شرح مختصر: انسان برای رسیدن به کمال و قرب به حق آفریده شده است. خداوند نیز پیامبران و اولیای الهی را با برنامه جامع سعادت به میان انسانها فرستاد تا با پیروی از آن بزرگواران به سعادت حقیقی دست یابند. در این میان، هویت دینی، پدیدهای است که به تدریج و در پی عمل به آموزههای وحیانی بهدست میآید.
بحران هویت که امروزه گریبانگیر انسان غربی شده، برآیند دیدگاه مادی گرایانه انسان به زندگی و بیتوجهی به پدیده وحی و دین است. نسل جوان بیشتر از دیگران با بحران هویت روبهرو است. با ارزیابی و تحلیل عوامل و عناصر آسیبزا در نسل جوان میتوان به این نتیجه رسید که دور بودن فرد از تربیت صحیح دینی در سالهای کودکی و نوجوانی، زمینهساز بیهویتی آنان میشود.
بیشک، اگر افرادی در آغاز دوران کودکی و در ادامه، در سالهای نوجوانی، از آموزههای دینی بیبهره بمانند و متولیان امور تربیتی مانند خانواده و مدرسه نیز نسبت به شکوفایی هویت دینی آنان بیتوجه باشند، تصور صحیحی از هویت دینی به دست نخواهند آورد
فهرست مطالب
دیباچه
پیشگفتار
بخش اول: کلیـات
1. بیان مسئله
2. ضرورت و اهمیت پژوهش
3. اهداف پژوهش
4. چارچوب نظری پژوهش
5. واژهشناسی
6. دستهبندی گونههای هویت
7. پیشینه پژوهش
8. پرسشهای پژوهش
بخش دوم: بررسی مراحل شکلگیری هویت دینی در کودکان و نوجوانان
فصل اول: ابعاد و عوامل رشد هویت اخلاقی و دینی از دیدگاه نظریهپردازان غربی و اسلامی
1. نظریههای روانشناسان غربی
الف) ویژگیهای رشد اخلاقی
ب) آغاز رشد اخلاقی و دگرگونیهای آن
ج) ابعاد و عوامل رشد اخلاقی و دینی از دیدگاه مکتبهای روانشناسی
2. نظریههای اندیشمندان مسلمان
الف) ابوعلی سینا
ب) محمد غزالی
ج) خواجه نصیرالدین طوسی
د) مولوی
ه) سعدی شیرازی
و) محمدمهدی و ملا احمد نراقی
نتیجه
فصل دوم: عوامل شکلگیری هویت دینی از دیدگاه اسلام
تعامل وراثت و محیط
1. عوامل محیطی اثرگذار بر شکلگیری هویت
الف) وضعیت خانوادگی
ب) وضعیت فرهنگی
ج) تأثیر گروه بر جمع و همسالان
د) وضعیت الگودهی
2. عوامل و مراحل شکلگیری هویت دینی در قرآن و حدیث
مراحل شکلگیری هویت دینی
3. روشهای اثرگذار بر شکلگیری هویت دینی
الف) روش قصهگویی
ب) روش مشاهده مستقیم
ج) روش تمرین و تکرار
د) روش الگویی
ه) روش پرسش و پاسخ
فصل سوم: آسیبشناسی هویت دینی در دورههای رشد
1. نامگذاری نامناسب
2. سرزنش و محبت بیش از اندازه
3. آسیبهای تنبیه
4. افراط و تفریط والدین در آموزش مسائل دینی
5. محیط خانوادگی ناسالم
6. تبعیض
7. ناهماهنگی در گفتار و کردار
8. آسیبهای محیط بیرون خانه
9. آسیبهای خطرناک انحرافهای جنسی
10. ریشههای به کارگیری روشهای آسیبزا
بخش سوم: همراه با برنامهسازان
فصل اول: راهکارهای پرداختن به شکلگیری هویت دینی در برنامههای رسانه
1. ساختار دراماتیک (روال داستان، ماجراهای فرعی)
2. دیالوگها و رفتارها در حال ایفای نقش
3. طراحی صحنه و لوکیشن
4. نماآهنگ هویت دینی
5. طرحهای کوتاه
6. زیرنویسها و پیام مجری
7. برنامه کودک و نوجوان
8. گزارشهای خبری
9. برنامههای ورزشی
10. مستندسازی
11. برنامههای مستقل
12. تاک شو ویژه شکلگیری هویت دینی در کودک و نوجوان
فصل دوم: محورهای قابل توجه در سیاستگذاری و برنامهریزی کلان
1. توجه دستاندرکاران رسانه به اهمیت هویت دینی
2. مخاطبشناسی در برنامهها
3. توجه به پیآمدهای مثبت آموزشهای دینی
4. توجه به عوامل و پیآمدهای بیتوجهی به آموزشهای دینی
5. استفاده از کارشناسان مناسب
6. الگوسازی
7. توجه به جملههای کوتاه و زیرنویس
8. ضرورت هماهنگی در برنامههای سیما
معرفی برخی کتابها جهت مطالعه بیشتر
کتابنامه
شرح مختصر: هدف این پژوهش مطالعه تحولات و نوآوری های سیاست جنایی اتخاذی در لوایح جدید تقدیمی به مجلس شورای اسلامی ازجمله لایحه آیین دادرسی کیفری، لایحه قانون مجازات اسلامی و ... در حوزه دادرسی عادلانه ناظر به اطفال و نوجوانان می باشد. بر این اساس سعی شده است ضمن تحلیل محتوایی عمیق لوایح مذکور، اشاره ای هر چند اجمالی به راهبردهای نظام عدالت کیفری انگلستان در حوزه برآورد مسئولیت کیفری اطفال صورت گیرد به نحوی که بتواند مبانی توجیهی ضرورت سیاست جنایی افتراقی در قبال اطفال و نوجوانان را به نحو پر رنگ تری برجسته نماید.
علی ایحال، با مداقه در لوایح مذکور به وضوح می توان بارقه ها و استانداردهای قابل اعتنایی را در حوزه دارسی عادلانه ناظر به اطفال و نوجوانان به نظاره نشست. ازجمله این استانداردها می توان به پیش بینی دادگاه و دادسرای اختصاصی اطفال، دادگاه تجدید نظر اختصاص یافته به اطفال، پلیس وِزه اطفال و نوجوانان، حضور نهادهای مددکاری اجتماعی در رسیدگی به جرایم اطفال و ... اشاره نمود.
فهرست مطالب
چکیده
1- دادرسی عادلانه ناظر به اطفال در لوایح جدید تقدیمی به مجلس شورای اسلامی
1-1- جهت سیاست جنایی کلان حاکم بر موضوع
2-1- تأسیس نهادهاى خاص در لوایح جدید
الف: نهادهاى قضایى
1- دادسراى اختصاص یافته
2- دادگاه خاص اطفال و نوجوانان
3- دادگاه تجدیدنظر اختصاص یافته
ب: نهادهاى غیرقضایى
1- نهاد مددکارى اجتماعى
2- پلیس ویژه اطفال و نوجوانان
3-1- دادرسى افتراقى
الف: قضازدایى با گرایش عدالت ترمیمى
1- ارجاع به میانجیگرى
2- قابل گذشت بودن جرائم اطفال و نوجوانان
3- تعلیق تعقیب
ب-تضمین حقوق طفل و نوجوان
1- محدودیت در بازداشت موقت و پیشبینى اقدامات جایگزین
2- حضور وکیل
3- تحقیق اجتماعى
4-تصریح به جهات قانونی جدید شروع به تعقیب با اتخاذ تدابیر حمایتی
5- ممنوعیت انتشار جریان رسیدگى
6- معاف ساختن طفل از حضور دایم یا موقت در دادرسى
ج-رسیدگى مصلحت گرا ( افتراقی )
1- تعویق صدور حکم
2- عدم رعایت مقررات تکرار جرم
3- تجدیدنظر مکرر در آراء و تصمیمات
4- فقدان آثار کیفرى براى محکومیت اطفال و نوجوانان
2- جلوه هایی از عدالت کیفری عادلانه اطفال و نوجوانان در حقوق کیفری انگلیس
1-2-امارههای عدم رشد در حقوق کیفری انگلستان
1-1-2- انواع امارههای عدم رشد
1-1-1-2- امارة غیرقابل ردّ عدم رشد
2-1-1-2- امارة قابل رد عدم رشد
2-2- انتقادات وارد بر امارة قابل ردّ عدم رشد
1-2-2- غیر ضروری بودن امارة قابل ردّ عدم رشد
1-1-2-2- رشد سریعتر اطفال در دوران فعلی
2-1-2-2- حذف مجازاتهای خشن
2-2-2- تبعیضآمیز بودن امارة قابل ردّ عدم رشد
3-2-2- مبهم بودن امارة قابل ردّ عدم رشد
4-2-2- لزوم مداخلة زودرس
3-2- تقابل رویکرد حمایتی با رویکرد سزادهنده در حوزه اطفال در سیاست جنایی انگلستان
نتیجه گیرى
آداب نماز و آثار تربیتی آن
شـرایـط و آداب نماز به قدری زیاد است که تمام نظام ها و روابط انـسـانـی را بـه طور خودکار تنظیم و اصلاح می کند. توجه به همه آثـار تـربیتی نماز کار مشکلی است ولی ما چند نمونه آن را بیان می کنیم:
۱. ادب در بـرابـر سـخـن امـام جماعت; در نماز جماعت وقتی امام مشغول خواندن حمد و سوره است باید ساکت باشیم.
