دانلود انواع فایل

مقاله تحقیق پروژه دانش آموزی و دانشجویی

دانلود انواع فایل

مقاله تحقیق پروژه دانش آموزی و دانشجویی

بررسی تعادل و توسعه راهبرد حیات طیبه در ایران 1400(ه ش)

بررسی تعادل و توسعه راهبرد حیات طیبه در ایران 1400(ه ش)



چکیده:

«بالعدل قامت السموات و الارض»،قوام آسمانها و زمین به عدل است.چنانچه تعادل را از زندگی حذف کنیم، وجودی برای هستی باقی نخواهد ماند که عدل پایه و بنیانی است که قوام و استواری جهان به اوست.« العدل اساس به قوام العالم.»تعالی و ارتقاء جان آدمی به حیات طیبه الهی با ایجاد تعادل فردی در بستر تعامل جمعی است. تعادلی در مبدا، در مسیر و در مقصد.

توسعه ای که در عدل است در هیچ طرح و برنامه دیگری نمی توان یافت. از آن جایی که توسعه در اسلام تنها به معنای افزایش فیزیکی نیست و جنبه های معنوی و ارزشی نیز اهمیت دارد ، جهت گیری سیاستهای توسعه در اسلام به سمت اهداف خاصی است که در راستا و تامین کننده هدف اصلی خلقت انسان است.انسان به خاطر همین سعه و جامعیت وجودیش، بر همه عوالم، حتی بر فرشتگان نیز برتری دارد و تنها اوست که می تواند حامل عشق و طلب باشد.یک عارف با سعه وجودی خود با همه جهان و همه انسانها یگانه است.

قرآن کریم میفرماید: انسانی که در اثر حیات پاکیزه ،جانش به سمت الله حرکت کرد ، جاودانه خواهد بود و از ابدیت خاص برخوردار است چون عندالله می شود . این حیات طیبه باعث صعود و تکامل انسان می شود.برای تداوم حیات حقیقی و افزونی تاله آدمی، لازم است که انسان اولاً چیزی را روی اصول علمی ببیند و ثانیاً قواعد عملی آن را بپذیرد. ظهور برکات و عنایات، مرهون رشد علمی و عملی جامعه است و امت اسلامی در پرتو ایمان و عمل صالح به این فیوضات الهی بار می یابد.حیات واقعی که در یک فرد به جریان می افتد، با حیات دیگران نیز مشترک است. اساسی ترین مختص حیات، تعدیل و تصعید خودمحوری به سود انسان محوری است، که رو به کمال دارد.

با صدور فرمان مقام معظم رهبری ، حضرت آیه الله خامنه‌ای مبنی بر تدوین و تنظیم برنامه پنجم توسعه جمهوری اسلامی ایران در چارچوب چشم انداز بلند مدت کشور (دو دهه آینده) و با عنایت به الزامات حاکم بر تحقق چشم انداز بلند مدت کشور و ویژگیهای کنونی رشد و توسعه کشور، در این پایان نامه سعی بر این است تا با طرح و تشریح کاربردی تعادل و توسعه انسانی بعنوان راهبردی به حیات طیبه الهی در کشور ایران طی دو دهه آینده از منظر عرفانی تبیین گردد.

مقدمه :

سپیده مشیت دمیده، آفتاب خلقت سرزده، معمار هستی دست اندر کار آفرینشی شگفت است و ... انسان از رحم غیب پای به دامان شهود می‌نهد.در جشن تولد این مولود مبارک، خدای تعالی خود صحنه آرا و میزبان است. کروبیان عالم بالا و ساکنان حرم سرّ و عفاف ملکوت را به مصلای قداست انسان فرامی‌خواند و فرمان می‌دهد تا بر او سجده برند. «فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین فسجدوا الا ابلیس...».

شرح این حادثه بدیع که می‌توان آن را زیباترین رویداد و پرشکوه‌ترین جلوه اراده ازلی در جهان خلقت نامید جان‌های لطیف و ارواح طیبه را که اعجازهای بزرگ ایمان و اندیشه‌اند به اهتزاز آورده و معناهای ژرف در اندام الفاظ به سینه تاریخ سپرده‌اند. علی (ع) آن وجدان ملتهب حکمت الهی چنین به ترنم آمده:

اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر

و انت الکتاب المبین الذی باحرفه یظهر المضمر

و عارف رومی روح کلام علی (ع) را در قالب شعر پارسی بدین سان می‌دمد:

گر به ظاهر آن پری پنهان بود آدمی پنهان‌تر از پریان بود

نزد عاقل آن پری گر مضمر است آدمی صدبار خود پنهان‌تر است

راستی که آدمی زاده طرفه معجونی است و این راز وجود و پری پنهان باید سیمرغ آسا بال و پر آراید تااز محیط جاذبه ملک و طبیعت بیرون رفته و بر قله فاف «دنی فتدلی» نشیند و در هاله مغناطیس خود چنان مجذوب شود که بیش از دو هلال با مبدأ اعلی فاصله نداشته باشد و به افتخار «ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی» نائل آید.

انسان را حیوان ناطق یعنی جانور گویا می‌شناسیم، لکن با این فرق که او را دارای قوه و منّه و لیاقت و قابلیتی می‌یابیم که هر گاه آن دارایی را به فعلیت برساند، انسان حقیقی و واقعی خواهد بود. یعنی انسان واقعی و حقیقی در عرف عرفان آن کسی است که به فعلیت رسیده است و متصف به صفات ربوبی ومحاسن اخلاق و محامد آداب است وگرنه همان حیوان ناطق یعنی جانور گویا است.

آدم حقیقت انسانیت است که جامع و مظهر ذات و جمع اسماء و صفات الهی است که عالم خلق و آفرینش ظهور آن‌ها محسوب می‌شود. و به این اعتبار آینه حق و خلق است و چون غرض از ایجاد، معرفت حق بوده و هیچ یک از مراتب وجود، استعداد آن را ندارند که حق را به نحو کمال و تمام بشناسند مگر انسان،بدین دلیل حقیقت انسانی، غایت ایجاد نیز هست و آفرینش محفوظ به بقا و دوام اوست. و هرگاه که این نوع از میان برخیزد – دوره عالم نیز به سر می‌رسد و دور آخرت آغاز می‌شود که رجوع آفرینش است به اسم اول که مصدر وجود است. حقیقت انسانی که کون جامع و آینه جمال و مظهر صفات قهر و لطف الهی است و به اعتبار خلافت و جانشینی خدا به ناچار باید دارای تمام اوصاف مستخلف باشد.

چون عقل اول را آفرید، سی صد و شصت نوع از انواع کمال در او ظاهر گشت و حق تعالی بر حسب استعداد و قوه عقل اول، چهل وشش هزار هزار نوع و ششصد هزار نوع و پانصد و شش هزار نوع از انواع کمال و فیض وجودی بر او افاضه کرد و به مقتضای این فیضی بخشی‌ها عوالم متعددی خلق شد و انتشار فیض از عقل اول به اختیار صادر نگشت بلکه از راه فیضان سرزد.

