بررسی خانواده و دشواریهای رفتاری کودکان
مقدمه
دریافت تربیت حقی است برای فرزندان، و طبعا جهت ما تکلیفی سنگین بهمراه دارد. آنها نیاز دارند که ساخته شوند و بعمل آیند، فردی مفید بحال خود و جامعه و پیرو مکتب اندیشیدهای باشند و بدیهی است که وصول بچنین مقصدی بدون یاری پدر مادر امکانپذیر نیست و آنها برآورده شدن این خواسته و رفع این نیاز را از پدر و مادر خود طلبکارند.
بعنوان اینکه ما پدر یا مادریم تربیت فرزندان مهمترین وظیفه ماست و ما در قبال آن نزد خدا و مردم و نیز از خود طفل و وجدانمان مسولیت داریم. انجام این مسولیت بوجهی نیکو مورد سازش عقل و سستی و سهلانگاری در آن عقوبتآور است. اینکه همه بخواهند پدر و مادر خوبی باشند جای سخنی نیست. ولی اشتباه در این است که برخی خوب بودن را تنها در این امر میبینند که نیازهای بدنی کودکان را برآورده سازند و برای جنبههای روانی و اخلاقی آنان ارج و بهائی قائل نیستند. از سوی دیگر این مساله مطرح است که خیلی از پدر و مادرها فکر نمیکنند برای تعلیم و تربیت فرزندانشان احتیاج به آموزش و آگاهی داشته باشند. گمان دارند در امر تربیتی آگاهی ضروری نیست و یا آنچه ضروری است میدانند و از آن اطلاع دارند. در تربیت این مساله مطرح است که ما میخواهیم سرمایههای مادی و معنوی خود را به او منتقل کنیم، از موجودی که شدیدا وابسته به غرایز است انسانی ایدهآل با اندیشههای عالی فداکاری و ایثار و طالب شهادت بسازیم و این کار هنر و معرفت لازم دارد. بهنگامی که دستهای ما در این زمنیه خالی باشد چگونه از عهده انجام آن برخواهیم آمد.
تربیت چیست:
قبلا ضروری است که بدانیم تربیت چیست و چه ضرورت و اهمیتی دارد؟ دارای چه ابعاد و مسائلی است؟ برای تربیت تعریفهای متعددی شده است از جمله آنکه گفتهاند: تربیت کوشش و تلاش آگاهانه انسان برای ایجاد تغییرات مطلوب است و بدیهی است که معنی مطلوب و طرز برداشت از آن در جوامع مختلف فرق میکند، چه بسا که امری در جامعهای مطلوب بحساب آید و در جامعه دیگر نامطلوب. برخی را فنی میدانند که در سایه آن نشو و نمای قوای انسانی را در دورههای مختلف زندگی به تناسب سن و رشد یاد میدهند و در این انتقال جنبههای علمی و تجربی مورد استفاده قرار میگیرند.
ما از طریق تربیت سعی داریم به کودک را ه تمتع از زندگی را بیاوزیم، قوای جسمی و روحی او را برای وصول به کمال مطلوب مقدر بپرورانیم. تفکر و احساس و عمل اندیشیده را به نسل جدید منتقل سازیم. تمدن بشری را ارزیابی، متراکم و مترقی کرده و به نسل جدید سرایت دهیم، استعدادها و قوای پنهانی طفل را آشکار کرده و بسوی اهداف مورد نظر جهت دهیم.
ضرورت و اهمیت تربیت
تربیت ضروری حیات انسان است. آنکس که تربیت نیافته نه تنها خود را تلف خواهد کرد بلکه از لحاظ اجتماعی زیان عظیمی از او متوجه مردم نیز خواهد شد. کودک چون گیاهی است که برای رشد خود احتیاج به امکانات گوناگون دارد، اگر غذا و هوا به او نرسد تباه خواهد شد. زورگویان، استعمارگران، جنایتکاران و جانیان همه زاده تربیت غلطند، بهمانگونه که پاکان، پرهیزکاران و خادمان حقیقی جامعه از تربیت صحیح به چین موقعیتی رسیدهاند در تجمع اگر تمدن نباشد تربیت نیست.
تربیت بر این اساس دارای اهمیت و آثار فردی و اجتماعی است در جنبه فردی رشد مادی و معنوی و در جنبه اجتماعی برای ترقی، امنیت و فراغ جمع، اهمیت برای نژاد کنونی اهمیت زندگی و مرگ است. بهتر است آدمی خود را بجای کودک بگذارد و یا حیاتش را در جامعه ای بی بند و بار تصور کند تا از اهمیت آن سردرآورد.