۲. مـراعات حقوق دیگران; آب وضو, مکان نمازگزار و لباس او باید حـلال و از مـال دیگران و غصبی نباشد; حتی اگر از مال خمس نداده لباس تهیه کند, نمازش باطل است
تـغـذیـه و بهداشت نمازگزار; اگر نمازگزار از مشروبات الکلی اسـتـفـاده کـرده باشد, تا چهل روز نمازش مورد قبول نیست. لباس نـمـازگـزار نیز باید پاک باشد و بهتر است به هنگام نماز عطر و مسواک زد و موها را شانه کرد.
۴. همسرداری; کسی که به همسر خود نیش بزند, نمازش قبول نیست.
منابع :
حسین سراج زاده، فرهنگ پژوهش (1383) ، تحلیلی بر نگرش ها و گرایش های دینی جوانان و نوجوانان ، شماره 158، ص 11 – 10.
آشنایی با جوان
جوانی زیباترین وشادابترین و درعین حال حساسترین مرحله زندگی است. داستان گذر از دامن دشت وپاگذرادن بر دامنه کوهستان زندگی است. معمولاً سالهای ۲۰ تا ۳۰ سالگی، دوره جوانی نامیده میشود. و شامل دورهای است که حد فاصل بین نوجوانی ومیانسالی میباشد.
جوان، قبلاً تحت نظر والدین و با راهنمائیهای آنها به سفر زندگی میپرداخته ولی حالا مسئولیت وهدایت کشتی زندگی را خود برعهده گرفته است. چرا که جوان درجریان طولانی رشد روانی وجسمی، به نقطهای میرسد که در اوج قدرت بدنی وعقلانی بوده وبایستی شخصاً به تصمیمگیری در مورد زندگیش بپردازد.
یکی از نکات مهم این دوره آن است که جوان باید بتواند خودش را با موقعیتهای مختلف سازگار سازد و با اضطرابهای اجتناب ناپذیر
فهرست مطالب
عنوان صفحه
آشنایی با جوان................................................................................................1
نگاه نهجالبلاغه به نوجوانان..............................................................................5
بررسی حالتهای روانی نوجوانان و جوانان.....................................................16
مشکلات و مسائل نوجوانان............................................................................23
نوجوانان تنها..................................................................................................37
مشکلات تحصیلی نوجوانان............................................................................42
مشکلات نوجوانی و راهکارهای عملی والدین.................................................61
مشکلات دوره نوجوانی ..................................................................................61
نوجوانان چگونه به مسائل مینگرند....................................................................69
ماهیّت مشکلات نوجوانان...................................................................................72
طرح مشکلشناسی.............................................................................................75
چگونه مى توانیم براى نوجوانان انگیزه ایجاد کنیم؟..............................................81
چرا بچه ها با والدین خود همکارى نمى کنند؟.....................................................85
راهکارهایی برای مشکلات نوجوانان....................................................................87
نکات کلیدی برای نوجوانان...................................................................................94
منابع.......................................................................................................................99
اختلالات روانپزشکی کودکان و نوجوانان
اصطلاح اختلال یادگیری از نیاز به تشخیص و خدمت به دانشآموزانی برخاستهاست که به طور مداوم در کارهای درسی خود با شکست مواجه میشوند و در عین حال درچهارچوب سنی کودکان استثنایی نمیگنجند. ظاهری طبیعی دارند، رشد جسمی و قد و وزنشان حاکی از بهنجار بودن آنان است. هوش انها کمابیش عادی است، به خوبی صحبت میکنند، مانند سایر کودکان بازی و مثل همسالان خود با سایرین ارتباط بر قرار میکنند. درخانه نیز یاریهای لازم را دارند و کارهایی را که والدین به آنان واگذار میکنند به خوبی انجام میدهند. لیکن توانایی لازم برای به جریان اندازی اطلاعات برای بیان کردن و به ویژه نوشتن را ندارند. پس با توجه به مشخصات کلی این دانشآموزان، میتوان آنها را در گروه جدیدی به نام دانش آموزان اختلال یادگیری قرار داد و گفت این دانش آموزان در یک یا چند فرایند روانی که به درک کردن با استفاده از زبان شفاهی یا کتبی مربوط میشود، اختلال دارند که این اختلال میتواند به شکل عدم توانایی کامل در گوش کردن، صحبت کردن، خواندن، نوشتن، هجی کردن یا انجام محاسبات ریاضی ظاهر شود.
این اصطلاح شرایطی چون معلولیتهای ادراکی، آسیب دیدگیهای مغزی، نقص جزئی در کار مغز، و خوانشپریشی را در بر میگیرد. این تعریف آن دسته از دانش آموزان را که به دلیل معلولیتهای دیداری، شنیداری یا حرکتی، همچنین عقب ماندگی ذهنی یا محرومیتهای محیطی، فرهنگی یا اقتصادی به مشکلات یادگیری دچار شدهاند، شامل نمیشود.
ناتوانیهای یادگیری با اصطلاحهایی چون خواندن جبرانی یا دیرآموزی مترادف نیست. این تعریف به طور ویژه از کودکان و نوجوانانی یاد میکند که به شدت دچار ناتوانیهای یادگیری بخصوصی هستند. دانش آموزان مبتلا به این مشکل نیازمند آموزش ویژهای هستند که بنا بر نظر امز باید با تمرینهای مخصوص، غیر معمول و با کیفیتی غیر عادی سر و کار داشته باشند این امر جدا از شیوههای آموزشی و منظمی است که اکثر کودکان از آن استفاده میکنند. وظیفهٔ کارشناسان در این زمینه این است که عهده دار جبران ناتوانی یادگیری به خصوص کودک به صورت آموزش انفرادی یاگروههای کوچک باشند.
عوامل بروز اختلالات یادگیری[ویرایش]
ثابت شدهاست که علل بروز ناتوانیهای یادگیری نسبتاً مبهم است برخی از مشکلات کنونی دربارهٔ مفهوم ناتوانیهای یادگیری بازتابی است از ناتوانی ما در اشارهٔ دقیق به علل بروز ناتوانیهای یادگیری که شاهدش هستیم. روشن است که آگاهانه یا ناآگاهانه مسئله علل بروز ناتوانیهای یادگیری را به فراموشی و بی توجهی میسپاریم بر حسب درک ما از ناتوانیهای یادگیری و نگرش اولیه حرفهای ما (پزشکی، روان شناسی، تعلیم و تربیتی) نسبت به ناتوانیهای یادگیری ممکن است ما به علل خاصی توجه پیدا کنیم تا آن که به رابطهٔ علّی دشواری بپردازیم.
اما تجربهٔ گذشته و عمل کنونی به ما ثابت میکند که ناتوانیهای یادگیری مفهومی چندرشتهای است و پیوند میان کارشناسان رشتههای گوناگون در این امر باید برقرار باشد.
