» :: انگار گفته بودی لیلی داستان گفت و گوهای درونی شقایق با همسر مرحومش علی است و یک بخش نیز گفت و گوی مستانه خواهر علی با شراره . داستان با جمله عجیب و کوبنده : " بمب ها از آسمان ریختند روی خانه همسایه . تو از ایوان پرت شدی و مردی . " شروع می شه و ما متوجه می شیم شراره سال ها پیش همسرش را از دست داده و با پسرش سیاوش زندگی می کنه الان به مشهد اومده همون هتلی که ماه عسل اونجا بوده تا برای آخرین بار با علی حرف بزنه و از تصمیماتش بگه . از سوی دیگه مستانه خواهر شوهرش هم این وسط نقش مهمی داره و داستان زندگی اون بعد از علی و دل باختنش به مردی مسئول یک فرقه مذهبی قلابی و رنج هایی که می کشه در داستان نقل می شه .
کتاب قشنگی بود خیلی دوسش داشتم و از خوندنش لذت بردم . هم موضوعش جالب بود هم از اشاره اش به زندگی مستانه از برخی افراد که خودشون چیزی را می گن مریدهایی دارن و در پس پرده جور دیگه ان از اشاره اش به تنهایی شقایق تلاشش و ... خوشم می یومد . اتفاقات به نظرم کلیشه ای نبود و خیلی هم نثر زیبا و گیرایی داشت . آدم دوست نداشت کتاب را زمین بذاره و دیگه توی این کتاب از ایجاد هیجان با جواب ندادن به معما تا چند صفحه انتهایی خبری نبود .اسم کتاب هم خیلی شاعرانه است.
خانم شاملو مدرک کارشناسی انگلیسی دارند و این کتابشون هم برنده جایزه بنیاد گلشیری شده .
قسمت های زیبایی از کتاب
گفتی " هیچی نشده . رفته بیرون خرید . رفته سینما . رفته بگرده . تو چرا این قدر لوسی ؟"
همان موقع هم می دانستم دوست داری لوس باشم .
اگر آن همه لوس نبودم ، اصلا گریه نمی کردم . چه می دانستم بیخودی اشک خرج می کنم . چه می دانستم بعدها چه قدر آن را کم می آورم .
دل مردم را نسوزون ، آه به دل مردم نذار . دلت رو می سوزونن ، آه کار دستت می ده .
همیشه از علی حرف می زدی و صد بار و هزار بار خواستگاری ات را تعریف می کردی . ولی مگر علی فقط همان یک صحنه را در این دنیا بازی کرده بود ؟ صحنه خواستگاری آمدن و با تو عاشقی کردن ؟ تو وقتی علی را در ذهن خودت تدوین می کردی ، از قیچی خوب کار کشیده ای .
وصل بود به من . توی تن من بود . آمد که بیرون ، از هم جدا شدیم . اما دوباره وصل شد . سینه من را کشید توی دهانش و از من زندگی کرد . شیر را که ازش گرفتم ، انگار او را از خودم گرفتم . روز به روز بندی پاره می شد .
خرید و دانلود محصول
1395/04/15
انگار ,
گفته ,
بودی
لینک منبع :
انگار گفته بودی لیلیمعرفی کتاب - انگار گفته بودی لیلی /شاملو
bestbooks.blogfa.com/post-586.aspxCached
Similarانگار گفته بودی لیلی. سپیده شاملو. انتشارات مرکز. داستان گفت و گوهای درونی
شقایق با همسر مرحومش علی است و یک بخش نیز گفت و گوی مستانه خواهر علی با ...
انگار گفته بودی لیلی by سپیده شاملو — Reviews, Discussion ...
www.goodreads.com/book/show/145713._Cached
Similar Rating: 3.2 - 836 votes
انگار گفته بودی لیلی has 836 ratings and 48 reviews. Saman said: مجنون را
میبرند پیش طبیب از برای حجامت. میگــــرید. او را میگویند: تو را چه میشود؟ ت...
نقدی بر رمان "انگار گفته بودی لیلی" - JameJamOnline.ir
www1.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100004226584Cachedوقتی رمان "انگار گفته بودی لیلی " اثر سپیده شاملو را خواندم . تا مدتها احساس می
کردم که در سیطره نگاه شراره هستم ، با چشمهای اوبه پشت بامهای تهران بزرگ نگاه می ...
Images for انگار گفته بودی لیلی
معرفی کتاب: انگار گفته بودی لیلی - بغبغو
baghbagho.com/engar_gofte_boodi_leylie/Cached1 آوریل 2014 ... یک جلد صورتی کمرنگ که با خط سفید روش نوشته بودند: «انگار گفته بودی لیلی».
البته قبلا یکجایی توی سایت خوانده بودم که کتاب برنده جایزه ...
انگار گفته بودی لیلی (سپیده شاملو) - لیلا صادقی
www.leilasadeghi.com/others-works/.../286-sepideh-shamloo.htmlCached
Similarروزنامه حیات نو، 1380، جمعه، 30 آذر، ص: 8. انگار گفته بودی هرچیزی به جز لیلی. رمان
امروزی چگونه رمانی است؟ امروزی، به معنی مدرن: جاری، مرسوم، متداول یا چیزی که دارای ...
انگار گفته بودی لیلی
yadat-hast-migofti.blogfa.com/Cached
Similarو لای دامنم می پیچد. ماتیکم را که می زنم. خنده ام می گیرد. یاد اولین بار می افتم. وقتی
خندیدم. گفته بودی: "چه دندانهای ردیفی داری". یادم باشد وقتی آمدی بپرسم. "یادت هست؟
انگار گفته بودی لیلی ...
1231369.blogfa.com/Cached
Similarفقط چون شعرش قشنگ بود یه جا نوشتمش همون موقه ..خخخ.. انگار همین دیروز بود..چه زود
گذشت.. چقدر خوب بود با اتنا و ثریا... سرخوش و بی خیال...بهترین روزا بود..".
انگار گفته بودی لیلی - ویکیگفتاورد
https://fa.wikiquote.org/wiki/انگار_گفته_بودی_لیلیCached
Similarآمد که بیرون، از هم جدا شدیم. اما دوباره وصل شد. سینه من را کشید توی دهانش و از من
زندگی کرد. شیر را که ازش گرفتم، انگار او را از خودم گرفتم. روز به روز بندی پاره
میشد.
یاداشتی بر انگار گفته بودی لیلی... - علی قانع
ghane2002.persianblog.ir/post/24/Cachedانگارگفته بودی لیلی0 نویسنده سپیده شاملو0 ناشر: نشر مرکز "بمب ها که از آسمان
ریختند روی خانه همسایه – تو از ایوان پرت شدی و مردی" 0 وقتی کتاب میخوانی و ...
دوشنبه 22 شهریور 1395 ساعت 15:44