هدف پژوهش حاضر مقایسه سبکهای دلبستگی و پیوند با والدین در بیماران مبتلا به اختلالهای وسواس فکری- عملی، اضطراب فراگیر و افسردگی است. فرض اصلی پژوهش این است که بین بیماران مبتلا به گروههای اختلال اضطراب فراگیر- وسواسی و افسرده در سبک های دلبستگی و پیوند با والدین تفاوت وجود دارد.
روش کار: این پژوهش از نوع علّّی- مقایسهای بوده و جامعه آماری آن کلیه افراد مراجعهکننده به درمانگاههای دولتی و خصوصی شهر اردبیل از ماه شهریور تا بهمن سال 1388می باشد. نمونه مورد مطالعه شامل 38 نفر مبتلا به اضطراب فراگیر، 36 نفر مبتلا به وسواس فکری- عملی و 36 نفر مبتلا به افسردگی هستند که به پرسشنامههای سبک دلبستگی برنان-کلارک و شیور، پیوند با والدین پارکر توپلینگ و براون، پرسشنامه اضطراب و افسردگی بک جواب دادند. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس و آزمون تعقیبی توکی مورد تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: نتایج نشانگر آن است که بین سه گروه بالینی از نظر سبکهای دلبستگی و پیوند با والدین تفاوت معناداری در سطح 05/0 P وجود دارد.
بحث و نتیجه گیری: سبکهای دلبستگی ناایمن اضطرابی با اختلالهای اضطرابی و خلقی مرتبط است و سبک دلبستگی اجتنابی در میان این اختلالها به ندرت گزارش شده است.
فهرست مطالب
چکیده
مقدمه
روش کار
ابزارهای پژوهش
یافته ها
بحث و نتیجه گیری
منابع
جدول 1: فراوانی بیماران مبتلا به اضطراب فراگیر، افسردگی و وسواس در نوع سبک دلبستگی و نوع پیوند با والدین
جدول 2: تحلیل واریانس چندمتغیره برای مقایسه میانگین های گروه های اضطراب فراگیر، افسردگی و وسواس فکری- عملی بر اساس سبک دلبستگی و پیوند با والدین
جدول 3: آزمون تعقیبی توکی جهت مقایسه تفاضل میانگین نمرات سبک دلبستگی و پیوند والدین در گروه های بالینی
پروپوزال مقایسه باورهای ناکارآمدی مذهبی و جهتگیری مذهبی در افراد مبتلا به اختلال وسواس و افراد عادی
عنوان به انگلیسی:
The comparison of religious Dysfunctional Beliefs and religious orientation in obsessive and normal individuals
بیان مسأله اساسی تحقیق به طور کلی (شامل تشریح مسأله و معرفی آن، بیان جنبههای مجهول و مبهم، بیان متغیرهای مربوطه و منظور از تحقیق به صورت مستند) :
اختلال وسواس فکری ـ عملی (OCD)[1] نشانگان عصبی ـ روانپزشکی پیچیدهای است که مشخصه اصلی آن، افکار ناخواسته، تکراری و مزاحم (افکار وسواسی) و نیز رفتارهای تکراری و آزاددهنده آیینمند (اعمال وسواسی) است که به منظور اجتناب از اضطراب یا خنثی کردن افکار وسواسی انجام میشود (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1994).
براساس نظام طبقهبندی DSM-IV اختلال وسواس فکری ـ عملی یک اختلال محور I بوده و در چهارچوب اختلالهای اضطرابی طبقهبندی شده است. در طبقهبندی DSM-IV برعکس DSM-III-R فکر و عمل وسواسی همواره با هم بوده و هیچ یک به تنهایی مشاهده نشده است. به این ترتیب عمل وسواسی میتواند یک آیین ذهنی برای کاهش اضطراب باشد و تفاوت در رفتاری یا فکری بودن نیست، بلکه در اضطراب آفرین یا کاهنده اضطراب بودن است (کاپلان، سادوک[2]، 2007). در طی سالهای اخیر این توجه را میتوان به افزایش شیوع این اختلال طی سه دهه گذشته نسبت داد. تحقیقات بسیاری نشان دادهاند که همپوشی قابل ملاحظهای بین اختلال وسواس فکری ـ عملی و دیگر اختلالات روانی وجود دارد. (راسموزن و آیزن[3]، 1992).
عوامل بسیاری در سببشناسی این اختلال مطرح شده است. از جمله عوامل زیستی، محیطی، شخصیتی، اجتماعی، فرهنگی و ... (کاپلان، سادوک، 2007). در این میان یکی از عوامل مهم و مورد توجه، عامل فرهنگی است و یکی از وجوه بسیار مهم فرهنگی، مذهب است. برخی از روانشناسان باورها و رفتارهای مذهبی را نمودهایی از آسیبشناسی روانی به ویژه اختلال وسواس فکری، عملی به شمار آوردهاند. فروید[4] (1908؛ نقل از یوسیفوا و لوینتال[5]، 2009) مذهب را یک نوروز وسواس جهانشمول توصیف میکند و علایم وسواس ـ اجباری را همانند آیینهای مذهبی میداند. بنابراین مذهب و جهتگیری مذهبی[6] در اختلال وسواس فکری ـ عملی نقش ویژه ای دارد. جهتگیری مذهبی رویآورد کلی شخص به ارتباط با موجود متعالی است و به عنوان مجموعهای از اعتقادات، اعمال و تشریفات خاص برای ارتباط با آن موجود متعالی، تعریف می شود. افراد دارای جهتگیری مذهبی براساس مذهب خود، دارای اعتقادات و باورهایی هستند که بر نگرش و رفتارهای آنان تأثیر گذاشته و در نتیجه سبک زندگی و رفتار آنان، متأثر از دینورزی و جهتگیری مذهبی آنان است (آذربایجانی، 2009). جهت گیری مذهبی دارای دو مولفه جهت گیری مذهبی درونی و جهت گیری مذهبی برونی میباشد. شخصی که جهت گیری مذهبی درونی دارد، انگیزه هایش را در خود مذهب، می یابد. چنین اشخاصی، مذهب و شخصیت شان یکی می شود. در حالی که اشخاصی که جهت گیری مذهبی برونی دارند، برای رسیدن به اهدافی دیگر به سمت مذهب می روند. به عبارت دیگر به سمت خداوند می روند، بدون این که از خود روی بگردانند (آذربایجانی، 2009).