الف) عوامل آموزشی
۱- تدریس ناکافی و ناصحیح به کودکان
۲- عدم فراگیری معلم از مهارتهای لازم جهت تدریس درسهای پایه در مدارس
۳- توقعات بیش از اندازه بالا یا بسیار پایین معلمان
۴- برنامه ریزی و طرح برنامهٔ آموزشی ضعیف
۵- عدم فعالیتهای برانگیزنده
۶- تدریس عملی نادرست
۷- عدم آموزش مهارتهای اجتماعی، یادگیری و حرکتی و جسمی و عدم پرداختن به یادگیریهای زبان شفاهی
۸- استفاده نادرست از روشها و مداد و برنامه درسی
ب) عوامل محیطی
عوامل محیطی بسیاری وجود د دارد که میتواند به پیچیدگی ناتوانیهای یادگیری بیفزاید و حتی شاید سبب ساز آن باشد. - تغذیه، بهداشت، تندرستی
انگیزش ضعیف توجه ناکافی و ضعف در انجام کار بر اثر گرسنگی و وجود رنگها و مزههای مصنوعی در غذاها طبق نظر فاین گولد روی تحرک بیش از حد کودک مؤثر است.
سرماخوردگی مزمن، مشکلات تنفسی، آلرژیها و … در ناتوانی یادگیری کودک مؤثر است.
سقوط، آسیب دیدگی مغزی، ضربه وارد به سر و … در ناتوانی یادگیری مؤثر است.
- تحریک حسی
کودک در حال رشد نیازمند درون دادهای حسی است تا درباره محیط و خود و هر دو بیاموزد یعنی کودک به تجربههایی نیاز دارد تا بیاموزد که چگونه بیاموزد.
- تحریک زبانی
زبان به واسطهٔ نقشش در تفکر و یادگیری سایر مهارتها در محیط زندگی کودک جایگاه ویژهای دارد و ممکن است ناتوانی کودک از نبود مدلهای درست در اوایل رشد وی سرچشمه گرفته باشد.
- رشد اجتماعی و عاطفی
بسیاری از کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری مضطرب، نامطمئن و بی اختیار و سرکش هستند که ممکن است این رفتارها با فقدان امنیت طبیعی، ثبات محبت و گرمی و پذیرش در منزل و محیط مدرسه پیوند داشته باشد.
ج) عوامل روانی
امکان دارد کودکان مبتلا به ناتوانیهای یادگیری در عملکردهای روانی پایه چون ادراک، حافظه و شکل درون به مفاهیم اختلال داشته باشند. د- عوامل فیزیولوژیکی
بسیاری از متخصصان بر این باورند که علل اساسی و عمده ناتوانیهای یادگیری آسیب دیدگی مغزی، شدید یا جزیی و صدمه وارده به دستگاه عصبی و مرکزی است.
ه- عوامل ژنتیکی
شواهدی در دست است که نشان میدهد ناتوانیهای یادگیری احتمالاً در برخی خانوادهها بیش از دیگران دیده میشود در واقع عوامل ژنتیکی در شمار وسیعی از ناتوانیهای یادگیری نقش دارد.
ز – عوامل بیوشیمیایی
اختلالهای گوناگون متابولیکی در حکم عواملی هستند که موجب ناتوانیهای یادگیری میشوند مثل هایپوگلیسمی، کم کاری تیروئید و …
و- عوامل پیش، هنگام و بعد از تولد
ژ- تاخیر رشد
بندر، دهریش، جانسکی، لانگ فود … اظهار میدارند که عدم ظهور علائم رشد برخی از کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری ممکن است از تاخیر رشد برخی اجزای دستگاه عصبی مرکزی سرچشمه گرفته باشد که این گونه کودکان پس از بزرگتر شدن بر این مشکلات غلبه میکنند.
چ- نقص جزیی در کار مغز
به نظر میآید هر گونه نتیجه گیری دربارهٔ حیاتی بودن آسیب دیدگی مغزی در کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری در بهترین شرایط فقط جنبه تجربی و آزمایشی دارد.
نظریههای یادگیری[ویرایش]
نظریههای کارکردگرایی
نظریههای تداعیگرایی
نظریههای شناختی
نظریهگشتالت
نظریهژان پیاژه
نظریههای نوروفیزیولوژیک
نظریههای تکاملی
منابع[ویرایش]
شعبانی، حسن،مهارتهای آموزشی و پرورشی (روشها و فنون تدریس)، سازمان سمت، ۱۳۷۱.
هیلگارد، ارنست روپیکوت. زمینهٔ روانشناسی. ترجمهٔ حسن رفیعی. چاپ سوم. تهران: ارجمند، ۱۳۶۲. ۴۴۸.
هرگنهان، السون. نظریههای یادگیری. ترجمهٔ علی اکبر سیف. ویرایش ششم. چاپ ششم. تهران: نشر دوران، ۱۳۸۲. ۱۷-۱۸. شابک۹۶۴-۶۲۲۱-۶۴-۵.
اچ ایلوارد، الیزابت – ار براون، فرانک ترجمه برادری، رضا، تشخیص و ساماندهی ناتوانیهای یادگیری، ناشر، سازمان آموزش و پرورش استثنایی، چاپ اول، زمستان ۷۷.
تبریزی، مصطفی، درمان اختلالات خواندن، انتشارات گفتمان خلاق، چاپ اروین، چاپ اول ۱۳۸۰.
دلاکاتو، کارل، ترجمه سرحدی زاده، فاطمه، اختلال خواندن، چاپخانه پرتو، تهران چاپ اول ۱۳۶۸.
فریار، اکبر، رخشان، فریدون، ناتوانیهای یادگیری.
کرک، ساموئل، چالفانت، جیمز ترجمه: رونقی، سیمین، خانجانی، زینب، وثوقی رهبری، مهین، ناشر: سازمان آ. پ استثنایی، چاپ اول زمستان ۷۷.
عوامل بروز اختلالات یادگیری[ویرایش]
ثابت شدهاست که علل بروز ناتوانیهای یادگیری نسبتاً مبهم است برخی از مشکلات کنونی دربارهٔ مفهوم ناتوانیهای یادگیری بازتابی است از ناتوانی ما در اشارهٔ دقیق به علل بروز ناتوانیهای یادگیری که شاهدش هستیم. روشن است که آگاهانه یا ناآگاهانه مسئله علل بروز ناتوانیهای یادگیری را به فراموشی و بی توجهی میسپاریم بر حسب درک ما از ناتوانیهای یادگیری و نگرش اولیه حرفهای ما (پزشکی، روان شناسی، تعلیم و تربیتی) نسبت به ناتوانیهای یادگیری ممکن است ما به علل خاصی توجه پیدا کنیم تا آن که به رابطهٔ علّی دشواری بپردازیم.
اما تجربهٔ گذشته و عمل کنونی به ما ثابت میکند که ناتوانیهای یادگیری مفهومی چندرشتهای است و پیوند میان کارشناسان رشتههای گوناگون در این امر باید برقرار باشد.
الف) عوامل آموزشی
۱- تدریس ناکافی و ناصحیح به کودکان
۲- عدم فراگیری معلم از مهارتهای لازم جهت تدریس درسهای پایه در مدارس
۳- توقعات بیش از اندازه بالا یا بسیار پایین معلمان
۴- برنامه ریزی و طرح برنامهٔ آموزشی ضعیف
۵- عدم فعالیتهای برانگیزنده
۶- تدریس عملی نادرست
۷- عدم آموزش مهارتهای اجتماعی، یادگیری و حرکتی و جسمی و عدم پرداختن به یادگیریهای زبان شفاهی
۸- استفاده نادرست از روشها و مداد و برنامه درسی
ب) عوامل محیطی
عوامل محیطی بسیاری وجود د دارد که میتواند به پیچیدگی ناتوانیهای یادگیری بیفزاید و حتی شاید سبب ساز آن باشد. - تغذیه، بهداشت، تندرستی
انگیزش ضعیف توجه ناکافی و ضعف در انجام کار بر اثر گرسنگی و وجود رنگها و مزههای مصنوعی در غذاها طبق نظر فاین گولد روی تحرک بیش از حد کودک مؤثر است.
سرماخوردگی مزمن، مشکلات تنفسی، آلرژیها و … در ناتوانی یادگیری کودک مؤثر است.