در درون ما نیروهایی است که اگر به کار گرفته شوند و رودهایی است که اگر رهبری شوند و غنچه‌هایی است که اگر شکفته شوند، ما را به وسعت‌ها و رشدها و حرکت‌هایی می‌رسانند و سیراب و شاداب می‌نمایند. در حالیکه غفلت از این نیروها و رها کردن آن‌ها ما را به رکود و ایستایی می‌کشانند و همین است که رسول باید ما را یادآوری کند و آگاه سازد.و این ما هستیم که باید به این سرمایه‌ها و اندازه آن‌ها پی ببریم و آن‌ها را به جریان بیندازیم و زیانش را جبران کنیم که گفته‌اند: رحم اله من عرف قدر نفسه * انسان سرمایه‌های زیادتری دارد. انسان فرزند تمام هستی است و تا بی نهایت راه در پیش دارد. لذا باید طوری تربیت شود که در تمام این عوالم و در تمام این مسیر بتواند چه بکند و چگونه بماند و چگونه برود. باید مرزها را برداریم و دیوارها را بشکنیم و با این دید وسیع به هستی و به انسان نگاه کنیم و انسان را به عظمتی بشناسیم که این هستی را زیر پا دارد.

روشن است که جزء اصلی در تشکیل اجتماع صالح انسانی خود انسان است. انسان محور اصلی برنامه ریز‌ی‌ها، قوانین، علوم و دیگر مسائل جامعه بشری است. اصلاحات و تحولات وانقلاب‌ها نخست باید از درون انسان آغاز گردد. و در حوزه وجودی او صورت گیرد و سپس به برون جامعه سرایت کند. اقتصاد، سیاست، جنگ، صلح، اخلاق، ضد اخلاق، ارزش‌ها، ضد ارزش‌ها، خوشبختی‌، بدبختی، ایثار، خودخواهی، مهرورزی، نظم، بی نظمی و ... همه و همه به انسان باز می‌گردد. بهترین برنامه‌ها و آموزش‌ها باید به دست انسان‌های شایسته اجرا شود وگرنه سودی نمی‌بخشد و تحولی نمی‌آفریند. بهترین قوانین، بهترین مجریان را می‌طلبد، از این رو ساختن انسان و پرورش و رشد انسانیت انسان و تربیت اصولی افراد انسانی، مقدمه اصلی تشکیل هر نظام صالح و انسانی است و همین همواره هدف نخستین مصلحان واقع گرا و انسان شناس است.

باری! چون تا کنون چنین دوران پایدار و جهان گستر پدید نیامده است و در اکثریت قاطع اعصار و قرون ظلم و بیداد، نامردمی، نادانی، محرومیت و... حاکم بوده است و نیروهای انسانی هرز رفته است وانسان‌ها به تکامل نرسیده‌اند و در مجموع عصر مرگ انسان و میرش انسانیت‌ها بوده است، نه عصر حیات و شکوفایی انسانیت‌ها، پس حیات راستین هنوز تحقق نیافته است و انسان همواره در انتظار فرارسیدن حیات طیبه است و شکوفایی کامل معنویت‌ها وانسانیت‌ها.

استیصال و درماندگی علمی و عملی انسان کنونی از تسلط بر سرنوشتش در قرن معاصر، عصر جهانی شدن و انفجار اطلاعات یکی از ثمرات شومی که برای انسان به ارمغان آورده به انفعال کشیدن اوست.انسان عصر حاضر که ثمره سالیان سال پیشرفت تجربه و تکنولوژی است، امروز خود در حلقه مؤسسان به دام افتاده و خود به خدمت تکنولوژی درآمده و با مکیدن خون از شاهرگ حیات طیبه خویش دائما سرمایه وجود خود را با هدف تولید و مصرف بیشتر به سمت رضایت از حیات مدرن سوق می‌دهد و این همان نقطه جاودانه خواهی رو به پایین است. بحران هویت تعبیری است که شاهد مثالش انسان امروزی است، انسان گریزان از خود، از حقیقت خود،او هیچ گاه آغازکننده نیست، همیشه عکس العمل است. نمی‌داند چه باید بکند؟ و حتی نمی‌داند چه می‌تواند بکند؟«شرایط سوزشده نه شرایط ساز»!!!

تنبّه، توجه و بازگشت به حقیقت و اصل خویش، درک خسرانی که در آن واقع است و تهوّع علمی و عملی از زندگی موجود مقدمه بروز نیاز، درک نیاز و حرکت او به سمت و سوی حیات مطلوب است. حیاتی که انسان با تمام ابعادش مورد نظر است (حیات دینی) و این مهم او را در وضع زندگی عینی او و آنچه که باید انجام دهد (وضعیت مقدور) که توأم با مهار، تسلّط و فراغت می باشد قرار می‌دهد. الگوی امور جاری، موظف و ویژه پیشنهادی است در این جهت. امید است که قبول حضرت حق افتد .

تفکر سنگ اول رشد انسان و زیربنای تربیت او و سرنخ این کلاف سردرگم است. ادامه تفکر شناخت است و ادامه شناخت، محبت است و ادامه محبت، حرکت و عمل و آزادی و رشد و تکامل و آدم شدن و انسان شدن. شناخت نهایی به مقایسه و سنجش و به نظارت عالی عقل نیازمند است.حرکت و رشد مسائلی را مطرح می‌کنند:

1- جهت و حرکت: الله (انا الیه راجعون)

2- صراط مستقیم: نزدیک‌ترین راه تا رشد استعدادها «توحید، عبودیت، اتباع».

3- مرکب‌هایی برای رسیدن: فکر، عقل، عشق و ایمان، فشار و بلا، عجز، اعتصام.

4- راهبر: (رسالت و امامت)

5- منزل‌ها: رحم، دنیا، بهشت، که بهشت منزل است نه مقصد.

6- روش حرکت: شرایع و احکام، نظام‌ها و قانون‌ها.

با تفکر دراستعدادهای انسان به این همه می‌رسیم و ارتباط و هماهنگی آن‌ها را حس می‌نماییم.با این تفکر، عظمت استعدادهای او را می‌یابیم و به کار عظیم او می‌رسیم که رفاه نیست و خوشی نیست، بلکه رشد و خوبی است. می‌یابیم که انسان چقدر ادامه دارد و در نتیجه هستی تا کجا گسترده می‌شود.با این شناخت انسان می‌خواهد تمام استعدادهای خود را بارور کند و تمام سرمایه‌ها را زیاد کند. انسان می‌خواهد خودش را زیاد کند نه ثروت و قدرت و علمش و در این سطح است که می‌تواند امیر باشد و می‌تواند از اسارت‌ها آزاد گردد.

چنین استدلال می‌گردد که علوم مختلف، قدرت تقویت و توسعه ظرفیت روانی را دارند و هر ظرفی در اثر مظروف خود، دچار محدودیت می‌گردد، جز روان انسان که در اثر اضافه شدن علم، توسعه بیشتری پیدا می‌نماید. «کلّ وعاء یضیق بما جعل فیه الّا وعاء العلم فانّه یتسع به» بر اساس نتایج حاصل از توسعه ظرفیت روانی، این حالت همواره مورد تقاضای پیامبران،از خداوند بوده و از او خواسته‌اند که به آن‌ها شرح صدر بدهد و درنتیجه کارهایشان را آسان سازد. «قال رب اشرح لی صدری و یسّر لی امری» حداکثر شرح صدر و توسعه ظرفیت روانی حالتی است که مخصوص پیامبران الهی و برگزیدگان خدا است. به عنوان مثال خداوند با اعطای آن بر پیامبر اسلام (ص) منّت گزارده و آن را برتر از هر نعمت می‌داند. «الم نشرح لک صدرک و وضعنا عنک وزرک الذّی انقض ظهرک و رفعنالک ذکرک» و در اثر اعطای این حالت، پیامبر (ص) قدرت مقابله با مشکلات عظیم را پیدا نموده است.