[1]- Obsessive compulsive disorder (OCD)
[2]- Kaplon, sadok
[3]- Rasmussen & Eisen
[4]- Freud
[5]- Yossifova & Loewenthal
[6]- Religious orientation
تنظیم هیجان بر بهزیستی روانشناختی دانش آموزان دارای اختلال یادگیری
قسمتی از متن:
بیان مسأله
یکی از مشکلات تحصیلی که باعث تشویق و مراجعات مکرر والدین به کلینیک های بالینی می شود اختلالات یادگیری است، و چون کودکان پایه و اساس جامعه فردای هر کشور را می سازند. اگر مورد بی توجهی قرار بگیرند نتایج جبران ناپذیری به دنبال خواهد داشت (حمید، 1385). مشخصه نتوانی یادگیری در کودکان یا نوجوانان پیشرفت تحصیلی در زمینه خواندن، بیان نوشتاری یا ریاضیات در مقایسه با توانایی هوش کلی کودک است.
متن بازنگری شد DSM.IV (DSM-IN-TR) بنابه تعریف فلچر، لیون، فاجس و جاونس (2007) دانش آموزان دارای اختلالات یادگیری نمی توانند در مهارت های مختلف تحصیلی مانند گوش دادن و خواندن جامع، مهارت های خواندن پایه، محاسبه ریاضیات و حل مسئله منطبق با سن و استانداردهای سطح نمره موفق باشند. بر همین اساس اختلالات یادگیری را در چهار طبقه تشخیص گنجانده شده است. اختلال خواندن، اختلال ریاضیات، اختلال بیان نوشتار، اختلال یادگیری نامشخص (NOS) (کاپلان، سادوک، 2007).
نتایج مطالعات بیانگر آن است که میزان شیوع این اختلالات از 2 درصد تا 30 درصد در نوسان است (نریمانی و رجبی، 1384). در DSM-IV-IR گفته شده که تقریباً 5 درصد دانش آموزان مدارس عمومی در ایالات متحده، دچار نوعی اختلال یادگیری هستند (آلتراس، 2007). فرا تحلیل بهراد (1384) نشان می دهد که میزان شیوع اختلال یادگیری در دانش آموزان ابتدایی 58/4 درصد می باشد و دانش آموزان پسر بیشتر از دانش آموزان دختر است. در مطالعه نریمانی و رجبی (1384) میزان شیوع اختلال یادگیری در استان اربیل 13 درصد گزارش شده است. میزانترک تحصیلی مدرسه برای کودکان و نوجوانان مبتلا به این اختلال 40 درصد یعنی یک و نیم برابر متوسط است دادستانی، 1389، به نقل از نریمانی و همکاران).
تاثیر اختلال سلوک در بزهکاری کودکان و نوجوانان
چکیده:
پرداختن به مسائل کودکان و نوجوانان از مهمترین تدابیر اجتماعی در جوامع امروزی است در این میان توجه به کودکان و نوجوانان بزهکار که رشد مطلوب آنان در معرض خطر قرار گرفته است از اهمیت مضاعفی برخوردار است. یکی از مسائل و مشکلات بحرانی جوامع کنونی که توجه بسیاری از روانشناسان، جامعهشناسان و حقوقدانان را به خود جلب کرده است مساله رواج بزهکاری در بین کودکان و نوجوانان است. بنابراین وقتی که مرتکب جرمی شوند نه تنها جامعه هزینه ارتکاب آنرا میپردازد بلکه هزینه ناشی از پرورش یک مجرم و تبعات آن در آینده را نیز متحمل شود. یکی از مهمترین نشانههای گرایش به بزهک
اری در اطفال و نوجوانان اختلال سلوک است که یکی از پرشمارترین اختلالات روانی میباشد که کودکان و نوجوانان را تحت تاثیر قرار میدهد. اختلال سلوک به صورت رفتارهای ضد اجتماعی آشکار مانند پرخاشگری، بدخلقی، آزار و اذیت و رفتارهای ضد اجتماعی پنهان مانند دروغ گفتن و دزدی و نقض مقررات ظاهر میشود و خصوصیات اساسی این اختلال الگوی تکرار و مزمن رفتار است که در آن حقوق اساسی دیگران یا موازین و اصول اجتماعی متناسب با سن زیر پا گذاشته میشود. توجه والدین و مربیان آموزشی کودکان در تشخیص نشانههای اولیه کمک شایانی در بهبودی این کودکان و بازگرداندن سلامت آنان و پرورش توانائیهای آنان خواهد شد. در این پایان نامه، ضمن بررسی مشکل اختلال سلوک، ویژگیها و سیر تحول آن و ارتباط آن با بزهکاری کودکان و نوجوانان، 26 نفر از اطفال و نوجوانان بزهکار کانون اصلاح و تربیت مورد بررسی قرار گرفت.
این تحقیق بیانگر این واقعیت است که بیش از نیمی از این گروه مبتلا به اختلال سلوک بودند.