سقوط، آسیب دیدگی مغزی، ضربه وارد به سر و … در ناتوانی یادگیری مؤثر است.
- تحریک حسی
کودک در حال رشد نیازمند درون دادهای حسی است تا درباره محیط و خود و هر دو بیاموزد یعنی کودک به تجربههایی نیاز دارد تا بیاموزد که چگونه بیاموزد.
- تحریک زبانی
زبان به واسطهٔ نقشش در تفکر و یادگیری سایر مهارتها در محیط زندگی کودک جایگاه ویژهای دارد و ممکن است ناتوانی کودک از نبود مدلهای درست در اوایل رشد وی سرچشمه گرفته باشد.
- رشد اجتماعی و عاطفی
بسیاری از کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری مضطرب، نامطمئن و بی اختیار و سرکش هستند که ممکن است این رفتارها با فقدان امنیت طبیعی، ثبات محبت و گرمی و پذیرش در منزل و محیط مدرسه پیوند داشته باشد.
ج) عوامل روانی
امکان دارد کودکان مبتلا به ناتوانیهای یادگیری در عملکردهای روانی پایه چون ادراک، حافظه و شکل درون به مفاهیم اختلال داشته باشند. د- عوامل فیزیولوژیکی
بسیاری از متخصصان بر این باورند که علل اساسی و عمده ناتوانیهای یادگیری آسیب دیدگی مغزی، شدید یا جزیی و صدمه وارده به دستگاه عصبی و مرکزی است.
ه- عوامل ژنتیکی
شواهدی در دست است که نشان میدهد ناتوانیهای یادگیری احتمالاً در برخی خانوادهها بیش از دیگران دیده میشود در واقع عوامل ژنتیکی در شمار وسیعی از ناتوانیهای یادگیری نقش دارد.
ز – عوامل بیوشیمیایی
اختلالهای گوناگون متابولیکی در حکم عواملی هستند که موجب ناتوانیهای یادگیری میشوند مثل هایپوگلیسمی، کم کاری تیروئید و …
و- عوامل پیش، هنگام و بعد از تولد
ژ- تاخیر رشد
بندر، دهریش، جانسکی، لانگ فود … اظهار میدارند که عدم ظهور علائم رشد برخی از کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری ممکن است از تاخیر رشد برخی اجزای دستگاه عصبی مرکزی سرچشمه گرفته باشد که این گونه کودکان پس از بزرگتر شدن بر این مشکلات غلبه میکنند.
چ- نقص جزیی در کار مغز
به نظر میآید هر گونه نتیجه گیری دربارهٔ حیاتی بودن آسیب دیدگی مغزی در کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری در بهترین شرایط فقط جنبه تجربی و آزمایشی دارد.
نظریههای یادگیری[ویرایش]
نظریههای کارکردگرایی
نظریههای تداعیگرایی
نظریههای شناختی
نظریهگشتالت
نظریهژان پیاژه
نظریههای نوروفیزیولوژیک
نظریههای تکاملی
منابع[ویرایش]
شعبانی، حسن،مهارتهای آموزشی و پرورشی (روشها و فنون تدریس)، سازمان سمت، ۱۳۷۱.
هیلگارد، ارنست روپیکوت. زمینهٔ روانشناسی. ترجمهٔ حسن رفیعی. چاپ سوم. تهران: ارجمند، ۱۳۶۲. ۴۴۸.
هرگنهان، السون. نظریههای یادگیری. ترجمهٔ علی اکبر سیف. ویرایش ششم. چاپ ششم. تهران: نشر دوران، ۱۳۸۲. ۱۷-۱۸. شابک۹۶۴-۶۲۲۱-۶۴-۵.
اچ ایلوارد، الیزابت – ار براون، فرانک ترجمه برادری، رضا، تشخیص و ساماندهی ناتوانیهای یادگیری،
تاثیر اختلال سلوک در بزهکاری کودکان و نوجوانان
چکیده:
پرداختن به مسائل کودکان و نوجوانان از مهمترین تدابیر اجتماعی در جوامع امروزی است در این میان توجه به کودکان و نوجوانان بزهکار که رشد مطلوب آنان در معرض خطر قرار گرفته است از اهمیت مضاعفی برخوردار است. یکی از مسائل و مشکلات بحرانی جوامع کنونی که توجه بسیاری از روانشناسان، جامعهشناسان و حقوقدانان را به خود جلب کرده است مساله رواج بزهکاری در بین کودکان و نوجوانان است. بنابراین وقتی که مرتکب جرمی شوند نه تنها جامعه هزینه ارتکاب آنرا میپردازد بلکه هزینه ناشی از پرورش یک مجرم و تبعات آن در آینده را نیز متحمل شود. یکی از مهمترین نشانههای گرایش به بزهک
اری در اطفال و نوجوانان اختلال سلوک است که یکی از پرشمارترین اختلالات روانی میباشد که کودکان و نوجوانان را تحت تاثیر قرار میدهد. اختلال سلوک به صورت رفتارهای ضد اجتماعی آشکار مانند پرخاشگری، بدخلقی، آزار و اذیت و رفتارهای ضد اجتماعی پنهان مانند دروغ گفتن و دزدی و نقض مقررات ظاهر میشود و خصوصیات اساسی این اختلال الگوی تکرار و مزمن رفتار است که در آن حقوق اساسی دیگران یا موازین و اصول اجتماعی متناسب با سن زیر پا گذاشته میشود. توجه والدین و مربیان آموزشی کودکان در تشخیص نشانههای اولیه کمک شایانی در بهبودی این کودکان و بازگرداندن سلامت آنان و پرورش توانائیهای آنان خواهد شد. در این پایان نامه، ضمن بررسی مشکل اختلال سلوک، ویژگیها و سیر تحول آن و ارتباط آن با بزهکاری کودکان و نوجوانان، 26 نفر از اطفال و نوجوانان بزهکار کانون اصلاح و تربیت مورد بررسی قرار گرفت.
این تحقیق بیانگر این واقعیت است که بیش از نیمی از این گروه مبتلا به اختلال سلوک بودند.
کلید واژهها: کودک، نوجوان، بزهکاری، اختلال سلوک
مقدمه
کودکان و نوجوانان سرشار از انرژی هستند و دوران نوجوانی و بلوغ، دوران بی قراری و سرکشی است دورانی که در هر صورتی که امکانات و فرصتها در اختیار نوجوانان باشد در هر زمینه از علم، هنر و ورزش، خلاقیتها و توانائیهایشان را به منصهی ظهور میرسانند هرگاه خانواده و جامعه نسبت به کودکان و نوجوانان بیتوجهه وسهل انگار باشند وکودکی به بزهکاری روی آورده و به زندگی ناسالم عادت کند در بزرگسالی احتمال بازگشت به اجتماع واصلاح وی تقریباً غیرممکن است. کودکان این نونهالان حساس در روند رشد نیاز فراوان به تامین احتیاجات طبیعی، غریزی، عاطفی و اخلاقی دارند. لذا در صورت عدم تامین نه تنها جامعه پذیری آنها دچار وقفه میگردد بلکه فشارهای ناشی از آن موجب آسیبپذیری بعدی آنها خواهد شد بسیاری از والدین، معلمان و سایر بزرگسالان با کودکان و نوجوانانی سرو کار دارند که رفتارهای پرخاشگرانه دارند، دروغ میگویند، به اشیاء اطراف خود آسیب میرسانند نافرمانند و با سایر کودکان در جنگ و نزاعند از آنجایی که این رفتارها مخرب و مشکل آفرینند باید به آنها توجه کافی مبذول داشت هنگامی که این رفتارها شدید و بادوام باشند آسیبهای جدی ایجاد میکنند یکی از عواملی که ممکن است در کودکان و نوجوانان باعث ایجاد بزهکاری گردد اختلال سلوک میباشد اختلالی که با تجاوز مکرر و مستمر به حقوق دیگران مشخص میشود. اختلال سلوک در مقوله اختلالات رفتار اذایی قرار میگیرد این اختلال موجب اختلال کارکرد اجتماعی و آموزش در کودکان و نوجوانان میگردد.