نتیجه شرح صدر به خود فرد برمی‌گردد و آسان شدن کارها، احساس سبکبالی و جلب احترام عمومی، در حقیقت همگی نتیجه شرح صدر و توسعه ظرفیت روانی می‌باشند. علامت شرح صدر دستیابی به حلم است که در قرآن به عنوان صفات پیامبران خدا معرفی شده است و حتی خداوند خود را به این صفت خوانده است.

ادیان الهی تلاش بسیاری را در جهت ایجاد ارتباط زنده و مستمر بین انسان و خالق او از طریق عبادت و ذکر نموده‌اند. ارتباط پویای بین انسان و خدا، وی را در غلبه بر مشکلات یاری نموده و از تنهایی رهایی می‌بخشد. انسانی که این چنین با خدا در ارتباط است و با گسترش بصیرت و معرفت خویش دامنه ارتباط خود را نیز توسعه می‌دهد به سوی نفس مطمئنه در حرکت است و می‌تواند در مقابل مصائب زندگی آرامش خود را حفظ کرده و با تکیه بر خدا، سراسر وجود خویش را صفا بخشد.حدیثی از پیامبر اکرم (ص) خطاب به امام علی (ع) نقل است که حضرت فرمود: مؤمن، مؤمن نمی‌شود مگر این که صدوسه صفت در او جمع شود. یکی از این صفات سعه صدر است. «اوسع الناس صدرا» یعنی سینه‌اش از همه گشاده‌تر است. قرآن در مورد سعه صدر می‌فرماید: «فمن یردالله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیّقا حرجا».

یکی از اصول بهداشت روانی و روان درمانی که می‌توان از متون اسلامی کشف کرد، اصل لزوم توجه به ظرفیت روانی و عوامل تقویت کننده و محدودکننده آن است. در آموزش‌های اسلامی، ظرفیت روانی به ظرف‌های عادی تشبیه شده است و چنین آموزش داده می‌شود، که بهترین ظرفیت آن است که گنجایش بیشتری داشته باشد. «ان هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاها» و در تعبیر دیگری افراد بشر بر حسب ظرفیت روانی و میزان بازدهی به معادن طلا و نقره تعبیر شده‌اند «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه» و اصولا میزان تعقل را بر حسب گنجایش ظرفیت روانی می‌دانند.

هر فرد به میزان ظرفیت و قدرت عملی خویش در مقابل خدا مسئول است و موظف است این ظرفیت را شناسایی نموده و سعی نماید نهایت کوشش خود را برای افزایش آن و رفع عوامل محدودکننده به کار برد.این آرمان بزرگ انسان است که نه تنها بر هستی، که بر خویش هم حاکم بشود و بتواند به این هر دو جهت بدهد.«و لما بلغ اشدّه و استوی اتیناه حکما و علما». بلوغ اشد، رسیدن به کمال و قوت در تمامی نیروها و استعدادها است.و این همان تعادل و مرحله تسویه است..در این مرحله این نیرو به کار گرفته شده و بحران‌هایش را پشت سرگذاشته است و انسان با تعادل و تسلط همراه است..انسان با رسیدن به تعادل ومرحله تسویه و بلوغ نیروها و استعدادهای خود، به ترکیب کاملی دست می‌یابد. دو مثال زیر برای روشن شدن مطلب کمک میکند.

کشاورز برای رشد و توسعه دانه‌ای که در زمین می کارد و از آن امید برداشت محصولی را دارد باید با دقت و ظرافت به آن رسیدگی کند و همه ابزار و لوازم و مایحتاج رشد آن دانه را از جمله خاک مناسب، آب کافی، کود لازم، آفتاب و نور کافی و... را در اختیار آن دانه قرار دهد. اگر هر یک از لوازم و امکانات مورد نیاز برای رشد و توسعه یک گیاه به اندازه لازم و درحد تعادل و متناسب فراهم گردد، می‌توان انتظار داشت که یک گیاه با کیفیت لازم و مطلوب محصول دهد. امادر صورتی که تعادل درهر یک از نیازهای گیاهی رعایت نگردد و حالت افراط و تفریط بگیرد، گیاه به مرور از بین خواهد رفت و کشاورز با وجود تمام زحماتی که کشیده محصول مطلوب خود را برداشت نخواهد کرد. مثال دیگر این که انسان برای سوار شدن بر یک مرکب همچون اسب، فیل و یا حتی دوچرخه باید در جایگاهی متناسب قرار گیرد که بتواند تعادل خود را در روی آن مرکب حفظ نماید. و با اطمینان به ثبات و تعادل خود به حرکت خود به سمت هدف معین ادامه دهد. اما اگر جایگاه خاص خود را بر روی مرکب نیابد و تعادل لازم را ایجاد نکرده باشد یا از سرش یا از انتهایش یا از هر دو طرف به زمین خواهد افتاد و در نتیجه به مطلوب خود نخواهد رسید. در شکوفایی استعدادهای انسانی نیز باید تعادل رعایت شود.

در درازای تاریخ، هیچ گاه انسان از اندیشه و آرزوی بهتر زیستن فارغ نبوده و همواره برای دست یافتن به زندگی بهتر و سامان یافته‌تر(مدینه فاضله)، در تلاش بوده است. قرآن کریم، هدف مشترک تمام پیامبران را برپایی جامعه‌ای بر اساس قسط و عدل می‌داند و به ابزارهای پدید آوری چنین جامعه‌ای نیز اشارت می‌کند:«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط...»ما پیامبرانمان را با دلیل‌های روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو را نیز نازل کردیم، تا مردم به عدالت و راستی گرایند«و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا».

همانگونه که دنیا به دو قسم ممدوح و مذموم تقسیم می‌شود، حیات انسان نیز دو نوع است: دنیایی و طیب. از نظر قرآن زرق و برق‌های دنیوی که اهل دنیا را شیفته خود کرده است، بهره پست‌ترین نوع زندگی است. «ذلک متاع الحیوه الدنیا... »(آل عمران/14)

در قبال دنیای پست که در همه جای آن بازی، زینت، مقام طلبی، تفاخر و تکاثر حاکم است، حیات طیب قرار دارد. این حیات از آن مؤمنانی است که اعمال صالح انجام می‌دهند. «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاه طیبه» قرآن در این آیه نفرمود ما همین زندگی طبیعی و مادی مؤمن را طیب می‌کنیم بلکه فرمود ما به او حیات طیب می‌دهیم. حیات طیب خود عالم دیگری است و لذات این عالم نیز با لذت‌های عالم طبیعی فرق دارد. مراد از حیات طیب زندگی پاکیزه در جهان آخرت نیست. بلکه در همین دنیای طبیعی که افراد عادی با یکدیگر حشر و نشر دارند، مؤمنان از حیات طیب برخوردارند و با اولیای الهی محشور هستند یعنی با آن که در میان مردم عادی زندگی می‌کنند، ولی با آنان نیستند. دراین حیات طیب، غم، ترس، اضطراب، حرص، حسد، بخل، آز، کینه، عداوت، جهل و گمراهی راه ندارد. چون این عالم برتر از زندگی طبیعی است. در دنیای پست سخن مردم از بهتر خوردن و بهره‌های مادی است. ولی در حیات طیب سخن ازمعارف است.