کلید واژهها: کودک، نوجوان، بزهکاری، اختلال سلوک
مقدمه
کودکان و نوجوانان سرشار از انرژی هستند و دوران نوجوانی و بلوغ، دوران بی قراری و سرکشی است دورانی که در هر صورتی که امکانات و فرصتها در اختیار نوجوانان باشد در هر زمینه از علم، هنر و ورزش، خلاقیتها و توانائیهایشان را به منصهی ظهور میرسانند هرگاه خانواده و جامعه نسبت به کودکان و نوجوانان بیتوجهه وسهل انگار باشند وکودکی به بزهکاری روی آورده و به زندگی ناسالم عادت کند در بزرگسالی احتمال بازگشت به اجتماع واصلاح وی تقریباً غیرممکن است. کودکان این نونهالان حساس در روند رشد نیاز فراوان به تامین احتیاجات طبیعی، غریزی، عاطفی و اخلاقی دارند. لذا در صورت عدم تامین نه تنها جامعه پذیری آنها دچار وقفه میگردد بلکه فشارهای ناشی از آن موجب آسیبپذیری بعدی آنها خواهد شد بسیاری از والدین، معلمان و سایر بزرگسالان با کودکان و نوجوانانی سرو کار دارند که رفتارهای پرخاشگرانه دارند، دروغ میگویند، به اشیاء اطراف خود آسیب میرسانند نافرمانند و با سایر کودکان در جنگ و نزاعند از آنجایی که این رفتارها مخرب و مشکل آفرینند باید به آنها توجه کافی مبذول داشت هنگامی که این رفتارها شدید و بادوام باشند آسیبهای جدی ایجاد میکنند یکی از عواملی که ممکن است در کودکان و نوجوانان باعث ایجاد بزهکاری گردد اختلال سلوک میباشد اختلالی که با تجاوز مکرر و مستمر به حقوق دیگران مشخص میشود. اختلال سلوک در مقوله اختلالات رفتار اذایی قرار میگیرد این اختلال موجب اختلال کارکرد اجتماعی و آموزش در کودکان و نوجوانان میگردد.
فهرست مطالب
عنوان صفحه
چکیده: 1
مقدمه. 2
الف-بیان مسئله: 3
ب- سوالات تحقیق.. 4
ج- پیشینه تحقیق.. 4
د- فرضیه ها 5
هـ- اهداف تحقیق.. 5
و-اهمیت و ضرورت تحقیق.. 6
ز-روش تحقیق: 6
ح - ساماندهی تحقیق.. 7
فصل اول: تعریف و شناخت مفاهیم................................................................................... 8
1-1: مفهوم کودکی: 9
1-1-1- مفهوم بزهکاری: 9
1-1-2-مفهوم نوجوانی: 10
1-1-3- ویژگی های بزهکاری اطفال: 11
1-1-4- انواع بزهکاری ارتکابی توسط اطفال: 12
1-1-4-1- جرایم علیه اموال: 12
1-1-4-2-جرایم علیه اشخاص: 12
1-1-4-3-جرایم علیه عفت و اخلاق عمومی: 13
1-2:مفهوم و تعریف اختلال سلوک.. 13
1-2-1-تاریخچه اختلال سلوک.. 14
1-2-2- سیر تحول اختلال سلوک: 16
1-3: دیدگاههای نظری.. 18
1-3-1- نظریههای خصلتها (زیستی - اجتماعی) 18
1-3-2- نظریه خصلت بیولوژیکی.. 19
1-3-3- نظریه روانکاوی.. 21
1-3-4- شخصیت ضد اجتماعی.. 21
1-3-5- نظریه یادگیری اجتماعی.. 22
فصل دوم: عوامل وابسته به اختلال سلوک........................................................................ 23
2-1:وراثت... 24
2-1-1-جنسیت: 24
2-1-2-سن: 25
2-1-3-اختلالات روانی: 26
2-1-3-1- ناهنجاری عصبی(نوروژها)یابیماریهای روان نژندی و بزهکاری: 26
2-1-3-2- ناهنجاری جنون یا روان پریشی.. 26
2-1-3-3- اختلال منش یا اختلال شخصیت ضد اجتماعی.. 27
2-1-3-4- الکلیسم و اعتیاد به مواد مخدر. 27
2-2:عوامل محیطی و اجتماعی.. 28
2-2-1:عوامل خانوادگی: 28
2-2-1-1- تعامل والدین – کودک: 29
2-2-1-2-نظارت خانواده 31
2-2-1-3- تعارض و طلاق.. 31
2-2-2-پرخاشگری به عنوان رفتار آموخته شده 32
2-2-3- کودک آزاری و سوء رفتار با کودک.. 33
2-3:عوامل اجتماعی – شناختی.. 33
2-3-1-مدرسه: 34
2-3-2-همسالان: 34
2-3-3- همتایان. 35
2-4:عوامل زیستی و عصب شناختی.. 35
2-4-1- عوامل عصب روان شناختی.. 36
2-4-2- آلاینده های سمی.. 36
2-5: تفکیک اختلال سلوک از سایر مصادیق اختلال رفتاری و ارتباط با آنها 37
2-5-1- عقب ماندگی ذهنی: 39
2-5-2- ناتوانی یادگیری: 40
2-5-3-اختلال شخصیت ضد اجتماعی.. 41
2-5-4-مشکلات اجتماعی، هیجانی و رفتاری.. 43
2-5-5- سایر عوامل: 45
2-6:ملاکهای تشخیص (شاخصه های اختلال سلوک) 45
2-6-1- پرخاشگری: 46
پرخاش به افراد و حیوانات... 46
2-6-2- دروغگویی یا فریب کاری: 47
2-6-3-سرقت: 47
2-6-3-1- جیب بری.. 47
2-6-3-2- کیف قاپی.. 48
2-6-3-3-دخل زنی: 48
2-6-3-4- سرقت وسایل نقیله و لوازم داخلی آن: 48