فهرست مطالب
عنوان صفحه
چکیده: 1
مقدمه. 2
الف-بیان مسئله: 3
ب- سوالات تحقیق.. 4
ج- پیشینه تحقیق.. 4
د- فرضیه ها 5
هـ- اهداف تحقیق.. 5
و-اهمیت و ضرورت تحقیق.. 6
ز-روش تحقیق: 6
ح - ساماندهی تحقیق.. 7
فصل اول: تعریف و شناخت مفاهیم................................................................................... 8
1-1: مفهوم کودکی: 9
1-1-1- مفهوم بزهکاری: 9
1-1-2-مفهوم نوجوانی: 10
1-1-3- ویژگی های بزهکاری اطفال: 11
1-1-4- انواع بزهکاری ارتکابی توسط اطفال: 12
1-1-4-1- جرایم علیه اموال: 12
1-1-4-2-جرایم علیه اشخاص: 12
1-1-4-3-جرایم علیه عفت و اخلاق عمومی: 13
1-2:مفهوم و تعریف اختلال سلوک.. 13
1-2-1-تاریخچه اختلال سلوک.. 14
1-2-2- سیر تحول اختلال سلوک: 16
1-3: دیدگاههای نظری.. 18
1-3-1- نظریههای خصلتها (زیستی - اجتماعی) 18
1-3-2- نظریه خصلت بیولوژیکی.. 19
1-3-3- نظریه روانکاوی.. 21
1-3-4- شخصیت ضد اجتماعی.. 21
1-3-5- نظریه یادگیری اجتماعی.. 22
فصل دوم: عوامل وابسته به اختلال سلوک........................................................................ 23
2-1:وراثت... 24
2-1-1-جنسیت: 24
2-1-2-سن: 25
2-1-3-اختلالات روانی: 26
2-1-3-1- ناهنجاری عصبی(نوروژها)یابیماریهای روان نژندی و بزهکاری: 26
2-1-3-2- ناهنجاری جنون یا روان پریشی.. 26
2-1-3-3- اختلال منش یا اختلال شخصیت ضد اجتماعی.. 27
2-1-3-4- الکلیسم و اعتیاد به مواد مخدر. 27
2-2:عوامل محیطی و اجتماعی.. 28
2-2-1:عوامل خانوادگی: 28
2-2-1-1- تعامل والدین – کودک: 29
2-2-1-2-نظارت خانواده 31
2-2-1-3- تعارض و طلاق.. 31
2-2-2-پرخاشگری به عنوان رفتار آموخته شده 32
2-2-3- کودک آزاری و سوء رفتار با کودک.. 33
2-3:عوامل اجتماعی – شناختی.. 33
2-3-1-مدرسه: 34
2-3-2-همسالان: 34
2-3-3- همتایان. 35
2-4:عوامل زیستی و عصب شناختی.. 35
2-4-1- عوامل عصب روان شناختی.. 36
2-4-2- آلاینده های سمی.. 36
2-5: تفکیک اختلال سلوک از سایر مصادیق اختلال رفتاری و ارتباط با آنها 37
2-5-1- عقب ماندگی ذهنی: 39
2-5-2- ناتوانی یادگیری: 40
2-5-3-اختلال شخصیت ضد اجتماعی.. 41
2-5-4-مشکلات اجتماعی، هیجانی و رفتاری.. 43
2-5-5- سایر عوامل: 45
2-6:ملاکهای تشخیص (شاخصه های اختلال سلوک) 45
2-6-1- پرخاشگری: 46
پرخاش به افراد و حیوانات... 46
2-6-2- دروغگویی یا فریب کاری: 47
2-6-3-سرقت: 47
2-6-3-1- جیب بری.. 47
2-6-3-2- کیف قاپی.. 48
2-6-3-3-دخل زنی: 48
2-6-3-4- سرقت وسایل نقیله و لوازم داخلی آن: 48
2-6-3-5-سرقت از منازل: 48
2-6-3-6-سرقت از مغازه ها: 49
2-6-4- نقص جدی مقررات... 49
2-7:ویژگی های کودکان و نوجوانان دارای اختلال سلوک.. 49
2-7-1:ارتباط بین اختلال سلوک و بزهکاری کودکان و نوجوانان. 51
2-8: ارزیابی اختلال سلوک.. 54
2-8-1:ارزیابی مشکلات اجتماعی، هیجانی و رفتاری.. 55
2-8-2- سلسله راهبردهای ارزیابی: 56
2-8-2-1-غربال گری.. 56
2-8-2-2-مداخله های پیش از هنگام. 57
2-8-2-3- تدوین برنامه آموزش انفرادی.. 57
2-8-2-4-اصلاح محیط یادگیری برای مدیریت فعال. 57
2-8-2-5-آموزش رفتار مطلوب... 60
2-9:روش های درمان اختلال سلوک.. 60
2-9-1- آموزش والدین.. 61
2-9-2- برنامه تربیت سازنده: 63
2-9-3-آموزش مهارت های حل مسئله: 63
2-9-4-خانواده درمانی.. 64
فصل سوم: روششناسی تحقیق و تجزیه و تحلیل یافتههای آماری.. 66
3-1:روش شناسی تحقیق.. 67
3-1-1:روش و تکنیک تحقیق.. 67
3-1-2: ابزار جمع آوری اطلاعات... 68
3-1-3: روایی آزمون ها: 68
3-1-4: پایایی آزمون ها 69
3-2:تبین و تعریف جامعه اماری.. 69
3-2-1: روش نمونه گیری.. 69
3-2-2- حجم نمونه. 69
3-3-روش اجراء و تجزیه و تحلیل داده ها 69
3-3-1: روش تجزیه و تحلیل داده ها 70
3-3-2- تجزیه و تحلیل یافته های آماری.. 70
3-4-:مشخصات و ویژگیهای جمعیت مورد مطالعه. 71
3-4-3- توزیع پاسخگویان بر حسب وضعیت تحصیلی.. 72
3-4-4- توزیع پاسخگویان بر حسب مقطع تحصیلی.. 73
3-4-5- توزیع پاسخگویان بر حسب شغل پدر. 74
3-4-6- توزیع پاسخگویان بر حسب شغل مادر. 75
3-4-7- توزیع پاسخگویان بر حسب تحصیلات پدر. 76
3-4-8- توزیع پاسخگویان برحسب تحصیلات مادر. 77
3-5-:آمارهای توصیفی بخش خانواده ، گروه همسالان ، مدرسه. 78
3-5-1- بخش خانواده 78
3-5-1-1-توزیع پاسخگویان بر حسب زندگی والدین.. 78
3-5-1-2- توزیع پاسخگویان بر حسب کیفیت رابطه پدر و مادرشان با یکدیگر. 79
3-5-1-5- توزیع پاسخگویان برحسب رابطه آنها با والدینشان. 80
3-5-1-4- توزیع پاسخگویان بر حسب رفتار والدین با آنها 81
3-5-1-5- توزیع پاسخگویان برحسب رفتاروالدین با آنها به هنگام انجام خطا واشتباه توسط آنها 82
3-5-1-6- توزیع پاسخگویان برحسب میزان اجازه گرفتن آنها ازوالدین و یا کنترل برای ورود وخروج ازمنزل 83
3-5-1-7- توزیع پاسخگویان برحسب میزان کنترل آنها برروابط آنها با دوستانشان. 84
3-5-1-8- توزیع پاسخگویان برحسب خصوصیات اخلاقی والدین.. 85
3-5-1-9- توزیع پاسخگویان برحسب میزان عدم حضور والدین درمنزل به هنگام شب... 86
3-5-1-10- توزیع پاسخگویان برحسب میزان خشونت، فحاشی،کنترل شدید اعضای خانواده نسبت به آنها 87
3-5-1-11- توزیع پاسخگویان برحسب نوع جرایم ارتکابی توسط پدرشان. 88
3-5-1-12- توزیع پاسخگویان برحسب نوع جرایم ارتکابی توسط مادر. 89
3-5-1-13- توزیع پاسخگویان برحسب میزان کوتاهی والدین درتربیت آنها 90
3-5-1-14- توزیع پاسخگویان برحسب میزان علاقمندی آنها ازرفتارهای خلاف وناپسند خانوادشان. 91
3-5-1-15- توزیع پاسخگویان برحسب اینکه بیشترازرفتارکدام عضو خانواده تقلید می کنند. 92
3-5-1-16- توزیع پاسخگویان برحسب اینکه بیشتراز چه کسی درخانواده حرف شنوی دارند. 93
3-5-1-17- توزیع پاسخگویان برحسب اینکه تاکنون تحت تاثیر افرادی که ازآنهاحرف شنوی دارند مرتکب سرقت شده اند 94
3-5-2- بخش گروه همسالان. 95