تأله و ذوب در الهیت خدای سبحان فصل مقوّم و اساس هویت انسان است. و بر همین اساس خلافت تام الهی بنا می‌شود. بنابراین در وجود آدمی باید آثار الهیت تجلی کند و او را در ارائه اوصاف علمی و عملی صحیح خلیفه تام خدا سازد. قرآن کریم می‌فرماید: انسانی که در اثر حیات پاکیزه جانش به سمت الله حرکت کرد جاودانه خواهد بود و از ابدیت خاص برخوردار است چون عندالله می‌شود. این حیات طیبه باعث صعود و تکامل انسان می‌شود. پایه و مبنای اوصاف الهی بردو محور عمل و علم است.

می‌باشد. پویایی در مسیر رشد و تکامل و توسعه را می‌توان به عنوان معیار سلامت فکر تلقی نمود.

بر اساس ویژگی‌های انسان (هدف جویی – اختیار – خلاقیت – استعداد – آگاهی و خود آگاهی) می‌توان گفت که انسان قادر است هم هدف و هم راه رسیدن به هدف را طرح و انتخاب کند و در راه نیل به آن بکوشد. به بیانی دیگر انسان بالقوه قادر است آینده و راه‌های رسیدن به آن را طراحی و ارزیابی و انتخاب کند و نهایتا آن‌ها را به وجود آورد.برنامه ریزی جریانی است دائمی که انسان و جامعه را در این تلاش برای تعالی و توسعه یاری می‌دهد.

انسان موحد ساختن آینده‌اش را در زمین وظیفه و مسئولیت خود می‌داند، زیرا خلافت و امانت را پذیرفته است. خود را بزرگ ترین عامل رشد یا رکود می‌داند. همان قدر که آرزو می‌کند به عمل هم دست می‌زند. برای نزدیک شدن به حقیقت علاوه بر یادآوری دائمی خود (ذکر) و جلوگیری از انحراف (تقوی) آگاهانه می‌کوشد تا راه حل‌های محسوس، عینی و قابل تجربه را که منطقا بر دانش و دستاوردهای سابق نیز استوار باشد به کار بندد..

زمان مورد نظر برنامه ریزی مسلمان مؤمن محدود به دوره کوتاه تصدی یا ریاست او نیست. افق زمانی او قیامت و بعد از آن را (آخرت) که پایانی ندارد در برمی‌گیرد. چنان به زندگی این جهان نگاه می‌کند که گویی هفته‌ای بیش از عمر او باقی نیست و در عین حال چنان به آینده می‌نگرد که گویی همیشه در آن خواهد زیست. (نقل قول از امام علی (ع))در حالیکه به واقعیتهای گذشته معترف است ولی آینده را دنباله مسیر و دونده های گذشته نمی داند. بنابرین دامنه زمانی برنامه ریزی او در عین حالیکه به موفقیتهای کوتاه مدت توجه دارد تا بی نهایت ادامه دارد( قوس صعود ) در عین حال توجه به آینده بسیار دور و بی نهایت ؛ بازده جاری را در جهت نیل به ایده آلها به نهایت خود می رسد.بر برنامه ریزی او نه تنها دانش بلکه حکمت حاکم است.



تعاریف لغوی و اصطلاحی

تعادل در لغتنامه دکتر محمدمعین یعنی با هم برابر شدن، راست آمدن، همتا بودن. هنگامی جسمی در حال تعادل است که نتیجه همه نیروهای وارد بر آن صفر باشد. در اجسام متکی تا وقتی که خط قائم از مرکز ثقل آن‌ها داخل سطح اتکا باشد، جسم به حال تعادل خواهد ماند. تعادل بر وزن تفاعل و ریشه‌اش عدل است.

عدل

عدل سبب زندگانی است. (العدل حیاه)- عدل و داد باعث افزایش انسانیت است. (العدل فضیله الانسان)- ملاک کارها عدل وداد است. (العدل ملاک)- عدل احکام را زنده کننده است. (العدل حیاه الاحکام)- عدل اصلاح کننده کار بشر است. (العدل یصلح البریه)- عدل نگه دارنده ملت است. (العدل قوام الرعیه)- عدل اساس پایداری مردم است. (العدل قوام البریه)- عدل نیرومندترین بنیان است. (العدل اقوی اساس)- عدل و داد برترین روش است. (العدل افضل السجیه)- عدل سر و ریشه ایمان و گردآورنده نیکی و احسان است. (العدل رأس الایمان و جماع الاحسان)

عدل به معنای میل و مشتق از عدل به معنای مال است. و در اصطلاح عبارت است امری متوسط بین افراط و تفریط. و گفته‌اند عدل مصدر است به معنی عدالت و آن اعتدال و استقامت و میل به حق است.

عدل نهادن هر چیزی است به جای خود. العدل شدید العقاب ذی الطول صفت حق است. عقوبت او ایجاب جناح خوف کند و فضل و عدلش ایجاب جناح رجا و امید.

عدل در اخلاق عبارت است از امری که میان دو طرف افراط و تفریط باشد.

عدلش آراسته جهان چون ارم هم به انصاف و هم به جود و کرم (عراقی )

چون دور فلک یکسره بر منهج عدل است خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل (حافظ)

احمد بن عاصم انطاکی گفت: عدل دو قسم است: عدلی است ظاهر میان تو و میان خلق و عدلی است باطن میان تو و حق تعالی و طریق عدل استقامت است و طریق فضل طریق فضیلت است. گفت: ما دین خدای تعالی مبتنی بر سه رکن یافتیم: بر حق و بر عدل و بر صدق، حق بر جوارح است و عدل بر قلوب و صدق بر عقل.

در کشف الاسرار ذیل آیه (ان الله یأمر بالعدل والاحسان) آمده است عدل اعتدال دل است با حق و احسان معاملت است بر دیدار حق.

الله تعالی بنده را به عدل می‌فرماید در معاملت با حق و درمعاملت با خلق و در معاملت با نفس، معالمت با حق به اعتراف است و معاملت با خلق به انصاف است و معاملت با نفس به خلاف است، با حق موافقت باید و باخلق مناصحت و با نفس مخالفت.

ابوبکر کتانی گفت: ما دین خدای تعالی بر سه رکن یافتیم: بر حق، برعدل و بر صدق. حق بر جوارح است و عدل بر قلوب و صدق بر عقل. یعنی حق جز به ظاهر نتوان دید و عدل بر دل است و قسمت به عدل دل تواند کرد بحسب هر یکی و صدق به عقل تعلق دارد که فردا از صدق سؤال کنند عاقلان را کنند. عدل در لغت استقامت است و در شریعت عبارت است از استقامت بر طرق حق، به اجتناب از آنچه که از نظر دینی ممنوع و نهی شده است.

عدل، نهادن هر چیزی به جای خود است. بقای عالم منوط و متعلق به عدل است که «بالعدل قامت السموات و الارض». و عدل دو نوع است یکی صوری و آن، آن است که قوت عامله به آن تمام شود، چه نفس را دو قوه است عالمه و عامله. اما عالمه به عقل و خرد کامل گردد، و عامله به عدل و راستی تمام گردد و این عدل امری است نسبی و صفتی اضافی که در نهاد همه کس باید باشد از پادشاه تا رعیت و از خاص تا عام. دوم معنوی و آن، آن است که سالک در مقام قلب مستقیم شود.

در مثنوی عدل عبارت است از نهادن هر چیزی به جای خود و همه کس باید آن را دارا شود تا به راحتی زندگی کند و روی رستگاری بیند. و سالک هم باید در طی طریقت با تمام وجود به عدل گراید و از افراط و تفریط در امور خاصه قوای بشری خود بپرهیزد تا بتواند این راه بی زنهار عشق را به سلامت بگذراند. مدار هستی بر عدل است. و گردش زمین و افلاک و آنچه در آن پدید می‌آید به میزان عدل سنجیده شده است، رستگاری بشر نیز به مراعات این قانون ازلی است تا جسما و روحا سالم ماند و رستگار گردد.