2-6-3-5-سرقت از منازل: 48
2-6-3-6-سرقت از مغازه ها: 49
2-6-4- نقص جدی مقررات... 49
2-7:ویژگی های کودکان و نوجوانان دارای اختلال سلوک.. 49
2-7-1:ارتباط بین اختلال سلوک و بزهکاری کودکان و نوجوانان. 51
2-8: ارزیابی اختلال سلوک.. 54
2-8-1:ارزیابی مشکلات اجتماعی، هیجانی و رفتاری.. 55
2-8-2- سلسله راهبردهای ارزیابی: 56
2-8-2-1-غربال گری.. 56
2-8-2-2-مداخله های پیش از هنگام. 57
2-8-2-3- تدوین برنامه آموزش انفرادی.. 57
2-8-2-4-اصلاح محیط یادگیری برای مدیریت فعال. 57
2-8-2-5-آموزش رفتار مطلوب... 60
2-9:روش های درمان اختلال سلوک.. 60
2-9-1- آموزش والدین.. 61
2-9-2- برنامه تربیت سازنده: 63
2-9-3-آموزش مهارت های حل مسئله: 63
2-9-4-خانواده درمانی.. 64
فصل سوم: روششناسی تحقیق و تجزیه و تحلیل یافتههای آماری.. 66
3-1:روش شناسی تحقیق.. 67
3-1-1:روش و تکنیک تحقیق.. 67
3-1-2: ابزار جمع آوری اطلاعات... 68
3-1-3: روایی آزمون ها: 68
3-1-4: پایایی آزمون ها 69
3-2:تبین و تعریف جامعه اماری.. 69
3-2-1: روش نمونه گیری.. 69
3-2-2- حجم نمونه. 69
3-3-روش اجراء و تجزیه و تحلیل داده ها 69
3-3-1: روش تجزیه و تحلیل داده ها 70
3-3-2- تجزیه و تحلیل یافته های آماری.. 70
3-4-:مشخصات و ویژگیهای جمعیت مورد مطالعه. 71
3-4-3- توزیع پاسخگویان بر حسب وضعیت تحصیلی.. 72
3-4-4- توزیع پاسخگویان بر حسب مقطع تحصیلی.. 73
3-4-5- توزیع پاسخگویان بر حسب شغل پدر. 74
3-4-6- توزیع پاسخگویان بر حسب شغل مادر. 75
3-4-7- توزیع پاسخگویان بر حسب تحصیلات پدر. 76
3-4-8- توزیع پاسخگویان برحسب تحصیلات مادر. 77
3-5-:آمارهای توصیفی بخش خانواده ، گروه همسالان ، مدرسه. 78
3-5-1- بخش خانواده 78
3-5-1-1-توزیع پاسخگویان بر حسب زندگی والدین.. 78
3-5-1-2- توزیع پاسخگویان بر حسب کیفیت رابطه پدر و مادرشان با یکدیگر. 79
3-5-1-5- توزیع پاسخگویان برحسب رابطه آنها با والدینشان. 80
3-5-1-4- توزیع پاسخگویان بر حسب رفتار والدین با آنها 81
3-5-1-5- توزیع پاسخگویان برحسب رفتاروالدین با آنها به هنگام انجام خطا واشتباه توسط آنها 82
3-5-1-6- توزیع پاسخگویان برحسب میزان اجازه گرفتن آنها ازوالدین و یا کنترل برای ورود وخروج ازمنزل 83
3-5-1-7- توزیع پاسخگویان برحسب میزان کنترل آنها برروابط آنها با دوستانشان. 84
3-5-1-8- توزیع پاسخگویان برحسب خصوصیات اخلاقی والدین.. 85
3-5-1-9- توزیع پاسخگویان برحسب میزان عدم حضور والدین درمنزل به هنگام شب... 86
3-5-1-10- توزیع پاسخگویان برحسب میزان خشونت، فحاشی،کنترل شدید اعضای خانواده نسبت به آنها 87
3-5-1-11- توزیع پاسخگویان برحسب نوع جرایم ارتکابی توسط پدرشان. 88
3-5-1-12- توزیع پاسخگویان برحسب نوع جرایم ارتکابی توسط مادر. 89
3-5-1-13- توزیع پاسخگویان برحسب میزان کوتاهی والدین درتربیت آنها 90
3-5-1-14- توزیع پاسخگویان برحسب میزان علاقمندی آنها ازرفتارهای خلاف وناپسند خانوادشان. 91
3-5-1-15- توزیع پاسخگویان برحسب اینکه بیشترازرفتارکدام عضو خانواده تقلید می کنند. 92
3-5-1-16- توزیع پاسخگویان برحسب اینکه بیشتراز چه کسی درخانواده حرف شنوی دارند. 93
3-5-1-17- توزیع پاسخگویان برحسب اینکه تاکنون تحت تاثیر افرادی که ازآنهاحرف شنوی دارند مرتکب سرقت شده اند 94
3-5-2- بخش گروه همسالان. 95
3-5-2-1- توزیع پاسخگویان برحسب مدت زمانی که با دوستانشان می گذرانند. 95
3-5-2-2- توزیع پاسخگویان برحسب میزان علاقمندی دوستانشان به تحصیل.. 96
3-5-2-3- توزیع پاسخگویان برحسب میزان دستگیری دوستانشان توسط کلانتری.. 97
3-5-2-4- توزیع پاسخگویان برحسب اینکه چه تعداد ازدوستانشان توسط کلانتری دستگیر شده اند. 98
3-5-2-5- توزیع پاسخگویان برحسب میزان مشارکت دوستانشان در انجام کارهای خلاف قانون. 99
3-5-3- بخش مدرسه. 100
3-5-3-1- توزیع پاسخگویان بر حسب میزان تبعیض.... 100
3-5-3-2- توزیع پاسخگویان برحسب میزان اهانت و توهین که در محیط تحصیلشان از جانب اولیای مدرسه تجربه کرده اند. 101
3-5-3-3- توزیع پاسخگویان بر حسب نوع خلافی که همکلاسی هایشان مرتکب می شدند. 102