3-5-2-1- توزیع پاسخگویان برحسب مدت زمانی که با دوستانشان می گذرانند. 95
3-5-2-2- توزیع پاسخگویان برحسب میزان علاقمندی دوستانشان به تحصیل.. 96
3-5-2-3- توزیع پاسخگویان برحسب میزان دستگیری دوستانشان توسط کلانتری.. 97
3-5-2-4- توزیع پاسخگویان برحسب اینکه چه تعداد ازدوستانشان توسط کلانتری دستگیر شده اند. 98
3-5-2-5- توزیع پاسخگویان برحسب میزان مشارکت دوستانشان در انجام کارهای خلاف قانون. 99
3-5-3- بخش مدرسه. 100
3-5-3-1- توزیع پاسخگویان بر حسب میزان تبعیض.... 100
3-5-3-2- توزیع پاسخگویان برحسب میزان اهانت و توهین که در محیط تحصیلشان از جانب اولیای مدرسه تجربه کرده اند. 101
3-5-3-3- توزیع پاسخگویان بر حسب نوع خلافی که همکلاسی هایشان مرتکب می شدند. 102
3-5-3-4- توزیع پاسخگویان برحسب تقلید ازرفتارهای خلاف همکلاسی هایشان. 103
3-5-3-5- توزیع پاسخگویان بر حسب میزان انجام کارهای خلاف در مدرسه شان. 104
3-5-3-6- توزیع پاسخگویان برحسب اینکه تا چه میزان رفتار خلاف ازسوی سایر دانش آموزان نسبت به آنها انجام گرفته است 105
3-5-3-6-1-توزیع پاسخگویان بر حسب نوع خلافی که از سوی سایر دانش آموزان نسبت به آنها انجام گرفته است 106
3-5-3-7- توزیع پاسخگویان بر حسب نظرآنها پیرامون تاثیرمشکلات مدرسه درخلافکاری دانش آموزان 107
3-5-3-8- توزیع پاسخگویان برحسب تمایل آنها به تخریب اموال مدرسه. 108
3-6: آمارهای توصیفی بخش محله، رسانه، سایر جرایم. 109
3-6-1- بخش محله. 109
3-6-1-1.توزیع پاسخگویان برحسب مدت زمانی که باهم محله ای هایشان می گذرانند. 109
3-6-1-2.توزیع پاسخگویان برحسب میزان درگیری و دعوا با هم محله هایشان. 110
3-6-1-3.توزیع پاسخگویان برحسب میزان انجام علنی و آشکار اعمال خلاف قانون در محله آنها 111
3-6-1-4توزیع پاسخگویان برحسب میزان کیف قاپی در محله آنها 112
3-6-1-5توزیع پاسخگویان برحسب میزان وقوع سرقت وسایل خودرودر محله آنها 113
3-6-1-6 توزیع پاسخگویان بر حسب میزان وقوع سرقت از منازل و مغازه ها در محله آنها 114
3-6-1-7.توزیع پاسخگویان بر حسب میزان تقلید از کارهای خلاف هم محله ای هایشان. 115
3-6-2.بخش رسانه. 116
3-6-2-1.توزیع پاسخگویان بر حسب میزان زمان استفاده از تلویزیون. 116
3-6-2-2.توزیع پاسخگویان برحسب میزان استفاده از ماهواره 117
3-6-2-3توزیع پاسخگویان بر حسب میزان زمان استفاده از اینترنت... 118
3-6-2-4توزیع پاسخگویان برحسب میزان زمان استفاده از فیلم. 119
3-6-2-5.توزیع پاسخگویان برحسب میزان علاقمندی آنها به تماشای فیلم هایی با موضوع خلاف وجرم 120
3-6-2-6توزیع پاسخگویان برحسب میزان علاقمندی آنها به تماشای فیلم هایی با موضوع خشونت... 121
3-6-3- بخش ارتکاب جرایم. 122
3-6-3-1 توزیع پاسخگویان برحسب اینکه دررفتار و کردارخودبیشتر از چه کسی الگو برداری می کنند 122
3-6-3-2توزیع پاسخگویان برحسب اینکه توصیه وحرفهای کدام گروه برای آنها مهم است. 123
3-6-3-3.توزیع پاسخگویان بر حسب اینکه اشتباهاتشان را به گردن بقیه می اندازند. 124
3-6-3-4. توزیع پاسخگویان بر حسب اینکه در انجام کارها بی مسئولیت بوده و حقوق دیگران را رعایت نمی کنند. 125
3-6-3-5.توزیع پاسخگویان برحسب اینکه نسبت به احساسات و امیال دیگران بی توجه هستند. 126
3-6-3-6.توزیع پاسخگویان برحسب استفاده از کلمات زشت و رکیک... 127
3-6-3-7. توزیع پاسخگویان بر حسب اینکه آغازگر دعوا هستندو با درگیری و کتک چیزی را می گیرند. 128
3-6-3-8.توزیع پاسخگویان بر حسب اینکه آیا در کودکی ازجیب پدرشان یا دیگران بدون اجازه پول برداشته اند. 129
3-6-3-9. توزیع پاسخگویان بر حسب اینکه به صورت عمدی باعث تخریب اموال دیگران می شوند. 130
3-7:تجزیه و تحلیل سوالات(آمار استنباطی) 131
3-7-1-تحلیل رگرسیون چندگانه. 131
نتیجهگیری.. 136
پیشنهادها 141
منابع: 142
علل بزهکاری نوجوانان
بزهکاری پدیده اجتماعی جهانی است که معمولاً برای جرایم نوجوانان زیر 18 سال به کار برده می شود. گرچه، جوامع گوناگون برحسب وضعیت اقتصادی و اجتماعی خود با انواع متفاوتی از آن روبه رو هستند. در همه جوامع انسانی اصطلاح بزهکار در مورد افرادی به کار برده می شود که اعمال خلاف قانون یا موازین مذهبی آن جامعه انجام می دهند. با توجه به این که احکام در جامعه های گوناگون متفاوت است، فرد متخلف در یک جامعه، ممکن است در جامعه دیگر از تخلف مبری باشد.
در کشور ما بزهکاری به مجموعه کل جرایمی گفته می شود که در صورت ارتکاب، مجازات هایی از قبیل قصاص، دیات، حدود و تعزیزات را در پی دارد.
هر روز در کنار ما جرایم متعددی به وقوع می پیوندد و با تورق روزنامه ها، در صفحه حوادث با انواع بزهکاری آشنا می شویم: چاقوکشی، ضرب و جرح، دزدی، تجاوز و وقتی از خیابان عبور می کنیم سازمان هایی نظیر کانون اصلاح و تربیت، نیروی انتظامی، و دادگاه هایی را می بینیم که برای مجازات این گونه افراد به وجود آمده اند. ولی تا حالا فکر کرده ایم چه عواملی در به وجود آوردن فرد بزهکار مؤثر است؟ پیچیدگی عوامل مؤثر در پدیده بزهکاری سبب شده است که هر گروه از محققان آن را از دیدگاهی خاص بررسی کنند. روان شناسان و روان پزشکان از دیدگاه روان شناختی، حقوق دانان از دیدگاه جرم شناسی و مسایل کیفری، پزشکان و زیست شناسان از نظر عوامل مؤثر زیستی و بالاخره جامعه شناسان از دید آسیب شناسی اجتماعی.
انتشار اولین گزارش راجع به دادگاهی ویژه نوجوان در سال 1899 ، باعث شده بسیاری از اندیشمندان به مطالعه بزهکاری بپردازند و عوامل موثر آن را بشناسند و از دیدگاه های مختلف آن را بررسی کنند ولی هیچ نظریه واحدی نتوانسته تأثیر متغیرهای مستقل فردی و اجتماعی را بر فرد بزهکار تبیین کند. دو نظریه که بیش از همه به آن ها توجه دارد یکی «نظریه کنترل اجتماعی» دورکیم است که هیرشی آن را با مسئله بزهکاری تطبیق داده و دیگری نظریه «پیوندهای افتراقی» است که در اصل ساترلند و کرسی مطرح کرده اند.