عاملان تربیت
تربیت در خلاء صورت نمیگیرد، در اجتماع، در محیط خانواده و بیرون و تحت شرایط و تاثیر پدیدههاست. آدمی، خواسته و ناخواسته تحت تاثیر پدر ومادر معلم، دوستان، معاشران، فرهنگ جامعه، سینما، رادیو، تلویزیون، مجلات، مردم اجتماع عوامل سیاسی و اقتصادی، شرایط جوی، تغییرات آب و هوائی و .. است، آنچه مهم بنظر میرسد این است که این عوامل تا حدود امکان باید تحت کنترل درآیند تا حاصل و ثمره تربیت نیکو و ارزنده باشد.
الف- خانواده: بنظر ما خانواده مهمترین عامل تربیت است و تنها به پدر و مادر محدود نمی شود که البته آنها جای خود دارند، بلکه عمو، عمه و دائی، خاله، برادر و خواهر و همه کسانی که در زیر یک سقف زندگی میکنند و یا بگونهای با کودک در ارتباط بیشتری هستند بحساب خانواده میآیند.
در امر خانواده مساله سازمان مهم است، اینکه پدر و مادر نسبت بهم و در قبال هم چه وظایفی را برعهده دارند و در برابر کودک چگونهاند، اینکه پدر چه کاری را در خانه برعهده میگیرد و مادر چه کاری را؟ خود مسالهای است کهدر تربیت اثر میگذارد . در امر تربیت نقش فرهنگی و اقتصادی خانواده سرنوشتساز است باید دید اندیشه والدین یا سطح دانش و آگاهیشان، نوع انضباط قابل قبول برای آنها، وضع درآمد و کیفیت مصرف، در خانواده چگونه است و آنها در برابر هم و در برابر کودک چه موضعی دارند.
سخن این است که ایا این کجرویها و انحرافات در افراد قابل درمان است یا نه؟ آیا میتوان کودک و نوجوان منحرفی را به راه آورد؟ یا باید هم چنان شاهد لغزش آنان بود؟
خوشبختانه پاسخ این سؤال از لحاظ علمی و مذهبی مثبت است. در دو انحراف از نظر ما یک عارضه است یعنی امر که نبوده و بعد بوجود آمده است. با بکار بردن فنونی میتوآن آن را اصلاح و درمان کرد.
اصلا در انسانها و حتی منحرفان زمینههائی وجود دارد که براساس آن حتی به آنها هم میتوان امیدوار بود. حالاتی چون وفاداری، اهمیت دادن به پیمانها رودربایستیها، وظیفهشناسی در چارچوب برنامه خود، تشکل و سازمان دهی تشکیل شبکه و پایبندی به آن و انجام کارهای سیستماتیک وجود دارد که همه آنها نقطههای امیدند.
شما در بین دزدان بزرگسال میبینید در عین دزدی حالاتی چون جوانمردی درچارچوب کار خودشان، به اصطلاح لوطیگری، پایبندی به قولی که دادهاند وجود دارد و مربی با استفاده از این زمینهها میتواند در آنان نفوذ کرده و آنها را به راه آورد.
مقدمه
ما در محیطهای خانه و مدرسه کودکانی را می شناسیم که بیجهت حرکت و جهش دارند، میدوند بدون اینکه ظاهرا دلیلی برای دویدن داشته باشند، میجهند بدون اینکه بظاره آنان را به چنین امری نیاز باشد. بیجهت حرف میزنند، بیحساب میخندند خود را در حرف و بحث دیگران داخل میکنند.
درجائی مینشینند ناگهان از جای برمیخیزند و به سوئی میدوند. ایستادهاند و دوباره لند می شوند. در کلاس مدرسه میز و نیمکت دوسه نفری را برای خود تنگ مییابند دائما مزاحم اطرافیانند، بیش از اندازه شلوغ میکنند، خرابکار و جسورند. و ما این چنین کودکان را کودکان بیقرار نام گذاری کردهایم.
حالات و رفتار کودکان بیقرار
گوشهای از حالات و رفتار آنها را شرح دادهایم و اگر بخواهیم بیشتر در این مورد سخن بگوئیم باید بیفزائیم که اینگونه کودکان هرگز قرار و آرام ندارند، تا بیدارند و میجهند و میخروشند. هم چون پرندهای هستند که هر لحظه برجائی مینشیند، صدمه میزند، آزار میدهد و برمیخیزد.