3-5-3-4- توزیع پاسخگویان برحسب تقلید ازرفتارهای خلاف همکلاسی هایشان. 103
3-5-3-5- توزیع پاسخگویان بر حسب میزان انجام کارهای خلاف در مدرسه شان. 104
3-5-3-6- توزیع پاسخگویان برحسب اینکه تا چه میزان رفتار خلاف ازسوی سایر دانش آموزان نسبت به آنها انجام گرفته است 105
3-5-3-6-1-توزیع پاسخگویان بر حسب نوع خلافی که از سوی سایر دانش آموزان نسبت به آنها انجام گرفته است 106
3-5-3-7- توزیع پاسخگویان بر حسب نظرآنها پیرامون تاثیرمشکلات مدرسه درخلافکاری دانش آموزان 107
3-5-3-8- توزیع پاسخگویان برحسب تمایل آنها به تخریب اموال مدرسه. 108
3-6: آمارهای توصیفی بخش محله، رسانه، سایر جرایم. 109
3-6-1- بخش محله. 109
3-6-1-1.توزیع پاسخگویان برحسب مدت زمانی که باهم محله ای هایشان می گذرانند. 109
3-6-1-2.توزیع پاسخگویان برحسب میزان درگیری و دعوا با هم محله هایشان. 110
3-6-1-3.توزیع پاسخگویان برحسب میزان انجام علنی و آشکار اعمال خلاف قانون در محله آنها 111
3-6-1-4توزیع پاسخگویان برحسب میزان کیف قاپی در محله آنها 112
3-6-1-5توزیع پاسخگویان برحسب میزان وقوع سرقت وسایل خودرودر محله آنها 113
3-6-1-6 توزیع پاسخگویان بر حسب میزان وقوع سرقت از منازل و مغازه ها در محله آنها 114
3-6-1-7.توزیع پاسخگویان بر حسب میزان تقلید از کارهای خلاف هم محله ای هایشان. 115
3-6-2.بخش رسانه. 116
3-6-2-1.توزیع پاسخگویان بر حسب میزان زمان استفاده از تلویزیون. 116
3-6-2-2.توزیع پاسخگویان برحسب میزان استفاده از ماهواره 117
3-6-2-3توزیع پاسخگویان بر حسب میزان زمان استفاده از اینترنت... 118
3-6-2-4توزیع پاسخگویان برحسب میزان زمان استفاده از فیلم. 119
3-6-2-5.توزیع پاسخگویان برحسب میزان علاقمندی آنها به تماشای فیلم هایی با موضوع خلاف وجرم 120
3-6-2-6توزیع پاسخگویان برحسب میزان علاقمندی آنها به تماشای فیلم هایی با موضوع خشونت... 121
3-6-3- بخش ارتکاب جرایم. 122
3-6-3-1 توزیع پاسخگویان برحسب اینکه دررفتار و کردارخودبیشتر از چه کسی الگو برداری می کنند 122
3-6-3-2توزیع پاسخگویان برحسب اینکه توصیه وحرفهای کدام گروه برای آنها مهم است. 123
3-6-3-3.توزیع پاسخگویان بر حسب اینکه اشتباهاتشان را به گردن بقیه می اندازند. 124
3-6-3-4. توزیع پاسخگویان بر حسب اینکه در انجام کارها بی مسئولیت بوده و حقوق دیگران را رعایت نمی کنند. 125
3-6-3-5.توزیع پاسخگویان برحسب اینکه نسبت به احساسات و امیال دیگران بی توجه هستند. 126
3-6-3-6.توزیع پاسخگویان برحسب استفاده از کلمات زشت و رکیک... 127
3-6-3-7. توزیع پاسخگویان بر حسب اینکه آغازگر دعوا هستندو با درگیری و کتک چیزی را می گیرند. 128
3-6-3-8.توزیع پاسخگویان بر حسب اینکه آیا در کودکی ازجیب پدرشان یا دیگران بدون اجازه پول برداشته اند. 129
3-6-3-9. توزیع پاسخگویان بر حسب اینکه به صورت عمدی باعث تخریب اموال دیگران می شوند. 130
3-7:تجزیه و تحلیل سوالات(آمار استنباطی) 131
3-7-1-تحلیل رگرسیون چندگانه. 131
نتیجهگیری.. 136
پیشنهادها 141
منابع: 142
پروپوزال مقایسه پردازش های حسی –معنایی و ضمنی در اختلال های افسردگی و اسکیزو فرنی
عنوان تحقیق به انگلیسی:
Compare sensory processing - the meaning and implications of depression in patients with schizophrenia
پرسش اصلی پژوهش:
1- چه تفاوتی در پردازش های حسی –معنایی و ضمنی در اختلال های افسردگی و اسکیزو فرنی وجود دارد؟
بیان مسئله: بیان مسأله اساسی تحقیق به طور کلی (شامل تشریح مسأله و معرفی آن، بیان جنبههای مجهول و مبهم، بیان متغیرهای مربوطه و منظور از تحقیق به صورت مستند) :