نوع فایل: word
سایز:6.87 KB
تعداد صفحه:5
ریشه یابی بزهکاری اطفال و نوجوانان
مقدمه:
در این مقاله مجال بررسی عناصر مادی و قانون جرایم را نداریم و اندک نظری به عنصر روانی می اندازیم البته بررسی انگیزه و نقش آن در تکوین جرم: بنابراین با طریح چند سؤال بحث اصلی را آغاز می کنیم: جایگاه عنصر روانی در میان عناصر سه گانه تشکیل دهنده پدیده جنائی چیست؟ انگیزه چیست و جایگاه آن در تشکیل پدیده مجرمانه چیست؟ ارتباط عوامل موثر در رکن روانی (عمد و خطای جزائی) با انگیزه یست؟
آن چه در علم حقوق به آن پدبده جنایی(1) می گویند، فقط از انسان و آن هم فقط درجوامع انسانی واقع می شود اما خوشبختانه اعمالی که از انسان سر می زند منحصر به همین پدیده نیست. از انسان هزاران عمل خوب و بد دیگر صادر می شود که فقط یکی از آنها پدیده جنایی نامیده می شود و مرتکب را در معرض مجازات یا اقدامات تا مینی قرار می دهد بنابراین باید طریقه و روشی نتخاب گردد که به وسیله آن بتوان پدیده جنایی را از سایر اعمال انسانی تفکیک نمود. اصولی ترین طریقی که برای تفکیک پدیده جنایی از سایر اعمال انسانی وجود دارد همان «تعیین مجازات یا اقدامات تامینی» برای پدیده جنایی است.
بیگمان ، جوامع بشری در هر شرایطی به همزیستی مسالمت آمیز با همنوعان خود نیازمند هستند. آنچه مسلم است تا امروز به دلیل اختلافات زیر بنایی و ریشه ای مختلفی از جمله در مسا ئل عقیدتی ، فرهنگی و مذهبی و در عین حال تفاوت هایی که در معیارهای سنجش ارزش ها در حیطه های گوناگونی وجود داشته ، یک توافق و تفاهم عمومی و جهان شمول استقرار نیافته است. وانگهی ، تمام انسان ها از هر قوم و قبیله ، نژاد و مذهب ، دین و عقیده اتفاق نظر دارند که یکی از محوری ترین اعمال فردی و اجتماعی ،تربیت و هدایت درست کودکان برای آینده می باشد . اقدامی که شرط ضروری و انکار ناپذیر رشد و ترقی جامعه ی انسانی تلقی می شود .
نوع فایل: word
سایز:5.50 KB
تعداد صفحه:3
انسان با توجه به پیچیدگیها و دشواریهای زندگی جهت رسیدن به رشد و پیشرفت در جنبههای گوناگون میبایست از توانایی لازم و کافی جهت مقابله با موقعیتهای دشوار زندگی و همچنین فراهم نمودن شرایط مناسب به منظور پیشرفت همه جانبه برخوردار باشد. بنابراین افراد موفق، تکامل یافته و دارای سلامت روانی کسانی هستند که توانایی و مهارت کافی را در برخورد با شرایط گوناگون زندگی دارند و همواره در صدد تغییر موقعیت خویش در جهت رشد و تکمیل هستند. این ویژگیها نشانگر برخورداری اینگونه افراد از مهارتهای زندگی میباشد. در حال که افراد ناموفق و کسانی که به رشد و پیشرفت متعادل در جنبههای گوناگون زندگی دست نیافتهاند از سلامت روانی کمتری برخوردارند و همچنین توانایی حل مؤثر مشکلات و مسائل زندگی را ندارند میتوان گفت که فاقد مهارتهای زندگی کافی هستند. بدین ترتیب برخورداری از مهارتهای زندگی و به کارگیری آن جهت دستیابی به رشد و کمال میتواند بسیاری از مشکلات، ناکامیها و ناهنجاریها را رفع نماید و در عوض یک زندگی با نشاط، پرتلاش، رو به پیشرفت و کمال، مفید و سازنده را به ارمغان آورد و چه بهتر است که کسب این مهارتها از دوران نوجوانی آغاز گردد. با توجه به اینکه تحقیقات بسیاری موضوع فوق را مورد تأیید قرار دادهاند و همچنین باور و اعتقاد پژوهشگر به اینکه لازمه موفقیت و تکامل همه جانبه در زندگی، برخورداری از سلامت روانی و آگاهی از شیوه صحیح و مناسب زندگی و در نتیجه سبک زندگی سالم میباشد، به همین جهت، پژوهش حاضر به بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان و منبع کنترل نوجوانان پرداخته است.
در این پژوهش به منظور بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان و منبع کنترل. که به شیوه آزمایشی و طرح پیش آزمون- پس آزمون- با گروه کنترل انجام گردید، چنین فرض شد که آموزش مهارتهای زندگی موجب افزایش یا بهبود سلامت روان و درونیتر شدن منبع کنترل در نوجوانان می شود. به همین منظور از بین 191 دانش آموز دختر مقطع دبیرستان، 30 دانشآموز که بالاترین نمرات را از پیش آزمون (پرسشنامه سلامت عمومی و پرسشنامه منبع کنترل) به دست آوردند، انتخاب شدند و به طور تصادفی به دو گروه آزمایشی و کنترل تقسیم گردیدند که هر گروه شامل 15 دانش آموز بود.
پس از اجرای پیش آزمون در گروه آزمایشی و کنترل، گروه آزمایشی آموزش مهارتهای زندگی را در هشت جلسه دو ساعته دو بار در هفته دریافت نمود. پس از یک ماه، پس آزمون (پرسشنامه سلامت عمومی و پرسشنامه منبع کنترل) در دو گروه آزمایشی و کنترل اجرا گردید.
پس از نمرهگذاری، تفاوت میانگین بین دو گروه در پیش آزمون و پس آزمون با استفاده «از آزمون t دو گروه مستقل» مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج نشان داد که بین میانگین دو گروه در «پرسشنامه سلامت عمومی» تفاوت معناداری وجود دارد. در نتیجه فرضیه پژوهش تأیید گردید. بنابراین، آموزش مهارتهای زندگی میتواند سلامت روان را افزایش دهد یا بهبود بخشد. همچنین نتایج نشان می دهد که تفاوت بین میانگین های دو گروه در کلیه مقیاسهای پرسشنامه سلامت عمومی به جز مقیاس C (نارسا کنش وری اجتماعی) کاملاً معنادار است. نکته دیگر اینکه بیشترین میزان کاهش در نمرات مقیاس D (نشانگان افسردگی) پرسشنامه مذکور میباشد. بنابراین میتوان گفت که آموزش مهارتهای زندگی بیشترین تأثیر را بر کاهش میزان افسردگی آزمودنیها داشته است. اما در مورد میانگین دو گروه در پرسشنامه منبع کنترل، علیرغم کاهش اندک در نمرات تفاوت معناداری وجود ندارد. در کل میتوان گفت، با توجه به کاهش اندک نمرات، آموزش مهارتهای زندگی تا حدودی بر درونیتر شدن منبع کنترل در گروه آزمایشی مؤثر بوده است.
همچنین در این پژوهش، رابطه بین متغیرهای پژوهش با استفاده از «ضریب همبستگی پیرسون» به دست آمد. این نتایج نشانگر آن است که بین سلامت روان و شیوه مقابلهای و بین منبع کنترل و شیوه مقابلهای ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد. اما بین متغیر (سلامت روان و منبع کنترل) ارتباط مثبت و معناداری وجود ندارد. یافتههای جانبی این پژوهش نشانگر رابطه معنادار بین سطح تحصیلات مادر، اشتغال مادر و عملکرد تحصیلی دانشآموزان با سلامت روان و شیوه مقابلهای آنان میباشد.
