر آسمان نموده شده است.
بنابر روایت فردوسی، تهمورث شاهین را رام کرد:
«ز مرغان مر آن را که بُد نیک تاز |
| چو باز و چو شاهین گردن فراز |
بیاورد و آموختنشان گرفت |
| جهانی بدو مانده اندر شگفت» |
(شاهنامه 1/25)
هنگامی که کاووس به فکر تسخیر آسمانها افتاد، چهار عقاب (کرکس) تخت او را به آسمانی میبردند.
«از آن پس عقاب دلاور چهار |
| بیاورد و بر تخت بست استوار |
نشست از بر تخت کاووس شاه |
| که اهریمنش برده بُد دل ز راه» |
(شاهنامه 2/153)
از روزگاران قدیم پادشاهان برای شکار پرندگان از باز و شاهین استفاده میکردند. از این رو همنشینی باز با پادشاهان جلوهای خاص در ادبیات فارسی یافته است. از آنجایی که در تربیت آن برای بستن چشمانش کلاهی بر سرش مینهادند، کلاهداری آن مورد عنایت شاعران پارسی زبان بوده است. در ادبیات عرفانی به ویژه در منطقالطّیر عطّار نیشابوری مظهر و نماد طالبان قرب سلطان و ریاضت کشان جهت حطام دنیوی است.[9]
ب) سیمرغ (عنقا)
بیتردید خارقالعادهترین و شگفتانگیزترین موجود شاهنامه، سیمرغ است. پرندهای است که پرهایش شبیه ابر فراخ و لبریز از آب کوهساران است. از هر طرف چهار بال با رنگهای زیبا دارد. منقارش همانند منقار عقاب کلفت و صورتش شبیه صورت آدمیان است. گویند هزار و هفتصد سال عمر دارد و بعد از سیصد سال تخم گذارد و بچهاش بعد از بیست و پنج سال از تخم در آید.
آن گونه که از شاهنامه بر میآید، سیمرغ پرندهای ایزدی است که در البرز آشیان دارد. این پرندهی اهورایی در سه صحنهی مهم شاهنامه نمودار میشود و در هر سه مورد، داستان را به دلخواه خوانندهی ایرانی ذوق و حلاوتی دیگر بخشیده به آن تداومی تخیلی و دل چسب میدهد.
نخستین حضور سیمرغ در شاهنامه مربوط به داستان زال زر است که چون هنگام تولد دارای موهای سفیدی بود، پدرش سام آن را به فال نیک نگرفت و دستور داد که آن را در کوه و بیابان رها کنند تا خوراک جانوران گردد. سیمرغ که در بالای البرز آشیان داشت برای سیر کردن شکم بچههایش زال را به کنام خویش میبرد ولی لطف ایزدی و حکمت ازلی چنان ایجاب میکند که او را همگام با بچههایش تربیت بکند و زال در لانهی این پرندهی خارقالعاده میبالد و به خاندان خویش باز میگردد.
حضور دیگر سیمرغ یکی در هنگام تولد رستم و دیگری در مرگ اسفندیار است. با راهنمایی سیمرغ رستم به صورت سزارین از مادر زاده میشود و مادر و فرزند با ارشاد و یاری او از مرگ رهایی مییابند. در حضور دیگر نیز باز هم جهان پهلوان و رخش با مساعدت سیمرغ از کشته شدن به دست رقیب خویش اسفندیار نجات مییابند. چنان به نظر میرسد که عامل بهروزی رستم از بدو تولد همین پرندهی افسانهای بوده است.
سیمرغ در داستان رستم و اسفندیار چنان قداستی مییابد که زال در مقابل او زانو میزند و او را میستاید:
«بشد پیش با عود زال از فراز |
| ستودش فراوان و بردش نماز |
به پیشش سه مجمر پر از بوی کرد |
| ز خون جگر بر دو رخ جوی کرد» |
(شاهنامه 6/1049)
سیمرغ چهار پیکان فرو رفته در پیکر رخش را بیرون میکشد، خون رخش را میمکد و با کشیدن پرهایش بر زخمهای اسب باعث تندرستی آنی او میشود:
«از او چار پیکان به بیرون کشید |
| به منقار از آن خستگی خون کشید |
بر آن خستگیها بمالید پر |
| هم اندر زمان گشت با زیپ و فرد» |
(شاهنامه 6/1050)
1- فرهنگ اساطیر و ارشاد داستانی در ادبیات فارسی، محمد جعفر یاحقی، چاپ دوم، انتشارات، تهران، 1375، صص 75-78.
2- مقدمهای بر رستم و اسفندیار، شاهرخ مسکوب، چاپ ششم، شرکت سهامی کتابهای جیبی،ـةیآ»، 9136، ص 76.
1- نسخهی اساس نگارنده در این مقاله، شاهنامه فردوسی، تحت نظری.1. برتلس و...9 جلد، چاپ اول، انتشارات سوره میباشد که عدد سمت راست بیانگر شمارهی جلد و عدد سمت چپ بیانگر شمارهی صفحه میباشد.
1- فرهنگ اساطیر، همان، صص 78-80
1- همان، ص 210
2- ر.ک. حماسهی ملی ایران، تئودوز نولدکه، ترجمهی بزرگ علوی، چاپ چهارم، مرکز نشر سپهر، 1369، ص 142.
1- فرهنگ اساطیر، همان، ص 272.
2- ر. ک. کلیات خمسه، نظامی گنجهای، انتشارات امیرکبیر، 1351.
1- ر. ک. منطقالطیر عطار، به اهتمام انزابینژاد و سعیده قره بگلو، چاپ اول، انتشارات جامی، 1379، ص 48.
زبان شناسی
او ناخودآگاه را دارای ساختار همچون زبان میداند. او طفل خردسالی را که در مقابل آیینه در خود تامل میکند، نوعی دال میداند که می تواند معنا ببخشد و تصویری را که در آینه میبیند مدلول در نظر میآورد.
کارکرد آینه در این مثال روانشناسانه، همچون کارکرد استعاره در زبان است، اما کودک شبیه یا جانشین خود را در سویی دیگر میبیند. تا این مرحله بین دال و مدلول یگانگی حاکم است، اما با ورود پدر، کودک به آگاهی اضطراب آوری میرسد.
« او اکنون باید این نکته سوسوری را دریابد که هویتها بر اثر تمایز شکل میگیرند.»