پردازش حسی شاید اساسی ترین عنصر روان شناختی باشد که زیر بنای چگونگی ادراک و واکنش افراد نسبت به محرکهای محیطی را تشکیل می دهد. مطالعات نشان داده اند که جنبه های مختلف پردازش حسی(ثبت پایین، ساسیت حسی، اجتناب از احساس و جستجوی حسی) با پیامد های منفی بالینی همراه است. سبک پردازش حسی به سازه های بازداری رفتاری(کارور و وایت[1]، 1994) درونگرایی(آیزنگ، 1981و 1991؛ گری[2]، 1981) و کمرویی(کاگان[3]، 1994) ارتباط داده شده است. همبستگی بین سبک پردازش حساسیت حسی با درونگرایی و هیجان پذیری در مطالعه ای توسط آرون و آرون(1997) به دست آمده است. مشخص شده است که آستانه حسی پایین و حساسیت حسی با فوبی اجتماعی(نیل ، ادلمن و گلاشان[4]، 2002)، اختلال شخصیت اجتنابی(مایرز و کارور[5]، 2000) و اضطراب و افسردگی(لیس و همکاران، 2005) استرس ادراک شده و سلامتی روانی کمتر(بنهام، 2006) ارتباط دارد. به ویژه در اختلال اسکیزوفرنی، جنبه ای از اختلال که پیچیدگی و ماهیت متناقض آن را تبیین می کند، نابهنجاریهایی در پردازش حسی[6] است. از یک طرف، افراد مبتلا به اسکیزوفرنی به عنوان افرادی بیش از حد حساس[7] به محرکهای حسی توصیف می شوند، برای مثال مطالعاتی با استفاده از تکنیک هایی نظیر بازداری نهفته[8] یک نارسایی در دروازه حسی[9] در بین افراد مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی آشکار کرده اند، به ویژه برای محرکهایی که فیلتر نشده و از نظر اهمیت به طور مساوی ادراک می شوند(براف[10]، 1993). همزمان با این تحقیقات، شواهد متناقض دیگری نشان می دهند که افراد مبتلا به اسکیزوفرنی بیش از حد بازداری[11] می کنند و زمان واکنش کندتری دارند(استفی و والدمن[12]، 1993) مطالعات زیادی که به بررسی پردازش حسی در اسکیزوفرنی می پردازند، به نتایج زیر دست یافته اند. در زمینه حساسیت حسی توصیفات اولیه مک گی و چاپمن[13](1961) درباره نارسایی توجهی در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی شامل برخی گزارشات شخصی است که بلند بودن صداها، درخشان بودن رنگ ها، حواس پرتی و بی سازمانی در افراد مبتلا را توصیف می کنند. نارسایی دروازه حسی که به وسیله تکنیک هایی نظیر بازداری پیش از ضربه[14]و بازداری نهفته(براف[15]، 1993؛ مک واود[16] و همکارن، 1993) اندازه گرفته می شود نیز از ناتوانی در فیلتر کردن اطلاعات نامربوط در این اختلال حکایت دارند. ولی بروان و همکاران(2002) در پژوهش خود، هیچ تفاوت معنی داری بین 3 گروه افراد اسکیزوفرنیک، افراد مبتلا به اختلال دو قطبی و افراد سالم از نظر حساسیت حسی پیدا نکردند.
طبق مطالعه براون و همکاران(2002)، اجتناب از احساس در اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی بیشتر از گروه بهنجار بود. افراد با اختلال اسکیزوفرنی به طور مکرر در پاسخ دادن و نسبت دادن معنی به محرکها شکست می خورند. عملکرد آنها در تکالیف زمان واکنش مثالی از پاسخ کند شده در اسکیزوفرنی است(استیفی و والدمن[17]، 1993). جستجوی احساس به عنوان بعد چهارم پردازش حسی به نظر نمی رسد که در اسکیزوفرنی افزایش یابد. فقدان احساس لذت در افراد مبتلا به این اختلال پدیده ای متداول است(آندریسون[18]، 1987). زاکرمن آشکار کرد که فقدان احساس لذت حد کرانه در پیوستار جستجوی حسی می باشد و بین این دو متغیر رابطه منفی وجود دارد(مک کان و همکاران، 1990). براون و همکاران(2002) در پژوهش خود آشکار ساختند که گروههای اسکیزوفرنیک و دو قطبی به طور معنی داری نمرات پایین تری در بعد جستجوی حسی به دست آوردند.
[1]. Carver & White,
[2]. Gray
[3]. Kagan
[4] . Neal & Edelman & Glashan
[5] . Mayers & Carver
[6]. Sensory proccesing
[7] . oversensitive
[8]. Latent inhibition
[9]. Sensory gating deficit
[10]. Braff
[11]. overinhibit
[12]. Steffy & Waldman
[13]. Mc Ghie & Chapman
[14] . prepulse inhibition
[15] . Braff &
[16] . McDwod
[17] . Steffy & Waldman
[18] . Andreason
مقاله درمورد اختلال خلقی
مقدمه:
خلق بر طبق تعریف عبارت است از احساس هیجانی نافذی که درک و نگرش فرد نسبت به خود، دیگران، و در کل نسبت به محیط را عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهد (کاپلان و سادوک، 1385).
خلق ممکن است طبیعی، بالا یا پایین باشد. شخص طبیعی طیف وسیعی از خلقها را تجربه میکند و به همان نسبت مجموعهای از تجلیات عاطفی نیز دارد. شخص عادی قادر به کنترل اخلاق و عواطف خود است. اختلالات خلقی حالات بالینی هستند که با اختلال خلق، فقدان احساس کنترل بر خلق، و تجربه ذهنی ناراحتی شدید همراه هستند. ( کاپلان و سادوک، 1379).