خاک امین و هرچه در وی کاشتی بی خیانت جنس آن برداشتی

این امانت زان امانت یافتست کافتاب عدل بر وی تافتست

معنای اعتدال

مفهوم قرآنی و دینی عدل، اعتدال است،یعنی میانه‌روی و میانه حال بودن درهر چیزی. نسفی گوید در مزاج‌ها باید گفت: قریب به اعتدال، چون اعتدال حقیقی وجود ندارد. در شرح گلشن راز اعتدال را هم در ظاهر و هم در باطن از محسنات به حساب آورده و گفته است:

ظهور نیکویی در اعتدالست عدالت جسم را اقصی الکمالست

که چون ظهور نیکویی و حسن در اعتدال و حد وسط است، در فضایل و کمالات اخلاقی و مزاج طبیعی در عبادات و ایمان و همه چیز دیگر هم اعتدال حسن است. زیرا که هرگاه که انسان به فضایل ملکات مکارم اخلاق متحقق شد حسن و نیکویی در باطن و ظاهر او ظهور می‌یابد، در باطن معرفت که حسن نفس است و آرایش آن که ایمان است پیدا می‌آید و در ظاهر عبادت و طاعت که حسن بدن است و آرایش آن که دین اسلام است ظاهر می‌شود. پس هر آینه ظهور حسن و نیکویی ظاهر و باطن منوط به اعتدال باشد، عدالت جسم را اقصی الکمال است چو عدالت مساوات است و مساوات بی اعتبار وحدت صورت نمی‌بندد پس غایت کمال اجسام آن باشد که اجزای متباعده متضاده ایشان متقارب و متسالم شوند و ماده و صورت ایشان به واسطه تصغر و تماس متداخل گردند و تضاد کیفیات هر یک کسر و انکسار یابد و با هم متحد شوند و صورت وحدانی به ظهور آید و آن صورت وحدانی عدالت است که در مرکب به صورت بسیطی پیدا آمده است.

شجاع جان سوی تن وقت تعدیل چو خورشید زمین آید به تمثیل

چون ثمره و نتیجه اعتدال قرب و رحمت حضرت ربّ است.امام علی (ع) برای تأکید در حفظ اعتدال در خطبه 127 می‌فرماید: بهترین مردم در مورد من گرده میانه رو هستند، از آن‌ها جدا نشوید.«و خیر الناس فیّ حالا النّمط الاوسط فالزموه» در حدیثی از آن حضرت می‌خوانیم که فرمود: «الّا انّ خیر شیعتی النّمط الاوسط الیهم یرجع الغالی و بهم یلحق التّالی» بهترین شیعیان من گروه معتدل و میانه رو هستند، غلّو کننده باید به سوی آن‌ها بازگردد و مقصر و عقب افتاده باید به آن‌ها ملحق شود.

ارسطو عدالت را اصل همه فضایل می‌دانست و می‌گفت که هر یک از صفات بشری دارای سه مرحله است: افراط، تفریط، اعتدال.افراط که تجاوز از حد است و تفریط که نشانه عجز است هر دو نکوهیده هستند و اما اعتدال در هر صفت پسندیده است و فضیلت عبارت است از حفظ اعتدال و دوری از افراط و تفریط.

معنای عدالت

عدالت یعنی میانه روی، انصاف. به نزد سالکان «عدل» بر دو ضرب است. یکی آن است که در استطاعت بنده درآید و یکی نه. اما آنچه در استطاعت بنده درآید آن است که بنده را فرمودند:« انّ الله یأمر بالعدل» (نحل/90 ) و «امر ربی بالقسط» (اعراف/29) و این عدل نقیض جور است که هر دو در توان بنده آید. اما آنچه در استطاعت و توان بنده نیاید راست داشتن دل است در مهر و دوستی با همه خلق.

عدالت چون شعار ذات او شد ندارد ظلم از آن خلقش نکوشد

همه اخلاق نیکو از میانه است که از افراط و تفریطش کرانه است

میانه چون صراط مستقیم است ز هر دو جانبش قعر حجیم است

که عدل حد وسط و میانه است در همه اوصاف.

صورت عدالت میزان و صراط بر صراط حق گذر با احتیاط

انحراف از هر دو جانب دوزخ است اعتدال اندر وسط چون برزخ است

راه اوسط رو که شد خیرالامور کی رسی در جنت و حور و قصور

مرحوم حاج شیخ عباس قمی در کتاب مقامات العلیه فی سعادت الابدیه عدالت را این گونه تعریف کرده است: عدالت افضل فضایل و اشرف کمالات است زیرا که عدالت ملکه‌ای است حاصل در نفس انسان که به سبب آن قادر می‌شود بر تعدیل جمیع صفات و اعمال و جمیع اخلاق فاضله مترتب بر عدالت می‌شود.

افلاطون ضمن بحث مفصل از عدالت، «عدالت اجتماعی» را در صورتی قابل تحقق می‌داند که «هر کس به کاری دست زند که شایستگی و استعداد آن را دارد و از مداخله در کار دیگران بپرهیزد» .

ارسطو در تعریف عدالت می‌گوید: «فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کس آنچه را که حق اوست داد». علامه طباطبایی عدالت را چنین تعریف نموده است: «وهی اعطاء کل ذی حق من القویّ حقّه موضعه فی موضعه الذّی ینبغی له» . هم او در جای دیگر حقیقت عدالت را برپاداشتن مساوات دانسته و موازنه بین امور به گونه‌ای که هر چیز سهم مورد استحقاق خویش را داشته باشد و در همه امور که در این نکته در جایگاه مورد استحقاق خویش هستند متساوی گردند.


نشانگرهای رفتار و شخصیت متعادل

شاید بتوان گفت که تعادل پسندیده یا رفتار متعادل، رفتاری است که تمایلات صاحب خود را کاملاً برآورده سازد. این تعریف از نظر تعدیل نیازهای جسمی صادق است، مثلاً حالات گرسنگی، تشنگی و خفگی را تنها با خوراک و نوشابه و تنفس می‌توان برطرف نمود. ولی از طرف دیگر تعدیل حالات و انگیزه‌های ظریف روانی را نمی‌توان به آسانی بیان کرد. نمونه بارز این وضعیت رفتارهای چاپلوسانه و نوازشگرانه‌ای است که سزارهای روم از طرف درباریان و معشوقه‌های خود دریافت می‌داشتند تا تمایلات و امیال خود را ارضا کنند، غافل از این که این افراد را تنها سرکوب دشمنان و رقیبان است که خوشنود و قانع می‌سازد. تاریخ بر این مدعا گواهی می‌دهد که ارضای کامل تمایلات سزارهای روم، آن‌ها را مردمانی دل مرده و بی شخصیت بار آورده بود.