میدانیم که سوسور گفته بود در زبان چیزی جز تمایز وجود ندارد. روش رولان بارت در استخراج سازههای موضوعات بعضاً پیش پا افتادهای چون نظام مد لباس نظام فهرست غذا اثاثیه و معماری از این هم جالبتر است. او با تجارب فراوانی که با نشانهشناسی بدست آورده بود،عنوان کرد که زبان پوشاک - و نظام های دیگر ـ « مانند یک زبان عمل میکند. وی زبان پوشاک را به دو قسمت نظام و گفتار ( زنجیره ) تقسیم میکند... یک مجموعه لباس شامل کت اسپورت، شلوار فلانل خاکستری و پیراهن یقه باز سفید، معادل با جمله خاصی است که به وسیله یک فرد به منظوری خاص ادا شده باشد. تناسب این اجزا با یکدیگر، نوع خاصی از گفته را پدید میآورد و معنا یا سبک خاصی را بر میانگیزد. بارت تنها به سازههای نظامها علاقه دارد، نه دلالتهای دیگر آن او مینویسد: « آشکار است که مد لباس، لوازم و تبعات اقتصادی و جامعه شناسی دارد، اما نشانه شناسی با اقتصاد و جامعه شناسی مدلباس سروکار ندارد».
روش ساختاری کلورلوی استروس در مردم شناسی و اسطوره شناسی و همچنین نقادانی چون تزوتان، تودورف، کلودبرمون، ژولین کرماس و ولادیسیرپراپ در روایت شناسی ساختاری شاید از جهانی دیگر برای ما جذاب باشند.
اساسیترین محور در اندیشههای لوی استروس باور او به نظامی نهایی و عنصری دگرگونی ناپذیر بود که تمامی پدیدارهای فرهنگی بخشی از آن نظام بودند،«یعنی ساختاری که دگرگونی ناپذیر است و تمام عناصر و اشکال فرهنگی و مناسبات میان آنها در دل آن جاری دارند ... همان طور که در زبان شناسی، پس از سوسور، دانستهایم زبان ساختاری نهایی است که اشکال گفتار و سخن دل این نظام یا ساختار اصلی جای دارند. » بنابراین نزد لوی استروس ذهن پیشرفته معاصر ـ و به ظاهر اندیشمند ـ هیچ مزیتی بر ذهن ابتدایی انسان نخستین ندارد. این هر دو یک گونه کارکرد دارند: تفاوت تنها در پدیدههایی است که در برابر این دو گونه ذهن وجود دارد. از این رو هدف نهایی لوی استروس شناسایی کارکرد و ساختار ذهن آدمی بود. «او مانند فروید میکوشید که اصول تکوین اندیشه را که در همه جا و برای همه اذهان انسانی معتبر است، کشف کند. این اصول عام بر مغزهای ما به همان اندازه حکومت میکند که بر مغزهای سرخپوستان آمریکای جنوبی، ولی ما چون در جامعه صنعتی بسیار پیشرفتهای زیستهایم و به مدرسه یا دانشگاه رفتهایم، برخورداری ما از تربیت فرهنگی سبب شده است که منطق عام اندیشه ابتدایی ما در زیر پوششی از انواع ملاحظات منطقی خاص که مقتضای اوضاع مصنوعی محیط اجتماعی مان است پنهان بماند.
اساطیر برای لویی استروس همچون صفحه نت ( پارتیتور ) یک ارکستر است، یعنی اجزا آن ضمن هماهنگی با هم معنایی واحد و روشن را بروز میدهند. او در کتاب منطق اسطوره تحلیل اسطوره ادیب شهریار را، به قیاس با روش تحلیل ساختاری زبان شناسی، به گونهای کاملاً ساخت گرا پیش میبرد. او اسطوره و موسیقی هر دو از سر چشمه واحدی یعنی زبان جدا شدهاند.
باید توجه داشت که بیش از لویی استروس، متخصص فرهنگ عامه روسی، ولایمیر پراپ، با به کار بستن نظریات فرمالیتها و زبان شناسان موفق شد داستانهای عامیانه را از جهت ساختاری بررسی کند.
در روایت شناسی ساختارگرا نحو از اهمیت فراوانی برخوردار است. اولین تقسیم یک جمله به نهاد و گزاره است. به این جمله توجه کنید:« پهلوان آژدها را کشت » در این جا پهلوان نهاد، و اژدها را کشت گزاره است این جمله میتواند هسته یک قطعه یا حتی یک قصه کامل باشد. ما میتوانیم در محور جانشینی به جای پهلوان، آشیل، رستم و یا امیرارسلان را جایگزین کرده و گزاره را نیز بسط دهیم. به این ترتیب در این جمله محور هم نشینی سازنده روایت و محور جانشینی سازنده انواع روایت خواهد بود.
ولایمیر پروپ ادعا کرد که ساختار سیاسی همه قصهها و افسانهها یگانه است. طبق نظر او، شخصیتها در افسانهها، به تنهایی اهمیت ندارند، بلکه کار ویژههای آنان است که در ساختار افسانهها اهمیت دارد و یا به بیانی درستتر ساختار افسانهها کارکرد قهرمان و ضد قهرمان را مشخص میسازد.
او با بررسی صد حکایت عامیانه توانست، ساختار همگانی افسانه را عیان سازد. شاید تاکنون چنین به نظر میرسد که ساختارگرایی روشی ایدئولوژیک در تحلیل مسایل گوناگون فرهنگی است همواره میکوشد عناصر گوناگون را در ساختارهای واحد تقلیل دهد. البته چنین انتقادی را فیلسوف معاصر فرانسوی ژاک دریدا نیز بر آن وارد ساخته که در جای خود به آن نیز خواهیم پرداخت. اما ساختارگرایان خود چنین برداشتی ندارند، به نظر آنان این ساختارها آن چنان عام هستند که خارج بودن از آن بیمعناست. انان از جهتی دیگر کوشیدهاند که در ادبیات، به تعالی نوع نیز بیندیشند و ساختارهای تعالی ژانرها را نیز به دست آورند. به طوری که رولان بارت گفته است:« اثر ادبی درست از همان جایی که صورت نمونه از تغییر میدهد، آغاز میگردد». در واقع مشکل ساختارگرایی در چیز دیگری نهفته است که به آن میپردازیم.