اختلالات خلقی به دلیل این که یکی از خصوصیات اساسی آنها غیر عادی بودن خلق است به این نام مشهور شدهاند. امروزه این اصطلاح محدود به اختلالاتی است که به شکل افسردگی یا نشئه ظاهر میشوند (گلدر و همکاران، 1382)
کسانی که خلق بالا دارند (مانیا)، حالت انبساط خاطر، پرش افکار، کاهش خواب، افزایش احترام به نفس و افکار بزرگ منشانه نشان میدهند. افرادی که خلق پایین دارند (افسردگی)، با کاهش انرژی و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بیاشتهایی و افکار مرگ و خودکشی مشخص هستند. این اختلالات عملاً همیشه منجر به اختلال در عملکرد شغلی، روابط اجتماعی و بین فردی میگردد (کاپلان و سادوک، 1379).
تاریخچه:
مردم موارد افسردگی را از زمانهای بسیار دور ثبت کردهاند، و توصیفهائی از آنچه امروزه اختلالات خلقی میخوانیم، در بسیاری از منابع طبی قدیم وجود دادر. حدود 450 سال قبل از میلاد، بقراط اصطلاح مانی و ملانکولی را برای توصیف اختلالات روانی به کار برد (کاپلان و سادوک، 1379).
حدود پانصد سال پس از بقراط، اوائل قرن دوم بعد از میلاد، آرتائوس کاپادوچیا[1] رابطه بین مانی و ملانکولی را کشف کرد (پورافکاری، 1369).
در حدود 100 سال قبل از میلاد، کورنلیوس سلسوس[2] افسردگی را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود. این اصطلاح را پزشکان دیگر از جمله ارسطو (120 تا 180 بعد از میلاد) و جالینوس (129 تا 199 بعد از میلاد) نیز به کار بردند. همین طور الکساندر ترالز[3] در قرن ششم (کاپلان و سالوک، 1379).
در قرون وسطی،طبابت در ممالک اسلامی رونق داشت و دانشمندان نظیر رازی و ابنسینا و میموند[4] (پزشک یهودی) ملانکولی را بیماری مشخصی تلقی کردند و هنرمندان آن زمان نیز این بیماری را به تصویر کشاندن مثل ملانکولی اثر آلبرت دورر (بهرامی و نیکیار، 1384).
در سال 1854 ژول فالره حالتی را توصیف نمود و آن را جنون ادواری[5] نامید.چنین بیمارانی متناوباً حالات خلقی مانی و افسردگی را تجربه میکنند. ژول بایارژه جنون دو شکلی[6] را شرح داد که در آن بیمار دچار افسردگی عمیقی میشود که به حالت بهت افتاده و بالاخره از آن بهبود مییابد. در سال 1882، کارل کالبام[7] روانپزشک آلمانی، با استفاده از اصطلاح «سایکلوتایمی» مانی و افسردگی را مراحل مختلف یک بیماری توصیف نمود. در سال 1899، امیل کرپیلن[8]، بر اساس معلومات روانپزشکان فرانسوی و آلمانی، مفهوم بیماری منیک- دپرسیو را شرح داد (همان منبع).
توصیف او از نشانهها، به طور چشمگیری با اصطلاحات به کار گرفته شده برای توصیف اختلال دو قطبی در DSM IV-TR هماهنگ است و بسیاری از وجه تمایزات تشخیصی او، امروزه تأیید شده (جانسون و لیهای، 2004)
طبقهبندی بر اساس سیر بیماری، اختلالات یک قطبی و دوقطبی
اختلالات خلقی مشخصاً عود کننده هستند و کرپلین برای به هم پیوند دادن افسردگی و مانیا به عنوان یک اختلال واحد از سیر بیماری راهنمایی گرفت. وی متوجه گردید که سیر بیماری، خواه افسردگی و خواه مانیا، اساساً یکسان است و به همین دلیل آنها را در یک طبقه قرار داده پسیکوز منیک ـ دپوسیو نامید. این نظریه به وسعت مورد قبول بود تا این که در سال 1962 کارل لئونارد[9] و همکاران تقسیمبندی به سه گروه را پیشنهاد نمودند:
امروزه از اصطلاح مانیا یک قطبی استفاده نمیشود بلکه همه چنین مواردی در گروه دو قطبی قرار داده میشوند، به این دلیل که تقریباً همه کسانی که مانیا دارند بالاخره روزی افسردگی را نیز تجربه میکنند. برای حمایت از تفکیک اختلالات یک قطبی و دو قطبی، لئونارد و همکاران (1962) تفاوتهای ارثی و شخصیتی بین بیماران دو گروه را شرح دادند که با مطالعات بعدی تأیید شد. معهذا توافق کلی وجود دارد که دو گروه در مرحله افسردگی از نظر علائم تفاوتی با هم ندارند و ممکن است بین دو گروه انطباقی وجود داشته باشد، چون بیماری که یک قطبی طبقهبندی شده است، ممکن است روزی حمله مانیا نشان دهد. به عبارت دیگر فرمهای یک قطبی بدون تردید مواردی دو قطبی شامل میگردند که هنوز قطب دیگر خود را نشان ندادهاند. علیرغم این محدودیتها، تقسیمبندی یک قطبی ـ دو قطبی، طبقهبندی مفیدی است چون مفاهیم ضمنی برای درمان نیز دارد (گلدر ـ همکاران، 1382).