اینان دائما سرگرم بالا رفتن از دیوار و درختند و از این طریق سعی دارند برای خود زمینه سرگرمی و اشتغال فراهم آورند. اگر هم ساعتی بیکار شوند میکوشند برای خود زمینه ار و اشتغال بتراشند و اگر آن هم میر نشد به خود و لوازم زندگی خود میپردازند، مداد را گاز میگیرند، به زخم و دمل روی بدن خود ورمیروند و …
کودکان بیقرار دچار حواس پرتی، منفی بافی، لجبازی و عدم ثابت عاطفی هستند آن چنان که رفتارشان غیرقابل تحمل بنظر میرسد. درکارشان زودرنجی به چشم می خورد و اندک بهانهای از کوره در میروند و حتی سخت میگیرند.
بیقراری درچه کسانی:
معمولا بیقراری در کسانی است که وضع و حالی عادی ندارند. از نظر روانی خود را دائما تحت فشار احساس میکنند و بمحضی که خود را آزاد دریابند سراز شلوغی و بیقراری در می آورند مطالعه در سابقه زندگیشان نشان میدهد که برخی از آنها حتی در لحظه تولد با وضعی غیرعادی مواجه بوده اند – زایمان منجر به تولد آنهاصورت طبیعی و عادی نداشته است بعدها نیز در محیط حیات خانوادگی از حمایت و سرپرستی کافی برخوردار نبودهاند اغلب کودکان بیقرار نه تنها در گذشته، بلکه هم اکنون دچار بیماریهای جسمی یا روانی هستند.
اینان در دوران کودکی از یک بیماری طولانی یا صعبالعلاج رنج بردهاند و یا در محیط زندگی خود زورگوئیهای بسیاری دیدهاند و نتوانستهاند بر ضعف واحساس خود فائق آیند و بهدف مورد خواستهشان دست بیابند. و یا ممکن است دچار تربیتی بوده باشند که در آن زیاد تنبیه میشدهاند و والدین و مربیانشان رفتار نیندیشیدهای دربارهشان اعمال میکردهاند.
بیقراری و شرایط مختلف:
بیقراری کودکان با شرایط گوناگون در رابطه است و عوامل متعددی در پیدایش و افزایش آن موثرند که ما ذیلا به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
1- در رابطه با جنس: بیقراری در هر دو جنس پسر و دختر وجود دارد ولی بنظر میرسد که این امر در پسران بمراتب بیشتر از دختران است. ظاهرا این مساله با دو امر دیگر در رابطه است یکی در رابطه با شرایط زیستی که معمولا دختران دارای آرامش و قرار بیشتری هستند و کمتر جنب و جوش دارند. و دیگر شرایط فرهنگی و تربیتی افراد است که معمولا در همه جوامع سعی براین است که پسران را گستاختر و جسورتر تربیت کنند. اگر پسری سر از شلوغی و بیقراری درآورد در برابر آن سهلانگارند درحالیکه چنین وضع و حالتی را برای دختران نمیپسندند و با نهیبها و اعمال فشارها آنها را آرام میسازند.
2- در رابطه باهوش و عقل: اغلب کودکان بیقرار و پرجنب و جوش افرادی هستند که از لحاظ هوشی در سطح بالاتری نسبت به کودکان مشابه قرار دارند. گویا وضع هوشی و عقلانی آنها گونهای است که نمیتوانند وضع و شرایط موجود را تحمل کنند.
البته ممکن است برخی از کودکان این چنین از لحاظ هوشی حتی در سطح پائینی باشند و رفتارشان نابهنجار باشد ولی رفتار آنها با دیگر کودکان تفاوت اساسی دارد از جمله اینکه رفتار بیقرارانه آنها نیندیشیده است و طرح سیستماتیکی را تعقیب نمیکنند.
3- شرط رشد: برخی از بیقراریهای کودکان ناشی از شرایط رشد است. اصولا تحرک و جنب و جوش، جست و خیزها و بیقراری های کودکان جزء رشد آنهاست و والدین و مربیان باید در چنین امری بسیار خرسند باشند و برعکس اگر فرزندان خود را کاملا ساکت وآرام یافتند باید متأسف باشند و بجستجوی علت یا عللآن برخیزند. حرکتها و جهیدنها، نشانه سلامت آنهاست. البته اگر از حال عادی و طبیعی خود تجاوز کنند و بیقراریشان زحمت آفرین باشد باید به درمانش پرداخته شود.