ساختگرایی نخست توسط نقد سنتی یا به تعبیر بارت نقد دانشگاهی یا رسمی مورد حمله قرار گرفت؛ نقد مدرن همان چالشی را با نقد سنتی داشت که زبان شناسی با دستور سنتی. نقد سنتی همچون دستور سنتی تجویزی و نه توصیفی است، در پی یافتن شیوههای متعالی و جاودان ادبیات است و از این جهت به تعبیر میشل فوکو چنین سخنی، آشکارا اقتدارگرا است. قوانین ادبیات برای نقد سنتی جاودانی و ابدی است. بدین معنا که همواره در برابر خروج از اصول نوع (ژانر) پایداری میکند. کافی است به جنجالی در کشور خودمان هنوز هم به سر مشروعیت شعر نو در برخی محافل سنتی برپا است، توجه کنیم . اما اصلی ترین خصیصه نقد تجویزی، پرداختن به حواشی متن است نه تشریح خود آن برای منتقد یا بهتر بگوییم محقق ادبی همه چیز اهمیت دارد جز خود متن، او به جای تشریح جهان متن، به تحقیق در باب زندگی مولف، با وقایع داستان، تاریخ نگاری چگونگی نگارش، هدف مولف و سایر حوادث فرعی مشغول میشود. به هنگام تشریح متن، گزارهها برای او ساحتی تک معنا دارند. فی المثل شرح سودی بر حافظ از این جهت که ابیات حافظ را شرح کرده در نقد سنتی جای نمیگیرد، بلکه به خاطر قائل بودن به تک معنایی آن ابیات در آن گروه جای میگیرد، حال آنکه ادبیات به خصوص از نوع ادبیات مرزی و شگرف، ساحتی چندگونه و منشورگون دارد و معانی گوناگونی را باز میتاباند. شیوه نقد سنتی و نقد معاصر از جهتی درونی کاملاً یادآور نگرش در زمانی و همزمانی به زبان، در مطالعات سوسور است. در حالی که نقد معاصر میکوشد، متن را با توجه به ویژگیهای دوران خود بررسی نماید، نقد سنتی همچنان در تار و پود قوانین جاودان خود ساخته اسیر است. رولان بارت در مقاله نقد دانشگاهی و نقد تفسیری، موضوع نقد را ادبیات و نه راز زندگی نامه نویسنده میداند: « هر چیزی در نقد دانشگاهی بار عام مییابد، به شرطی که بشود اثر هنری را به چیز دیگری جز خود اثر، یعنی جز ادبیات مربوط ساخت.»
اصلیترین دلیل جدال بر همان سوالی استوار است که در ابتدای این نوشتار آوردیم. آیا میتوان در روشهای زبان شناسی در بررسی ادبیات سود جست؟ یاکوبسن گفته است: «از آنجا که زبان شناسی علم جهانی ساختار کلامی است، شعر شناسی را باید جزو مکمل زبان شناسی دانست.»
تاریخ زبان فارسی
زبان ایرانی
دانشمندان زبان شناس برآنند که زبان های امروزی دنیا بر سه بخش است :
نخست - بخش یک هجایی (یک سیلابی) و این قسم زبانها را زبانهای ریشگی نامند، زیرا لغات این زبانها تنها یک ریشه است که به اول یا آخر آن هجاهایی نیفزودهاند. زبان چینی، آنامی و سیامی را از این دسته میدانند، در زبانهای ریشگی شمارهی لغتها محدود است، چنانکه گویند چینیان برای بیان فکر خود ناگریزند لغات را پس و پیش کنند یا مراد خود را با تغییر لحن و آهنگ کلمه بفهمانند.
دوم - بخش زبانهای ملتصق این زبانها یک هجایی نیست چه در لغات این زبان به هنگام اشتقاق هجاهایی بر ریشهی اصلی افزوده میشود ولی ریشهی اصلی از افزودن هجاها هیچگاه تغییر نمیکند و دست نمیخورد و هرچه بر او افزایند به آخر او الحاق میشود. مردمی که زبانشان را ملتصق خوانند اینانند :
1- مردم اورال و آلتایی که شاخهای از نژاد زردپوست میباشند مانند مغولان و تاتاران و ترکان و مردم دونغوز و فین و ساموئید و بیشتر ساکنان سیبریا و دشت قبچاق
2- مردم ژاپن و اهالی کره
3- دراوید و باسک از مردم هند
4- بومیان آمریکا
5- مردم نوبی (جنوب مصر در آفریقا) مردم هُوتْ تِنْ تُتْ مردم کافرْ و سیاه پوستان آفریقا
6- مردم استرالیا
سوم - بخش زبانهای پیوندی، در این زبانها بر ریشه و مادهی لغات هجاهایی افزوده میشود ولی نه تنها به آخر ریشه، بلکه به آخر و اول ریشه هم - دیگر اینکه ریشهی لغت بر اثر افزایش تغییر میکند، گویی که ریشه با آنچه بر وی افزوده شده است جوش خورده و پیوند یافته است - به خلاف زبان ملتصق که چون ریشه تغییر نمیکند هجاهایی که بر ریشه افزوده است مثل آن است که به ریشه چسبانده باشند نه با او پیوسته باشد.
زبانهای پیوندی اینهاست :
الف - زبانهای سامی مانند عبری، عربی و آرامی که بعد سُریانی نامیده شد، و در عهد قدیم زبانهای فنیقی و بابلی و آشوری و زبان مردم «قرطاجنه» که شعبه بودهاند از فنیقیان و زبان حیمری.
ب - زبانهای مردم هند و اروپایی به معنی اعم: آریاییان هند - آریاییان ایران - یونانیان - ایتالیاییان - مردا سِلْت (بومیان اروپایی غربی) ژرمنی (آلمان و آنگلوساکسون و مردم اسکاندیناوی) - لِتْ و لیتوانی و سلاو (که روس و سلاوهای شرقی اروپا و مردم بلغار و صرب و سایر سلاوهای بالکان باشند)
علمای زبان شناسی برآنند که زبانهای بخش سوم از مراحل زبانهای بخش اول و دوم در گذشته و ترقی کرده تا بدین درجه رسیده است - یعنی این زبانها مستقلا در سیر تطور کمال یافته و به مرحلهای رسیده است که اکنون مشاهده میکنیم و ما در این پاره به تفصیل گفتگو خواهیم کرد.