همان طور که گفته شد چنانچه رفتار متعادل را در ارضای کامل تمایلات بدانیم به مواردی برمی‌خوریم که ارضای نامحدود یک خواسته با از دست دادن خواسته‌های دیگر همراه می‌شود مثلاً شخصی که از لذت گرمای مطبوع حمام برخوردار است از لذت بازی گلف محروم است و آن کس که که دراستخر به شنا مشغول است فرصت کسب درآمدهای مادی را از دست می‌دهد. به طور خلاصه کسی که برآوردن یکی از امیال خود را به بهای از دست دادن سایر تمایلات خود می‌داند کسی است که بیش از همه احتیاج به کمک دارد. از این رو باید گفت:رفتار متعادل رفتاری است که امکان برآوردن تمامی انگیزه‌های فرد را به صورت یکپارچه فراهم می‌سازد. از طرف دیگر نباید محیط اجتماعی فرد را از نظر دور داشت. اجتماعی که افراد آن دارای شخصیت‌ها، انگیزه‌ها و مکانیزم‌های مختلف تعادل شخصیت می‌باشد، در چنین اجتماعی هرگاه انگیزه‌های درونی فرد بتواند بدون ناچیز شمردن یا مبالغه کردن هر یک از انگیزه‌های فرد یا دیگران برآورده شود می‌توان گفت که تعادل پسندیده وجود دارد. به عبارت دیگر می‌توان گفت: تعادل پسندیده یا رفتار متعادل آن است که بتواند تمامی انگیزه‌های اجتماعی، مادی و عواطف عالی انسانی را از طریق رفتاری پسندیده در جهان واقعیات برآورده سازد.

فردی که دارای شخصیت متعادل است از آن جا که بیشتر فعالیت می‌کند ممکن است حتی بیشتر از آن کس که شخصیت ناپایدار دارد دچار ناکامی شود، ولی در هر شکستی به تصحیح اشتباهات خود و نتیجه گیری مثبت از آن می‌پردازد. سپس با قبول این شکست به ارزیابی مجدد اهداف خود و روش‌های خود پرداخته یا موقتاً از آن دست می‌کشد و یا شیوه جدیدتری را برای مقابله با مشکل خود برمی‌گزیند. به طور کلی چنین شخصی همواره از آن چه بر او می‌گذرد آگاه است و در فکر گول زدن خود نیست.

چرا شخص به فکر گول زدن خود یا دیگران است؟ چرا بعضی‌ها از شکست احساس شرمساری می‌کنند در حالیکه دیگران در عین متأسف بودن از آن، از شکست خود پند گرفته و آن را به فراموشی می‌سپارند؟ چرا بعضی‌ها با اصرار تمام در صدد مخفی کردن ترس خود هستند در حالیکه دیگران در بحرانی‌ترین شرایط به راحتی از آن می‌گذرند و با تمام قوا با آن مردانه مقابله می‌کنند؟

جواب این سؤال‌ها در اختلافی است که بین رفتارهای عاطفی یک فرد متعادل و یک فرد نامتعادل در برخورد با محیط و شخص خود وجود دارد. افراد نامتعادل با آن که ممکن است دررفاه بوده و از استعداد کافی نیز برخوردار باشند همواره احساس ناامنی و حقارت می‌کنند.

مراحل وصول به تعادل

تعادل در انسان، یعنی تعادل در سه ساحت وجودی او (جسمانی- عقلانی و روحانی).

تعادل جسمانی

از آنجا که تعادل شخصیت بستگی به سلامت جسم دارد، فرد باید همواره با شناخت و آگاهی از ابعاد مختلف جسمانی و در نظر گرفتن کلیه نیازها و احتیاجات طبیعی خود که بین او و سایر انسان‌ها و حیوانات مشترک است حیات جسمانی و به تعبیر مولا علی (ع) امور مربوط به نفس نباتی و حیوانی خود را تأمین نماید. همچون تغذیه، ورزش، خواب و بهداشت و ... . برآوردن هر یک از آن‌ها در زمان مورد نیاز و جایگاه خاص خود، منجر به ایجاد نوعی تعادل، همسانی و موازنه‌ای می‌شود که این تعادل به نوبه خود در بدن ایجاد نشاط خواهد کرد.

کلیه فعالیت‌هایی که در ارتباط با برآوردن نیازهای جسمانی انسان باشد اصطلاحا امور جاری (فردی) زندگی نامیده می‌شوند. دو خاصیت امور جاری، ایجاد تعادل جسمی و نشاط می‌باشد. تعادل جسمانی در پی خود تعادل روحی و عقلی را نیز دربرخواهد داشت. به عبارت دیگر مقدمه تعادل روحانی و عقلانی، تعادل جسمانی است. از این روست که قدمای ما فرمودند:عقل سالم در بدن سالم است.

تعادل عقلانی (اجتماعی)

شناخت آن بعدی از انسان که به موجب آن عامل تمیز انسان از سایر حیوانات، یعنی قوه تعقل بر او مترتب می‌شود (حیات عقلانی). برآوردن کلیه امور و فعالیت‌های اجتماعی او و زندگی انسانی او. در هر شأنی که حقی بر دیگران و تکلیفی نسبت به خود و دیگران بر انسان محقق می‌شود. از جمله آنجا که پدر خانواده است، فرزند است، دانشجو یا کارمند و یا شهروند و ...، در هر موضع یک وظیفه معقولی بر عهده دارد.

هر فعالیتی که در ارتباط با عقل و جان انسان باشد، اصطلاحا امور موظف (اجتماعی، عقلانی، انسانی) و امور ویژه (روحانی، معنوی) نامیده می‌شود. امور موظف عبارت است از هر امری که در ارتباط میان وظایف فرد با نفر دوم برقرار می‌شود و رضایتمندی و سازگاری از نتایج آن می‌باشد.

به طور کلی در تمام روابط اجتماعی و در دوستی‌ها و دشمنی‌ها باید اعتدال و میانه روی رعایت شود، نه تنها در نسبتی که انسان با دوستان و خویشان خود برقرار می‌کند، بلکه در نوع ارتباطی که با غیر و دشمنان برقرار می‌سازد: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوّامین لله شهدآء بالقسط و لا یجرمنکم شنآن قوم علی الّا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی و اتقوا الله انّ الله خبیر بما تعملون»(مائده/8) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، همواره برای خدا (به حق گفتن) برخیزید و گواهان به عدل و داد باشید و دشمنی گروهی شما را بر آن ندارد که عدالت نکنید، عدالت کنید که آن به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خدا پروا کنید که خدا به آنچه می‌کنید آگاه است.



تعادل در خلوت و جلوت

اختیار کردن صوفی محلی خالی از اغیار را خلوت گویند. صوفیان در خلوت می‌کوشند که ظاهر و باطن خود را برای خدا خالص سازند و جز مراقبت و متوجه خدای نباشند. بدین معنی که از حول و قوه خود بیرون آیند و در ظاهر و باطن به حق تسلیم شوند.خلوت از مستحسنات صوفیه است.

حافظ ار آب حیات ازلی می‌طلبی منبعش خاک در خلوت درویشان است (حافظ)

جلوت بیرون آمدن بنده است از خلوت به صفات الهیه، زیرا که هستی عبد و اعضای او از انانیت پاک شده و اعضای بدن عبد به حق مضافند. چنانچه خدای تعالی فرمود: «و ما رمیت اذا رمیت و لکن الله رمی»(انفال/17) و تو ای محمد تیر نینداختی هنگامی که انداختی، بلکه خداوند انداخت و نیز فرمود: «ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله»(فتح/10) کسانی که با تو بیعت می‌کنند همانا با خدای یگانه بیعت می‌کنند.عده‌ای خلوت را برتر شمارند و عده‌ای جلوت را. اسم الاول و الباطن طالب خلوتند و اسم الاخر و الظاهر طالب جلوت و این بدان وابسته است که چه اسمی بر تو غالب باشد.

بعضی از صوفیه خلوت را بر معاشرت با خلق ترجیح می‌دادند و بیشتر عمر را در گوشه گیری به سر می‌بردند و آنان را خلوت نشین یا خلوت گزیده می‌گفتند.

