تاثیر شرایط مختلف بر یادگیری
مقدمه
انسان هایی که ما می شناسیم و با آنها در ارتباطیم، بر اثر یادگیری به آنچه که هستند رسیده اند. آنان عادت های زندگیشان را آموخته اند، و این عادت ها و همین طور خزانه معلومات، مهارت ها و شایستگی های انسانیشان که آنان را افراد متمایزی می سازد، میتوانند با یادگیری تغییر یابند.
بزرگسالان افرادی بسیار قابل انطباق هستند و به شایستگی عمل می کنند. اینکه چگونه توانسته اند از نقطه شروع کودکی فوق العاده متکی به دیگران و نسبتاً بی کفایت بوده اند تا به این نقطه پیش بروند، پرسشی حائز اهمیت و قابل تعمق است. به طور حتم، بخشی از پاسخ به این پرسش در ساختار وراثتی و درک فرایند تحول (رشد) در جریان نشو و نما نهفته است. بخش دیگر که به مجموعه شرایط متفاوت در زندگی فرد مربوط میشود، همانا یادگیری است. به طور کلی مشخص شده است که مهارت های انسانی، ارج نهادن ها و استدلال ها با گوناگونی فراوانشان، همین طور امیدها، آرزوها، نگرش ها و ارزش های انسانی از لحاظ تحول تا حد زیادی به رویدادهایی وابسته اند که یادگیری نامیده می شود.
اگر شخص بخواهد می تواند در همین نقطه به تفکر خود در مورد یادگیری پایان دهد و خود را این گونه قانع سازد که تحول انسان با تمام تجلیاتش به دو عامل رشد و یادگیری و کنش متقابل بین آنها وابسته است. شخص می تواند در مورد کودک بگوید «او خواهد آموخت» درست همان گونه که می گوید «او بزرگ خواهد شد و این چیزها را پشت سر خواهد گذاشت» و انکار چنین بیاناتی بس دشوار است. اما برابر ساختن یادگیری و رشد و نمو به عنوان رویدادهای طبیعی به منزله نادیده گرفتن مهمترین تفاوت بین آن دو است. عواملی که بر رشد و نمو اثر می گذارند به مقدار زیاد جنبه ارثی دارند؛ اما، عواملی که بر یادگیری تأثیر می کنند، اساساً با رویدادهایی که در محیط زیست فرد وجود دارند، معین می شوند. وقتی خمیر مایه ارثی فرد هنگام بستن نطفه تعیین شد، تغییر در رشد او به آسانی میسر نیست، مگر با تدابیر بسیار استثنایی، اما اعضای جامعه انسان که خود مسؤل مراقبت از شخص در حال تحول است، بر رویدادهایی که یادگیری را تحت تأثیر قرار می دهند کنترل زیاد دارد. همان طور که به ما گفته اند «تجربه بزرگترین معلم است». این بدان معنی است که رویدادهایی را که فرد در حال تحول، تجربه می کند- چه در منزل، چه در محیط جغرافیایی و مدرسه، یا در محیط های اجتماعی گوناگون دیگر- یادگیری او را مشخص می سازند، و بنابراین تا حد زیادی نشان می دهند که او چگونه فردی خواهد شد.
این وابستگی شدید یادگیری به شرایط محیطی، مسؤلیت عظیمی را برای تمام افراد جوامع بشری به بار می آورد. موقعیت هایی که کودکان در حال تحول در آنها قرار میگیرند، چه این موقعیت ها عمدی باشند یا غیر عمدی، حداکثر تأثیر را روی آنان خواهند گذاشت. در واقع، در حال حاضر درک بسیار روشنی از این که حدود این تأثیر چه می تواند باشد، وجود دارد. آیا موقعیت هایی که امروزه فرد در حال تحول به طور مرسوم در آنها قرار می گیرد آن چنان هستند که مشوق پرورش متفکران متعهد، هنرمندان و یا دانشمندان بزرگ باشند؟ یا این موقعیت ها چنان هستند که چنین تحولی را سرکوب می کنند و بهره گیری کامل از تفکر و تعقل انسان را مانع می شوند؟
پی بردن به این اقعیت که یادگیری تا حد زیادی به رویدادهایی وابسته است که فرد در محیط زیستش با آنها کنش متقابل دارد، ما را قادر می سازد تا به یادگیری به عنوان رویدادی که می شود آن را دقیق تر مورد بررسی قرار داد و عمیق تر فهمید، بنگریم. یادگیری، رویدادی که صرفاً به طور طبیعی اتفاق بیفتد نیست، بلکه رویدادی است که تحت شرایط قابل مشاهده معین رخ می دهد. به علاوه، این شرایط قابل تغییر و کنترل هستند، و این امر بررسی رویدادهای یادگیری را با روش های علمی ممکن می سازد. شرایطی را که تحت آن یادگیری رخ می دهد می توان مشاهده و به زبان عینی توصیف کرد. همچنین می توان روابط بین این شرایط و تغییرهایی را که بر اساس یادگیری در رفتار فرد رخ می دهند مشخص کرد و در مورد آنچه که آموخته شده است استنتاج هایی انجام داد. همچنین می توان مدل ها و نظریه های علمی تدوین کرد تا بدان وسیل تغییرات مشاهده شده را تبیین نمود، همانطور که در سایر رویدادهای طبیعی چنین اقدامی صورت می گیرد.