زبان پارسی
فارسی زبانی است که امروز بیشتر مردم ایران، افغانستان، تاجیکستان و قسمتی از هند، ترکستان، قفقاز و بین النهرین بدان زبان سخن میگویند، نامه مینویسند و شعر میسرایند.
تاریخ زبان ایران تا هفتصد سال پیش از مسیح روشن و در دست است و از آن پیش نیز از روی آگاهیهای علمی دیگر میدانیم که در سرزمین پهناور ایران - سرزمینی که از سوی خراسان (مشرق) به مرز تبت و ریگزار ترکستان چین و از جنوب شرقی به کشور پنجاب و از نیمروز (جنوب) به سند و خلیج پارس و بحر عمان و از شمال به کشور سکاها و سارماتها (جنوبی روسیه امروز) تا دانوب و یونان و از مغرب به کشور سوریه و دشت حجاز و یمن میپیوست مردم به زبانی که ریشه و اصل زبان امروز ماست سخن میگفتهاند.
زرتشت پیمبر ایرانی میگوید که ایرانیان از سرزمینی که «اَیْرانَ وَیجَ» نام داشت و ویژهی ایرانیان بود، به سبب سرمای سخت و پیدا آمدن ارواح اهریمنی کوچ کردند و به سرزمین ایران درآمدند. دانشمندان دیگر نیز دریافتهاند که طایفه ی «اَیْریا» از سرزمینی که زادگاه اصلی آنان بود برخاسته گروهی به ایران، گروهی به پنجاب و برخی به اروپا شتافتهاند و در این کشورها به کار کشاورزی و چوپانی پرداختهاند و زبان مردم ایران، هند و اروپا همه شاخههایی هستند که از آن بیخ رسته و باز هر شاخ شاخهی دیگر زده و هر شاخهبرگ و باری دیگرگون برآورده است.
در علم نژادشناسی مردم اروپایی را به هشت شعبه بخش کردهاند و زبان آنان را نیز از یک اصل دانستهاند به طریقی که گذشت.
ما را اینجا به سایر زبانها کاری نیست، چه آن علم خود به دانستنیهای دیگر که آن را زبان شناسی و فقه اللغه گویند باز بسته است. ما باید بدانیم که تاریخ زبان مادری ما از روزی که نیاکان ما بدین سرزمین درآمدهاند تا به امروز چه بوده است و چه شده است و چه تطورها و گردشهایی در آن یافته است، از این رو به قدیمترین زبانهای ایران باز میگردیم.
پاورپوینت بررسی زبان دلفی Delphi
تاریخچه زبان دلفی
دلفی در واقع یک کامپایلر پاسکال است. دلفی 6 نسل جدید کامپایلر های پاسکال است که شرکت Borland از زمان ایجاد اولین نسخه پاسکال توسط Andres Hejlsberg در 15 سال پیش به بازار عرضه کززرد.
برنامه نویسی به زبان پاسکال در سالیان سال از استواری و ثبات، زیبایی و ظرافت و البته سرعت بالای کامپایل سود برده است. دلفی هم از این قاعده مستثنی نیست. کامپایلر دلفی ترکیبی از بیش از یک دهه تجربه طراحی کامپایلر پاسکال و معماری بهبود یافته کامپایلر های 32 بیتی است. اگرچه قابلیت های کامپایلرها با گذشت زمان پیشرفت قابل توجهی داشته است ولی سرعت آن چندان کاهش نیافته و همچنان از سرعت بالایی برخوردار است. به علاوه استحکام و قدرت کامپایلر دلفی معیاری برای سنجش دیگر کامپایلر هاست.
Turbo Pascal و Borland Pascal کامپایلرهای 16بیت با کد محلی ارزان قیمتی بودند. آنها در طی سال ها تجدید چاپ شدند، و در اصل برای تولید برنامههای نمایش متن استفاده میشدند. وقتی استفاده از رابط های گرافیکی کاربر توسط 3.1Microsoft Windows حمایت شد، استفاده از Borland Pascal تکمیل شده به عنوان زبان زیر مجموعه معرفی شد. دلفی یکی از اولی ابزارچیزی که آمد بود که به عنوان Rapid Application Development(RAD) شناخته میشد وقتی که در سال 1995 برای Windows 3.1 16 بیتی آمد. دلفی2 ، یک سال بعد منتشر شد، که از طرف محیط Windows 32 بیتی حمایت میشد و استفادههای مختلفی از C++ به عنوان یک زبان زیرمجموعه می نمود. و C++ Builder چند سال بعد دنبال شد.
ویژگیهای زبان برنامهسازی دلفی
◊ محیط توسعه مجتمع بسیار قوی و انعطافپذیر:
در زبانهای برنامهنویسی دیداری (همچون دلفی)، محیط کار و سادگی استفاده از آن، نقش مهم (و حتّی مهمتر از برنامه مترجم) را در طرّاحی برنامهها بر عهده دارد که سازندگان دلفی به این نکته توجّه داشتند، به طوری که یک مجتمع کامل برای ساخت برنامهها در دلفی وجود دارد که هر چیزی که لازم دارید، در این محیط موجود است.
◊ سادگی فراوان:
کار با دلفی به علّت پشتیبانی آن از موارد زیر، بسیار ساده میباشد:
*بهرهمندی کامل از شیوه شیءگرایی: ساختار زبان برنامهسازی دلفی بر اصل استفاده از پاسکال شیءگرا بنا گردیده است که زبانی کامل، قدرتمند و یکسره شیگراست. هسته اصلی روشهای برنامهنویسی شیءگرا در دلفی نهفته است و همینک دلفی به صورت واقعی از قابلیّتهای مختلف زبانهای شیءگرا پشتیبانی میکند و دارای ویژگیهایی اضافی (مانند بازبینی نوع دادهها در هنگام اجرا، واژه کلیدی Published، ویژگیها و تابعهای بازگرداننده نوعهای پیچیده) نیز میباشد. مفهوم شیءگرایی در دلفی کاملتر از C++ است؛ ولی ممکن است به کاملی قابلیّتهای شیءگرایی Smalltalk نباشد. در هر صورت، در حال حاضر دلفی قسمت عمده کدهای برنامه را به صورت کاملاً شیءگرا تولید میکند.