تعادل در دنیا و آخرت

گفت : به تن در دنیا باش و به دل در آخرت اگر جاذبه دنیا در برابر جاذبه آخرت نیرومندتر باشد یا مقاومت کند، آدمی را از ارتقاء به بهشت بازمی‌دارد و اگر جاذبه ایمان (آخرت) قوی‌تر باشد، سیر وصعود او به دشواری و کندی صورت می‌گیرد. «فکانما قطع الدنیا الی الاخره و هم فیها» انگار که با قطع از دنیا به آخرت توجه کردند، اما در دنیا هستند .در عزلت به شکل عرفان ساختگی غلط عارفان نمایان افراد از دنیا گریزانند و هیچ نوع رسالت نسبت به جمع در خود احساس نمی‌کنند.اما در عرفان معصومین :

هرگز صحبت حاضر غایب شنیده‌ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است.

در دنیا هستند. فاتوا البیوت الابواب‌ها .می‌گوید برای شناخت حق از راهش وارد شوید.«انا مدینه العلم و علی بابها.» سفر من الخلق فی الخلق بالحق سفر چهارم اسفار اربعه است .گرچه درمیان خلق هست ولی فقط برای اواست .(وحدت در کثرت)در تمام لحظات زندگی، هر چهار سفر باید همزمان باشد.آن‌ها شهود دارند. ماورای دنیا را با این که در دنیا هستند می‌بینند واین عین عرفان است.

چشم دل باز کن تا جان بینی و آنچه نادیدنی است آن بینی

مهم‌ترین راهنمایی که در این مورد می‌شود، تلقی دنیا و تمام جنبه‌های آن به عنوان مزرعه‌ای برای کشت اعمال صالح در آن است که با دریافت رشد شخص را به خداوند نزدیک نماید. «الدنیا مزرعه الاخره» .

بشر می‌تواند به این مقام برسد که گرچه در دنیا است اما غیوب برزخ را مشاهده می کند. بشر گرچه در این دنیا است اما در آن همزمان نباشد و فقط برای خدا در میان خلق باشد.انسان که می‌تواند به مقام اطلاع از غیوب برزخیان برسد و اگر نرسد نقص است.

زندگی دنیا را پلی برای وصول به حق و گذار به سوی خدا ساخته است.

گوهر خویش را هویدا کن کمال این است و بس

خویش را در خویش پیدا کن کمال این است و بس

برخی از نتایج ایجاد تعادل در انسان

علاوه بر نشاط و سازگاری و رضایتمندی، می‌توان به تثبیت مواضع اشاره نمود. انسان متعادل جهت سیر به سوی تعالی ابتداءً باید موضع گیری مشخص و معینی در قبال هر موضوع و مسئله‌ای داشته باشد تا بتواند در هر حادثه‌ای به نحو احسن از مسئله مورد نظر فاصله گرفته و به تجزیه و تحلیل علمی آن پرداخته و در نهایت بتواند راه حل مناسبی بیابد و به عبارت دقیق‌تر قدرت پیش بینی مسائل را جهت پیش گیری صحیح داشته باشد. «و لوانّهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیراً لهم و اشدّ تثبیتاً»(بقره/265) اگر آن‌ها به آنچه پندشان می‌دهند عمل می‌کردند برای آنان نیکوتر و در ثبات مؤثرتر بود.

انسان متعادل که مواضع ثابتی دارد می‌تواند با طراحی علمی زندگی و شخصیت خود قدرت سازگاری بیابد و این سازگاری زمینه ساز فراهم نمودن مقدمات قیام الله برای ایجاد یک زندگی عقلانی و الهی است.

انسان متعادل می‌تواند با آشنایی نظام اندیشه بر اساس امور جاری، موظف و ویژه به یک معرفت صحیح نائل آید. انسان متعادل با تکیه بر طرح و برنامه و نظام فکری به حرکت خود به سوی تعالی شتاب می‌دهد.

انسان متعادل با تدبیر لازم و برنامه ریزی و سازمان دهی معقول و مناسب (برخورد عقلی و علمی با مسئله) به تدریج به نوعی ثبات قول که نماینده نظام اندیشه است دست پیدا می‌کند. انسان متعادل می‌تواند با آشنایی و تحقق حقوق انسانی در میان افراد زمینه تعامل، تفاهم و تکامل را فراهم آورد.

انسان متعادل عقلش قانع، دلش آرام و رفتارش استاندارد است. جهت نیل به این امور با رفع موانع و جلب شرایط و مواهب کم کم به نوعی تسلط دست خواهد یافت (تسلط بر جسم، بر محیط، بر نفس و بر عقل). با داشتن تسلط لازم و کافی، انسان سالک و راهرو، از کلیه مسائل خود و پیرامونش واز جبرهای درونی و بیرونی رها شده و به نوعی فراغت خواهد رسید و به تبع آن حبّ و بغض‌های وی امری می‌شود نه نفسی.

انسان متعادل پس از آن می‌تواند دست به تولیدات فرهنگی بزند که طراحی علمی زندگی یکی از آن‌ها است. وی با شناخت ابعاد وجودی خود سیری از وحدت به کثرت و کثرت به وحدت و با خطّ پایه طراحی علمی زندگی خویشتن به «خود مشاهده‌گری»، «خودآغازگری»، «خودقضاوتی»، «خودحفاظتی» و «خودشکوفاگری» خواهد رسید.زمینه ساز تسلط بر خود، داشتن خلوت، تصفیه و تفکر بر خود است. تسلط بر جسم و فراغت از جسم به انسان امکان توسعه علمی می‌دهد.

سؤال نیز مبدأ تحرک عقلانی و مبدأ طرح علمی زندگی انسان است. توانایی سؤال کردن به انسان قدرت یادگیری خواهد داد و این قدرت زمینه ساز نیل به همه کمالات انسانی است.

عدم تعادل که در تمام زوایای زندگی بشر چه در مسائل فردی و اجتماعی و ... به وضوح خودنمایی می‌کند، مسلماً به آتیه‌ای دردناک در زندگی همه انسان‌ها منجر خواهد گشت. افراط گرایی دنیای کشورهای به اصطلاح توسعه یافته و پیشرفته که در زیر سایه قدرت مداری از رمق و توان ملت‌های ناتوان می‌کاهند و بر فقر و گرسنگی و زندگانی اسف بار آن‌ها می‌افزایند تا از رهگذر آن حسّ فزون طلبی و اسراف کاری خویش را پیش از بیش ارضا کنند. قهراً کفه‌های تعادل و توازن زندگانی اقشار انسانی را از میان می‌برد و این عدم توازن، دو قطب رودررو را برای جامعه انسانی به ارمغان آورده است که بشر خاکی را به نابودی تهدید می‌کند (بلوک غرب سرمایه داری و بلوک شرق). پس آن‌ها به کوشش‌های ناموزون نامتعادل دست می‌زنند. یعنی در دنیای معاصر، ملت‌هایی بر پهنه کره خاک قرار گرفته‌اند که از فرط اشباع در تمتع و تعیّش و رفاه بیش از حد، دست به خودکشی می‌زنند و ملت‌هایی که لحظه‌ای خوشی ورفاه مادی در سراسر زندگی آن‌ها دیده نمی‌شود و کمبودها و نارسایی‌های بیش از حد، آن‌ها را به دست مرگ‌ و نابودی می‌سپارد.