[1] - Cappadocia
[2] -Celsus
[3] - Tralles
[4] -Maimonides
[5] - Foli Criculaire
[6] -Folie a double forme
[7] - Kahlbaum
[8] - Kraepelin
[9] - Leonhard
[10] - unipolar depression
[11] -unipolar mania
[12] - bipolar
پاورپوینت تعیین اثربخشی درمان نوروفیدبک در مقایسه با درمان دارویی در بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی
بیان مسئله
اختلال وسواس فکری- عملی یک اختلال اضطرابی است که از دو مولفه مهم تشکیل یافته است: وسواسهای فکری و اجبارهای عملی (مولر و رابرتز، 2005). ویژگیهای اصلی اختلال وسواس عبارتند از وسواسهای فکری یا عملی برگشت کننده که به دلیل شدید بودن ، وقت گیر هستند (یعنی بیش از یک ساعت در روز وقت می گیرند) یا به پریشانی آشکار یا اختلال عمده در روند معمولی و طبیعی زندگی، کارکرد شغلی، فعالیت های معمول اجتماعی، یا روابط فردی منجر می شود (سادوک و سادوک ،2003). در یک برهه از زمان طی سیر این اختلال شخص متوجه میشود که وسواسهای فکری یا عملی، مفرط یا غیر منطقی هستند (انجمن روان پزشکی امریکا،2000). اما آنها قادر نیستند که آن را متوقف سازند، این سطح از خودآگاهی، افراد اختلال وسواس فکری- عملی را از هذیانها یا عقاید غریب متمایز می سازد.
با توجه به محدودیت های دارو درمانی و رفتار درمانی، به نظر می رسد نوروفیدبک به عنوان یک وجه درمانی جدید برای درمان وسواس باید مورد توجه قرار گیرد (هاموند،2003). نوروفیدبک راهبرد یادگیری برای اصلاح توانایی مغز است تا امواج مغزی ویژه ای تولید شود. در درمان با نوروفیدبک از الکتروانسفالوگراف به عنوان مقدمه ای برای کار درمان استفاده می شود. به این شکل که ابتدا الگوی امواج مغزی در اختلال مشخص می گردد، سپس میزان انحراف امواج از الگوی طبیعی تعیین می شود که این کار از طریق الکتروانسفالوگرافی کمی انجام می گیرد. بعد با استفاده از نوروفیدبک در جهت باز گرداندن امواج به حالت طبیعی، آموزش بیمار در جهت کنترل امواج مغزی و در نتیجه رفع بیماری اقدام می گردد. کاربرد این درمان برای اختلالاتی مثل بیش فعالی- کمبود توجه، صرع، اضطراب و افسردگی و همچنین وسواس فکری- عملی تایید گشته است
الکتروآنسفالوگرافی کمی
روش عصب سنجی الکتروآنسفالوگرافی کمی که توسط جان و همکارانش (1977 و 1988به نقل از نصرت آبادی،1386) ابداع شد، الکتروآنسفالوگرافی کمی افراد را با یک پایگاه دادههای بهنجار مقایسه میکند. روش عصب سنجی ابزاری حساس و با دقت بالا در تشخیص بد کارکردی الکتروفیزیولوژیایی قشر مخ در کودکان و بزرگسالان دارای بیماریهای نورولوژیکی و روانپزشکی است (موناسترا و همکاران،1999). الکتروآنسفالوگرافی، ثبت دیجتالی EEG است و فعالیت امواج مغزی را اندازه گیری می کند ( آمن، 2001). الکتروآنسفالوگرافی کمی همانند عکس از فعالیت الکتریکی مغز است. داده های الکتروآنسفالوگرافی کمی از 19 مکان جمجمه که بر اساس سیستم بین المللی 20-10 مشخص شده، بدست می آید. 19 الکترود روی سر قرار می گیرد تا فعالیت امواج مغزی را ثبت کند (دموس، 2004). طیف EEG از عوامل فرهنگی و نژادی مستقل می باشد که ویژگی قابل توجه EEG است. این ویژگی وراثت ژنتیکی مشترکی از نوع بشر را نشان می دهد (کن گدوولوبار،2003)
EEG و مغز
پروفسور استیرمن، بنیانگذار نوروفیدبک، چگونگی تغییر عملکرد مغزی و بهنجار سازی آن توسط شرطی سازی عاملی EEG را شناسایی کرد (شوارتز و آندراسیک،2003).
دانشمندان 4 طبقه امواج مغزی را شناسایی کرده اند. بتا: سریعترین موج مغزی (بالای 13 هرتز) که با تمرکز ارتباط دارد. آلفا: موج آهسته و بزرگتر(8 تا 12 هرتز ) که با حالت آرامش مرتبط است. تتا: (4 تا 8 هرتز) که با تصورات رویا مانند، خواب آلودگی در ارتباط است. دلتا: آهسته ترین (1/0 تا 4 هرتز) و بلندترین دامنه موج مغزی است که در طول خواب بدون رویا ظاهر می گردد (لیندن و همکاران، 1996؛ مارتین، 2003 به نقل از یعقوبی،1385).
پاورپوینت 37 اسلاید مقدمه تعاریف نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش —تعریف نظری تعاریف عملیاتی تعریف اختلال شخصیت انواع اختلال شخصیت معیارها اختلال شخصیت علل اختلال شخصیت نظریه zwnj;های پسیکوتیک نظریه روابط خوش نظریه روانکاوی تشخیص افتراقی شیوع اختلال شخصیت ...
عنوان پایان نامه: تعیین اثربخشی درمان نوروفیدبک در مقایسه با درمان دارویی در بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی فرمت فایل: word تعداد صفحات: 188 شرح مختصر: هدف اصلی پژوهش حاضر، تعیین اثر بخشی درمان نوروفیدبک و درمان داروئی در کاهش نشانگان وسواس فکری- عملی است. اهداف دیگر ...