* کوتاهبودن کدهای برنامهنویسی و روشهای ویرایش آنها: دلفی بسیاری از کدهای برنامهها را به صورت خودکار در هنگام آغاز ایجاد پروژه تولید میکند؛ امّا علاوه بر این قابلیّت، قسمتی تحت عنوان «ویرایشگر کد» دارد که بر پایه متن استوار است و قابلیّتهایی مانند تعیین عکسالعملها، همزمانسازیها، تکمیل کدها، قابلاستفادهبودن جزیی کدها، استفاده از ماکروها، و نقشههای کلیدی سفارشی را در اختیار شما قرار میدهد. همچنین ترکیب متن روشن و نیز باز و بستهشدن کدها در خواندن، و هدایتکردن کدها به شما کمک خواهد کرد.
بررسی مسئله زبان خصوصی
زبان خصوصی
اهمیت مسئله « زبان خصوصی» و رابطه آن با نظریه « معنی»
مسئله زبان خصوصی یکی از مهمترین مباحث پژوهشهای فلسفی است که درباب آن نظریات مختلفی مطرح گردیده است. اکثر مفسران معتقدند که ایدة عدم امکان « زبان خصوصی» محصول نظریه جدید ویتگنشتاین در باب معنی و فهم آن است در پژوهشها معنی به عنوان کاربرد معرفی می شود به عبارت دیگر معنی یک واژه عبادت است از کاربرد آن در حوزة عمل اجتماعی و در نتیجه این معادل سازی، معیار و ملاک فهم معنا عبارت است از قابلیت و توانایی کاربرد واژه و جملات بر مبنای « قواعد» کاربرد آنها در صورتهای خاصی حیات اجتماعی. از نظر ویتگنشتاین تنها در صورتی می توانیم بگوییم زبانی را فرا گرفته ایم ومعنای واژه های آن را دریافته ایم که قواعد استفاده از واژه ها را رعایت کرده باشیم( پژوهشها بند 81) اصولاً از نظر ویتگنشتاین زبان برای اینکه معنایی داشته باشد از بعضی قواعد پیروی کند و از آنجا که قواعد بوسیله جامعه و بر اساس توافق افراد جامعه ساخته می شود و پیروی از قواعد نیز جنبه اجتماعی دارد و لذا نتیجه می گیرد چیزی به نام زبان خصوصی وجود ندارد.
( بر این مگی. فلاسفه بزرگ. صص 557و556) قبل از هر چند ابتدا باید مشخص کنیم که مواد و منظور ویتگنشتاین از مد زبان خصوصی، چیست، توجه با سخنان و می توان گفت که زبان خصوصی زبانی نیست که انسانها در تک گویی های خود بکار می برند زیرا با این امکان وجود دارد که شخصی دیگری بتواند زبان آنها را به زبان ما ترجمه بکند بلکه منظور او زبانی است که اصولاً غیر قابل اشتراک و آموختن است زیرا واژه های این زبان به چیزهایی دلالت می کند که فقط برای متکلم آن زبان قابل شناخت است یعنی به تجربه های شخصی و مستقم او دلالت دارد: « اما آیا می توانیم زبانی را هم تصور کنیم که در آن شخص بتواند تجربه های درون خود- احساسها، حال و هوا و غیرعه.. را برای کاربرد شخصی خود بنویسد یا به آن بیان شفاهی ببخشد... واژه های منفرد این زبان قرار است به آنچه فقط برای شخص سخن گو می توانند دانسته باشد ارجاع دهند.» ( پژوهشها بند 243) از نظر پیرس این بند و طرحی کلی از « زبان خصوصی است که بر اساس آن زبان خصوصی، زبانی است که تنها مبتکر این زبان
می تواند واژه های آن را بفهمد و هیچ شخص دیگری قادر به فهم آن نیست. از نظر پیرس ویتگنشتاین، دلایل اثبات می کند که حتی مبتکر این زبان نیز قادر به کاربرد این زبان نیست زیرا هیچ معیار و محک عملی برای تشخیص صحت یا سقم کاربرد واژه های آن زبان وجود ندارد.(David pears False prison , p.p328-329)
نظر رایج درباب زبان خصوصی
اغلب مفسران بند 243 پژوهشها را به عنوان آغاز بحث زبان خصوصی می دانند و معتقدند که این بحث مربوط به زبان حسی و واژه های مربوط به احساسات می باشد و به همین اساس در تعریف زبان خصوصی می گویند زبانی است که واژه های آن برای بیان تجارب طنی و خصوصی همچون درد، خارش، سوزش و ..... به کار می روند و لذا اسامی این تجارب تلقی می گردند. به نظر آنها که ویتگنشتاین در زمینه« زبان خصوصی» به آن مخالفت می کند این است که زبان خصوصی یک نوع بازی تسمیه نیست یعنی زبانی نیست که حاوی اسامی احساسات باشد زیرا واژه هایی که معرف چنین احساساتی اند شرایط لازم تسمیه را ندارند یکی از این شرایط قابل تشخیص بودن است علائمی که به عنوان اسم احساسات بکار می روند این شرط را بر آورده نمی کنند( هارت ناک، ویتگنشتاین، صص 116-115و111-110) ویتگنشتاین برای اثبات این امر می گوید فرض میکنیم که من احساسی را حاصل می کنم و علامت «S» را بریا تعیین آن بکار میبریم و هر روز که این احساس را پیدا کردم علامت«S»را در ردفترچه یادداشت ثبت می کنم ویتگنشتاین می پرسد در اینجا چگونه تشخیص می دهم که احساسات بعدی من همان احساسی است که اولین بار تجربه کرده ام و آن را « S» نامیدم آیا تشخیص من و« S» نامیدن این احساسات درست و صحیح است یا نه؟ از نظر ویتگنشتاین سخن گفتن از تشخیص درست و صحیح متظمن ملاک و مناط صحت است اما این ملاک نیز باید ملاکی بیرونی باشد بطوریکه برای دیگران قابل فهم باشد« پس کاربرد این واژه نیاز به توجیه دارد که همه کس بفهمد» ( پژوهشها بند 261) « توجیه عبادت است از توسل به چیزی مستقل» ( پژوهشها بند 265) به همین خاطر می گوید این سخن که « به نظر می آید که همان احساس است» ملاک صحیحی نیست «آدمی می خواهد بگوید. هر آنچه قرار است به نظرم درست بیاید درست است و این فقط یعنی اینجا نمی توانیم دربارة «درستی» سخن بگوییم لذا از نظر ویتگنشتاین صرف عقیده من به اینکه چیزی چنان است نمی توان ملاک و معیاری برای تعیین صحت تشخیص من باشد علاوه بر این از نظر ویتگنشتاین حافظه نیز نمی تواند ملاک صحت کاربرد واژه های مربوط به احساس باشد از نظر او اگر ما در برخی موارد به حافظه خود توسل می جوییم اما در این موارد ملاک مناطی وجود دارد که به موجب آن صحت و نادرستی حافظه معلوم می شود به عنوان مثال زمانی که ما می خواهیم بدانیم ساعت حرکت قطار چه ساعتی بوده است میتوانیم، با اعتماد به حافظه خود ساعت حرکت قطار را نجاط آوریم اما در اینجا صحت تصویر ذهنی جدول زمانی حرکت قطارها را می توان با یک ملاک بیرونی سنجید در صورتیکه طبق برنامه قطار در ساعت مورد نظر حرکت کند حافظه من درست بوده است در غیر اینصورت نادرست بوده اما در مورد احساسات اینگونه نیست و اگر بخواهیم برای صحت تشخیص احساس مان به حافظه توسط جوییم و هیچ ملاک بیرونی و مستقل نداشته باشیم عمل نادرست همانند کسی خواهد بود که چند نسخه از یک روزنامه را ؟؟ تا مطمئن بشود آنچه نوشته شده است راست است» ( پژوهشها 265) از آنجایی ک ما در تعیین درستی یا نادرستی تشخیص احساسات درونی خود ملاک و مناطی نداریم لذا میان این او جمله تفاوتی نخواهد بود که: در همان احساس است که قبلاُ داشتیم« « همان احساسی نیست که قبلاً داشته ام.» قضیه ی که چنان صورت یافته است که صدق و کذبش یکی است اصلاً قضیه نیست پس علامت « S» اصلاً اسم چیزی نیست که اشتباهاً به جای اسم گرفته شده بود اسمی که برای بکار بردنش ملاک و ماطی نباشد یعنی قاعده ای برای استعماش نداشته باشیم اسم نخواهد بود جزء هیچ یک از «بازی های زبانی یا لغوی» نیستو عمل و وظیفه ای ندارد که انجام دهد» ( هارت ناک، ویتگنشتاین، ص 114) از نظر ویتگنشتاین کسی که امکان زبان خصوصی را می پذیرد منطق زبان را به درستی نفهمیده است فلسفه مدرن که از زمان دکارت امکان چنین زبان خصوصی را از پیش فرض گرفته اند دچار این سوء تفاهم شده اند منشأ این سوء تفاهم دو تصور غلط می باشد: اولاً همه کلمات اسم می باشند و معنی آنها مدلول یا مسمای آنها می باشد یعنی ابژه ای که آن واژه نمایانگرآن است ثانیاً بر طبق این مدل در مورد اصطلاحات روانشناسانه باید گفت که آنچه این واژه ها نمایانگر آنند پدیده های ذهنی اند که صرفاً برای شخص قابل فهم و در دسترس است از آنجایی که پدیده های ذهنی همچون احساسات و تجارب . ... انتقال ناپذیرند لذا از لحاظ معرف شناسی خصوصی می باشند بدین جهت گفته می شود که هیچ کس نمی تواند درد من را داشته باشد
« شباهت خانوادگی»
اصطلاح شباهت خانوادگی یکی از مهم ترین مفاهیم فلسفه ی دوره ی دوم ویتگنشتاین می باشد که آن را در اعتراض به نظریه ی سنتی در باب ارائه ی تعاریف دقیق بر حسب ذلت یا خصوصیات مشترک مطرح می کند. از نظر او نظریه ی سنتی در این زمینه دچار یک اشتباه فلسفی شده است: « تمایل بر جستجوی چیزی مشترک برای تمامی چیزهایی که معمولاً تحت یک اصطلاح کلی می گنجانیم.» ویتگنشتاین این تمایل را به عنوان بخش مهمی از « عطش میل کلی گویی» توصیشف می کند که منشأ بسیاری از خطاهای فلسفی است.(Early Analytic philosophy, p.75)
این عطش کلی گویی در دوره های مختلف وجود داشته می توان گفت که عمری به درازای عمر فلسفه دارد. در دیاگوگ های سقراط چنین تمایلی وجود دارد. زیرا سقراط همواره از مخاطب خود می خواهد تا تعریف دقیقی را در باب موضوع بحث( معرفت زیبایی و.....) ارائه کند. در مذاکره ای مخاطب سقراط در پاسخ به درخواست او برای توضیح « معرفت» به ذکر موارد متعددی می پردازد که در آنها معمولاً گفته می شود که
« میدانیم». اما سقراسط این گونه پاسخ ها را نمی پذیرید و میگوید بهترین راه، بیان ذات« دانستن» در یک تعریف دقیق است. ( فلسفه تحلیلی- دکتر احمدی ص 26) ویتگنشتاین نیز در رساله چنین گرایش جوهر گرایانه یی دارد. اما در دوره ی دوم تعمیم و کلیات بخشی رساله را درباب زبان فرضی نادرست می داند و معتقد است فرض یک عامل مشترک میان کاربردهای گوناگون فرض غلطی است زیرا نمیتوان عامل مشترکی میان کاربردهای گوناگون یافت که آن قدر وسیع باشد که هر علاقه و رابطه ای را در بر گیرد و شامل تنوع کثیر میان موارد آن باشد. ویتگنشتاین برای نمیتوانیم بیابیم. چون شباهت های گوناگون بین اعضای یک خانواده.... به همین طریق هم پوشانی و تقاطع دارند.... و خواهم گفت: « بازی ها، یک خانواده را تشکیل می دهند.» ( پژوهشها بند 66و67)
شباهت خانوادگی میان بازیها را می توان بدین گونه نشان داد.