عامل اصلی این نابسامانی‌ها مسئله عدم توازن و فقدان تعادل در فرهنگ و طرز فکر و رفتار بشری است. پس اسراف و افراط در لذت‌های مادی در عده‌ای و محرومیت از آن در عده دیگر منشأ رذایل و فساد خواهد بود و دعوت به اخلاق و صلاح و تقوا ادعاهایی متناقض است. در جامعه متعادل می‌توان از اخلاق سخن گفت.

در جامعه متعادل می‌توان انتظار اصلاح و تقوا را داشت واین تقوا است که انسان را به حیات طیبه می‌رساند و این انسان است که باید بخواهد و تلاش کند از نعمات الهی به طور شایسته استفاده کند تا در طریق معتدل و مستقیم قرار گیرد و زودتر به هدف نهایی (قرب الهی) برسد.

فهرست مطالب


چکیده.................................................................................

مقدمه..................................................................................................

فصل اول – تعادل....................................................................................

- تعاریف لغوی و اصطلاحی........................................................................

- عدل.................................................................................................

- معنای اعتدال.......................................................................................

- معنای عدالت.......................................................................................

- واژه‌هایی که با عدل پیوند معنایی دارند........................................................

- استقامت............................................................................................

- قصد.................................................................................................

- قسط.................................................................................................

- وسط.................................................................................................

- توسط................................................................................................

- تعادل................................................................................................

- تعادل در مقصد (تعادل در خداشناسی)..........................................................

- عدل الهی...........................................................................................

- عدل خدا در خلقت جهان.........................................................................

- تعادل در خلقت انسان..............................................................................

- تعادل در مبدأ (تعادل در خودشناسی)............................................................

- ضرورت تعدیل در قوای طبیعی تحت فرماندهی عقل.........................................

- نشانگرهای رفتار و شخصیت متعادل.............................................................

- مراحل وصول به تعادل............................................................................

- تعادل جسمانی......................................................................................

- تعادل عقلانی (اجتماعی)..........................................................................

- تعادل روحی (معنوی).............................................................................

- ارتباط و نحوه تأثیر امور جاری و موظف و ویژه در یکدیگر................................

- نشانه‌های عدم تعادل و سلامتی در امور مذکور.................................................

- در امور جاری (فردی)............................................................................

- در امور اجتماعی...................................................................................

- در امور ویژه (معنوی)............................................................................

- تعادل در مسیر (تعادل در فرمان خداشناسی)....................................................

- تعادل در شریعت و طریقت و حقیقت...........................................................

- صراط مستقیم......................................................................................

- تعادل در انسان کامل...............................................................................

- انسان کامل صاحب مقام برزخ البرازخ است....................................................

- مقام برزخیت کبری = تعادل در بین غیب مطلق و شهادت مطلق..............................

- تعادل اسمایی (اسماء جمالی و جلالی)..........................................................

- تعادل در تشبیه و تنزیه............................................................................

- عقل حد واسط ربوبیت و عبودیت...............................................................

- تعادل در دو قوه عقل عملی و نظری.............................................................

- تعادل در دو جنبه یلی الخلقی و یلی الحقی.....................................................

- تعادل در علم و عامل...............................................................................

- تعادل در عقل و قلب (عشق)......................................................................

- تعادل در اقبال و ادبار قلب........................................................................

- تعادل در خوف و رجاء............................................................................

- تعادل در قبض و بسط..............................................................................

- یقین به خداوند موجب اعتدال آدمی می‌شود..................................................

- تعادل در هیبت و انس.............................................................................

- ادب پرهیز از افراط و تفریط....................................................................

- تعادل در فرق و جمع (جمع الجمع)..............................................................

- تعادل در رضا و غضب.............................................................................

- تعادل در رتق و فتق................................................................................

- تعادل در انبساط....................................................................................

- تعادل در فناء.......................................................................................

- تعادل در تسلیم و تفویض.........................................................................

- تعادل در توکل.....................................................................................

- تعادل در خلوت و جلوت.........................................................................

- تعادل در دنیا و آخرت............................................................................

- برخی از نتایج ایجاد تعادل در انسان..............................................................

- فصل دوم – توسعه.................................................................................

- تعریف لغوی و اصطلاحی.........................................................................

- توسعه از دیدگاه فلسفی...........................................................................

- توسعه فرهنگی.....................................................................................

- منظور از خلقت بشر، ظهور استعدادات نهانی است.............................................

- تجلی شهود الهی تابع استعدادات است...........................................................

- هدف از خلقت تحقق تمامیت انسان است.......................................................

- استفاده از تمام قوا (توسعه انسانی)...............................................................

- توسعه وجودی از منظر قرآن.....................................................................

- توسعه از منظر عرفان..............................................................................

- نبوغ عرفانی........................................................................................

- محورهای توسعه الهی..............................................................................

- اهداف توسعه......................................................................................

- گسترش علم و عقل یکی از اهداف توسعه......................................................

- مبانی توسعه........................................................................................

- شاخصه‌های توسعه الهی...........................................................................

- انسان با ایمان، انسان توسعه یافته قرآنی.........................................................

- مظهر اهتداء و ضلالت قلب انسان است (شرح صدر و ضیق صدر)...........................

- قلب المؤمن عرش الرحمن (توسعه دل).........................................................

- علایم توسعه وجودی..............................................................................

- شرح صدر..........................................................................................

- علامت شرح صدر دستیابی به حلم است.........................................................

- انس..................................................................................................

- انبساط...............................................................................................

- من انسان کامل من فراگیر است..................................................................

- وسعت نظر عارف..................................................................................

- سرور................................................................................................

- راه‌های افزایش توسعه وجودی...................................................................

- پذیرش توحید راه اساسی افزایش ظرفیت روانی..............................................

- خداخواهی.........................................................................................

- طی مراتب کمال در انسان کامل..................................................................

- سیر و سلوک.......................................................................................

- عبادت (عبودیت)..................................................................................

- تقوی مایه شرح صدر و گسترش دل.............................................................

- گستردگی ظرفیت روانی و حلم نتیجه علو همت است.........................................

- شکر.................................................................................................

- عوامل مؤثر در ایجاد ظرفیت روانی.............................................................

- مظاهر توسعه وجودی.............................................................................

- سلوک فردی.......................................................................................

- سلوک جمعی.......................................................................................

- نتایج توسعه وجودی...............................................................................

- تنگی و فراخ قبر تابع انشراح صدر و عدم آن است............................................

- نتیجه گیری........................................................................................

- فصل سوم – حیات طیبه در ایران 1400 (ه.ش)..............................................

- تعریف حیات معقول..............................................................................

- عبور از مراحل خام «حیات طبیعی محض» به مراحل حیات معقول.........................

- حیات...............................................................................................

- طیب.................................................................................................

- حیات دنیایی و زندگانی طیب....................................................................

- حیات طیبه.........................................................................................

- حیات طیبه بهره مؤمن صالح......................................................................

- ارکان حیات طیبه..................................................................................

- حیات طیبه انسان را به کجا می‌رساند؟..........................................................

- راه رسیدن به عزت چیست؟......................................................................

- معنای صعود و شرح معراج........................................................................

- عمل صالح واسطه ارتقاء ارواح طیبه.............................................................

- نشانه‌ها و ویژگی‌های حیات طیبه................................................................

- سیمای حیات طیبه نزد پیشوایان معصوم........................................................

- ایران در سال 1400 (ه.ش)......................................................................

- نتیجه گیری........................................................................................

- Abstract....................................................................................................................................................

فهرست منابع.........................................................................................................................................................



خرید فایل


ادامه مطلب ...