روابط میان خصوصیات اعضای یک خانواده نیز بدین گونه است در میان اعضای یک خانواده نمی توان چیز مشترک و واحدی یافت که داشتن آن خصوصیات واحد ایجاب کند که هر یک از آن به عنوان عضو آن خانواده تلقی گردد بلکه صرفاً شبکه پیچیده ای از شباهت ها که تقاطع و هم پوشانی پارکینسون در توضیح آن می گوید اگر ما واقعاً نگاه کنیم و ببینیم که چگونه واژهها و مفاهیم ما در طول زمان بسط می یابند ملاحظه خواهیم کرد که بسط مفاهیم درست مانند یافتن ریسمان است یعنی همانطور که یافتن ریسمان چیزی جز پیچاندن رشته ای بود رشته ای دیگر نیست و قدرت ریسمان نیز در هم پوشاندی و تداخل رشته های متعدد است واژه ها و مفاهیم نیز همین گونه اند میان آنها نیز می توان « شبکه پیچیده ای از همانندی ها را می بینیم که هم پوشانی و تقاطع دارند» ( بند66 پژوهشها) همانطور ک در ریسمان آنچه باعث وحدت می شود یک « نخ واحد» نیست که « نخ واحد» نیست که دو سرتا سر همه موارد جریان داشته باشد بلکه یک هم پوشانی از رشته ها و تارهای متفاوت است وضعیت کاربردهای واژه ها و مفاهیم نیز همینگونه است نمی توان ذات واحدی را میان آنها ملاحظه کرد ( بند67 پژوهشها) (Parkison son, Encyclopeadia of philosophy pp 41-42) بنابراین می توان گفت که ویتگنشتاین در نهایت روش سنتی سقراط را کنار میگذارد و در عوض داده تتئوس را میپیماید و وجود رابطه ی ذاتی میان کاربردهای مختلف واژه را رد می کند
لکنت زبان یکی از مهمترین اختلافات گفتاری است که از کهنترین ادوار در میان جوامع بشری شایع بوده است. فردی که لکنت زبان دارد در بیان اصوات، هجاها و یا کلمات، دچارگیر، مکث کشش و تکرار می شود. لکنت زبان معمولاً با حرکات بدنی مانند تکان دادن دست، سر، گردن و ... همراه است
از آنجا که هنوز علت این اختلاف شناخته نشده است، پژوهشگران رشته های مختلف از جمله پزشکی، روانشناسی، تعلیم و تربیت، توانبخشی و بویژه گفتار درمانی به آن پرداخته اند.
در این مقاله کمکهای ارائه شده به فردی لکنتی از جانب یک روانشناس ( نویسنده )، شرح داده می شود در اینجا ابتدا به ذکر چگونگی تشخیص این اختلال می پردازیم و در ادامه ابتدا درمانهای پیشنهادی محققین مختلف ارائه می شود و در پایان چگونگی درمان فرد طی جلسات مختلف بیان می شود.
در اینجا ما از ارائه تاریخچه لکنت زبان خودداری می کنیم ولی علاقه مندان می توانند به کتابهای : لکنت زبان ـ اسماداودیان، لکنت زبان، تولیدـ تالیف عبادی و ...مراجعه کنند.
لکنت زبان
در چهارمین چاپ راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی( DSM- IV ) ، لکنت زبان زیر عنوان اختلالات ارتباطی طبقه بندی شده و با آشفتگی در سلاست طبیعی و تعیین الگوی زمانی تکلم که نامتناسب با سن بیمار بوده و با یک یا چند تا از موارد زیر مرکب است تعریف شده است. تکرار اصوات، طولانی کردن اصوات عبارت تعجبی، مکث داخل واژه ها، جانشین سازی مشهود واژه ها به منظور اجتناب از انسداد کلام و انسداد خاموش یا قابل سمع کلام. اختلال در سلاست از شدت کافی برای تداخل در پسرفت تحصیلی یا شغلی یا رابطه اجتماعی برخوردار است. در اکثر موارد اختلال در کودکی پدید می آید. میزان لکنت نسبت به موقعیت و کلمات خاص فرق می کند
از لحاظ سبب شناسی، علت دقیق لکنت زبان معلوم نیست امّا انواعی نظریه ها پیشنهاد شده است.
نظریه های یادگیری در مورد علت لکنت زبان مشتمل است بر نظریه معنی زاد ( Sememtogenic ) که در آن لکنت زبان اساساً یک پاسخ آموخته شده در مقابل عدم سلاست هنجاری اوان کودکی است و مدل دیگری که بر شرطی سازی کلاسیک متمرکز است، که در آن لکنت زبان در مقابل عوامل محیطی شرطی می شود.
در مدل سیبرنتیکز، تکلم فرآیندی تلقی می شود که تابع پسخوراند مناسب برای تنظیم است، فرض می شود که لکنت به دلیل گسستگی در حلقه پسخوراند بوجود می آید. مشاهدات جنبی بر این که لکنت زبان در نتیجه نوفه سفید ( White nise ) کاسته می شود و اینکه کندی در پسخوراند شنوایی در افراد عادی لکنت ایجاد می کند، اعتبار بالقوه نظریه بالا را تقویت می کند.
ویژگیهای بالینی
لکنت زبان معمولاً قبل از 12 سالگی، و در اکثر موارد بین 18 ماهگی و 9 سالگی ظاهر می گردد، بین 5/3 – 2 سالگی و 7-5 سالگی صعود ناگهانی در میزان شروع اختلال مشاهده می شود. بعضی از مبتلایان به لکنت زبان سایر مسائل تکلم و زبانی هم دارند، مثل اختلال تلفظ شمرده و اختلال مربوط به رشد در زبان بیانی.
لکنت زبان ناگهانی شروع نمی شود و معمولاً در ضمن هفته ها و ماه ها با تکرار حروف صامت ابتدایی، کل کلمات که معمولاً کلمات اول جمله هستند، با کلمات طولانی ظاهر می گردد. با پیشرفت اختلال، تکرارها بیشتر شده و لکنت مهمترین کلمات یا عبارات را فرا می گیرد. حتی پس از کامل شدن شکل بالینی، لکنت زبان ممکن است ضمن روخوانی، آواز خواندن یا صحبت با حیوانات و اشیاء بیجان از بین برود.
در پیدایش لکنت زبان چهار مرحله با سیر تدریجی مشخص گردیده است.
مرحله 1 در ضمن دوره پیش از مدرسه طاهر می گردد. اوائل، مساله دوره ای بوده و به مدت چند هفته یا ماه با فاصله طولانی تکلم طبیعی ظاهر می شود. درصد بهبود از این مرحله بسیار بالا است. ضمن این دوره کودکان بیشتر در موارد هیجان یا عصبانیت، وقتی گفتنی زیاد دارند، و سایر شرایط دارای فشار مکالمه ای، دچار لکنت زبان می گردند.
مرحله 2 معمولاً در سالهای ابتدائی مدرسه روی می دهد. اختلال مزمن بوده و دوره های بهبود اگر هم دیده شود بسیار کم است. چنین کودکانی از مساله لکنت خود آگاهی پیدا کرده و خود را زکلن می شناسند. در این مرحله لکنت در قسمت های عمده تکلم ـ اسم ها، افعال، صفات و قیدها ظاهر می گردد.
مرحله 3 معمولاً پس از هشت سالگی شروع شده و تا بزرگسالی ادامه می یابد. اکثراً در اواخر کودکی و اوائل نوجوانی ظاهر می گردد. ضمن این مرحله، لکنت بیشتر در ارتباط با موقعیت های خاص، مثل صحبت کردن در سر کلاس درس، مکالمه با بیگانه ها، موقع خرید از مغازه ها، و یا هنگام صحبت تلفی ظاهر می گردد و برخی از حروف و کلمات دشوارتر از بعضی دیگراست. مرحله 4 بطور تیپیک در اواخر نوجوانی و در بزرگسالی دیده می شود. شخص الکن پیش بینی آشکار و هراس آلودی از لکنت زبان دارد. این افراد از کلمات، اصوات و موقعیت ها ترس دارند.
درمان پیشنهادی دکتر بلومل
در مورد اختلال گفتاری کودک، درمان شامل رفع استرسهای موقعیتی است. این درمان هم در مورد ناروایی و هم در مورد اختلال گفتاری بکار می رود. در اغلب موارد: کاهش خستگی و تحریک زیاد و افزایش میزان خواب و استراحت ضرورت دارد. گفتار می تواند بوسیله اشکال ملایمی از بازی درمانی همراه با آموزش شنیداری بهبود یابد.
این نظریه که درمان می تواند گیر را بر طرف کند و منجر به کشف یک الگوی گفتاری طبیعی نهفته شود، اشتباه آمیز است تعداد اندکی از لکنتی ها برای همیشه روان صحبت می کنند درمان در مورد لکنت باید در جهت باز سازی گفتار طبیعی باشد. برنامه درمان، شامل آموزش تفکر آرام و روشن است و این تنها نوع تفکری است که کودک می تواند آنرا به کلمات گفتاری انتقال دهد. این برنامه اساسی است و باید قبل از توجه کودک به گفتارش انجام شود.
موقعی که فرد گفتار ذهنی را به خوبی تمرین کرد، می تواند کلمات را در حرکات گفتاری صامت یا گفتار نجوایی و سپس در گفتار صدا دار برونسازی کند. او می تواند در هر نقطه ای از گفتار کلامی، به گفتار پانتومیم یا گفتار ذهنی برگردد. چون الگوی گفتار درونی در اثر گیرد ( موتیسم و اسپاسم ) آسیب نمی بیند. کار گروهی بهتر از کار فردی است. و از نظر اقتصادی هم مقرون به صرفه تر است.
در لکنت ثانویه، تقلای گفتاری با روشهای پذیرفته شده آرامبخشی کاهش می یابد. انتقال درمانی برای خنثی کردن تنفر از گفتار و ترس به کار می رود. انتقال درمانی، عبارت از ترکیب موقعیتهای گفتاری آسان با موقعیتهای دشوارتر است این برنامه اقدامی در جهت در جهت غیر شرطی کردن است. افراد بزرگسال می دانند که تبدیل شدن به گوینده های ماهر و ورزیده، کاری غیر ممکن است، زیرا از دروان کودکی با نقص گفتاری بار آمده است. بنابراین، کوشش می کنند که به میزان رضایت بخشی از کنترل گفتاری دست یابند.
موثرترین درمان در دوران کودکی صورت می گیرد. مدارس باید در سالهای نخست، توجه بیشتری به رشد گفتار طبیعی داشته باشند. برای کودک در مدرسه، هیچ چیز بهتر از آموختن گفتار که در طول زندگیش از آن استفاده می کند، مفید نخواهد بود.
لکنت زبان صرفاً یکی از واکنشهای روانی ـ عصبی است که از استرسهای موقعیتی ناشی می شود.
درمان پیشنهادی دکتر بوم
لکنت زبان را می توان بوسیله آرامش بخشیدن و ایجاد سازگاری روانشناختی درمان کرد، نخستین هدف درمان دفع فشار روانی بیمار است. فرد می تواند با کسب مهارتهای آرام سازی عضلانی، به تدریج آرامش خاطر بیشتری کسب کند، اعتماد به نفس بیابد و در نتیجه، بر ترس خود غلبه کند. روش آرام سازی باید بوسیله افراد آموزش دیده که قادرند خودشان را آرامش بخشد: انجام شود. سلامت عمومی و ثبات عاطفی لکنتی ها به مجرد شروع این تمرینات بهبود می یابد. بدین ترتیب، لکنت آخرین نشانه ای است که به درمانش پرداخته می شود. بعضی از بیماران تصور می کنند که هرگز بهبود نمی یابند، از همین رو درمان را قطع می کنند، در حالیکه از نظرما کلیه افراد لکنتی درمان پذیرند.
از آنجا که لکنتی ها بعلت مکانیسم گفتار خود: ناگزیر از لکنت کردن هستند باید توجهشان را از لکنت زبان منحرف کرد. بطور کلی تمرینات غیر مجاز مربوط به اندامهای گفتاری و تمرینات بخشی عمیق مناسب نیست و هنگامی بیمار یاد گیرد عضلاتش را آرام سازد و به جای فشار بر مکانیسم تنفسی اش بطور عادی عمل کند، گفتارش جریان صحیح خود را باز می یابد. و این همان عمل اتوماتیک است. قبل از درمان لازم است با انجام معاینات کامل در صورت امکان نقائص فیزیکی موجود اصلاح شود. پس از آنکه درمانگر درمانگر، تاریخچه فردی بیمار و رفتار عمومی اورا مطالعه کرد، شیوه های مناسب برای سازگاری روانی او را انتخاب می کند.
تلقین در درمان لکنت زبان موثر است. تلقین نه تنها در درمان گروهی بلکه برای تغییر ذهنیت بیمار نیز کار برد دارد.
درمان پیشنهادی دکتر دو نلاب
لکنت، عادی است که می توان آنرا با استفاده از تمرین منفی بر طرف کرد. از لکنتی نمی توان خواست که لکنت نکند. اما می توان او را به شیوه خاصی آموزش داد. او باید با استفاده از همین عادت ناخواسته به هدف دلخواه خود برسد.