مشاهدات کیفی نیز در طول جلسات دوره آموزشی با نتایج کمی حاصل از دادهها مطابقت و هماهنگی دارد. بطوریکه آزمودنیهایی که در طول جلسات فعالیت گروهی بیشتری داشتند، انگیزه و تمایل بیشتری جهت شرکت در این دوره آموزشی داشتند، نظم گروهی بیشتری را رعایت مینمودند. در انجام تمرینات و فعالیتهای عملی علاقمندی و انگیزة بیشتری نشان می دادند، توجه و دقت کافی نسبت به مطالب و محتویات آموزشی داشتند و خواهان تداوم این دوره آموزشی در طول سال تحصیلی بودند، در میزان نمرات سلامت عمومی و منبع کنترل آنان کاهش بیشتری ایجاد شده است. در واقع میتوان گفت که آموزش مهارتهای زندگی در مورد این آزمودنیها منجر به افزایش سلامت روان و درونیتر شدن منبع کنترل آنان شده است. بدین ترتیب مشاهدات کیفی دال بر تأثیر مثبت آموزش مهارتهای زندگی میباشد.
مقدمه
پیشرفتهای علمی و تکنولوژی در سالهای اخیر، انسانها را با انبوهی فزاینده از مسائل گوناگون مواجه ساخته است. کار، تحصیل و فشارهای روانی- اجتماعی از جمله مسائلی هستند که اغلب نوجوانان و جوانان با آنها روبرو هستند. توانایی حل مؤثر مسائل مذکور و مشکلات مشابه از جمله مهارتهای مهم و مفیدی هستند که نقش تعیین کنندهای در تأمین سلامت روانی و موفقیت فرد و در نتیجه زندگی سالم و اثر بخش دارند.
همه انسانها به طور فطری توانایی حل مشکلات زندگی را دارند، ولیکن این توانایی باید مطابق با شرایط و موقعیت فرد پرورش یابد بطوریکه به عنوان مهارتهای کارآمد در آنان درونی شود. متأسفانه طبق بررسیهای انجام شده تواناییها و مهارتهای عملی و سازشی بسیاری از نوجوانان و جوانان کشور ما برای حل مؤثر مسائل زندگی فردی و اجتماعی آنان کفایت نمیکند. بنابراین آموزش مهارتهای زندگی با تأکید بر مهمترین مسائل فردی و اجتماعی نوجوانان به عنوان اصلی مهم و انکار ناپذیر است که تاکنون علیرغم توجه خاص بسیاری از کشورهای جهان و تأکید خاص «سازمان بهداشت جهانی» . جای آن در برنامههای تحصیلی مدارس کشورمان خالی مانده است. البته اخیراً گامهایی برداشته شده است که نیازمند توجه علمی و تخصصی بیشتری میباشد.
امروزه در سراسر جهان بر اهمیت بهداشت روانی تأکید میشود و روز به روز با انجام تحقیقات وسیع و گوناگون، اهمیت و نقش آن در زندگی فردی و اجتماعی آشکارتر میگردد. بطوریکه سال 2001 میلادی از طرف سازمان بهداشت جهانی، تحت عنوان سال جهانی «بهداشت روانی» اعلام گردید. سازمان مذکور در این سال شعار «غفلت بس است، مراقبت کنیم.» را جهت آشکارتر ساختن اهمیت موضوع، مطرح نمود.
این امر نشان دهنده آن است که بهداشت روانی موضوعی است که باید در سطح جهان مورد توجه قرار گیرد. یکی از دلایلی که در اهمیت این موضوع مطرح است، شیوع روزافزون ابتلاء به انواع اختلالات روانی در سطح جهان است و دلیل مهم دیگر آن، اهمیت و ضرورت پیشگیری از بیماریهای روانی است. در واقع میتوان گفت، عمدهترین هدف بهداشت روانی، پیشگیری است و از سه نوع پیشگیری که در بهداشت روانی مطرح میشود، پیشگیری اولیه مورد توجه بیشتری قرار میگیرد. در پیشگیری اولیه جمعیت سالم در جامعه مورد نظر هستند و تمام اقداماتی که در این حیطه صورت میگیرد، در جهت آماده سازی افراد و فراهم نمودن شرایط مناسب برای زندگی سالم از تمامی جنبه های جسمانی، روانی و اجتماعی میباشد. بنابراین هدف، افزایش آگاهی و توانایی افراد در برخورد صحیح و مناسب با رویدادهای زندگی میباشد.
حسینی (1378) معتقد است، آموزش، اساسیترین روش پیشگیری اولیه است. از طرفی دیگر مهمترین و مؤثرترین دوره سنی جهت آموزش پیشگیرانه، دوره نوجوانی است. به همین دلیل متخصصین بهداشت روانی، آموزش پیشگیرانه در دوره نوجوانی را مورد توجه بسیار قرار می دهند. و همچنین پژوهشها نشان میدهند که آموزش مهارتهای زندگی به ارتقاء بهداشت روانی کودکان و نوجوانان در ابعاد مختلف زندگی کمک میکند و از اساسیترین برنامههای پیشگیرانه در سطح اولیه به شمار میرود. سلامتی بخش اصلی یک زندگی شاد است و مدارس نقش مهمی در آگاه ساختن نوجوانان پیرامون مسائل بهداشتی و سلامتی و آموزش علوم زندگی به آنان دارند.
با توجه به مطالب فوق و اهمیت و نقش ارزنده آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان افراد بخصوص نوجوانان و با توجه به تأثیر مثبت برنامههای پیشگیرانه در مدارس، پژوهش حاضر به بررسی تأُثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان نوجوانان میپردازد. از طرفی به دلیل ارتباط مستقیم و مثبت بین سلامت روان، منبع کنترل درونی و شیوه مقابلهای مسأله مدار، تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر درونیتر شدن منبع کنترل نوجوانان و شیوههای مقابلهای آنان نیز مورد بررسی قرار میگیرد.
متغیرهای پژوهش
پژوهش حاضر به بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان و منبع کنترل دانشآموزان دختر سال اول مقطع متوسطه شهر تهران میپردازد. بنابراین متغیرهای پژوهش عبارتند از:
- متغیر مستقل
در این پژوهش، آموزش مهارتهای زندگی، متغیر مستقل میباشد، که تأثیر آن بر متغیرهای وابسته پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است.
- متغیرهای وابسته
دو متغیر سلامت روان و منبع کنترل، متغیرهای وابسته پژوهش حاضر میباشند، که تأثیر متغیر مستقل بر آنها مورد بررسی قرار گرفته است.
- متغیرهای کنترل
سن، جنس و مقطع تحصیلی از متغیرهای کنترل پژوهش هستند. به این صورت که دانشآموزان دختر سال اول مقطع متوسطه که حدود سنی 16-15 ساله داشتند به عنوان جامعه و نمونه پژوهش انتخاب شدند.
مشاهدات کیفی در طول جلسات دوره آموزشی با نتایج کمی حاصل از دادهها، مطابقت و هماهنگی دارد. به طوری که ویژگیهای رفتاری آزمودنیها در طول دوره تا حدودی نشان دهنده میزان نمرات آنان در آزمونها میباشد. بدین معنا که آزمودنیهایی که در طول جلسات، فعالیت گروهی بیشتری داشتند، انگیزه و تمایل بیشتری جهت شرکت در این دوره آموزشی داشتند، نظم گروهی بیشتری را رعایت مینمودند، در انجام تمرینات و فعالیتهای عملی علاقمندی و انگیزه بیشتری نشان میدادند، توجه و دقت کافی نسبت به مطالب و محتویات آموزشی داشتند و خواهان تداوم این دوره آموزشی در طول سال تحصیلی بودند، در میزان نمرات سلامت عمومی و منبع کنترل آنان کاهش بیشتری ایجاد شده است. در واقع میتوان گفت که آموزش مهارتهای زندگی در مورد این آزمودنیها منجر به افزایش سلامت روان و درونی تر شدن منبع کنترل آنان شده است. در حالیکه در نمرات آزمودنیهایی که انگیزه و رغبت کافی برای حضور در جلسات آموزشی نداشتند، فعالیتهای گروهی آنان بخصوص در بحثهای گروهی ضعیفتر بود و نسبت به انجام تمرینات و فعالیتهای عملی انگیزه کمتری داشتند، چندان تغییر محسوسی ایجاد نشده است. بدین صورت که یا کاهش اندکی در میزان نمرات سلامت عمومی ایجاد شده است و یا آنکه منجر به افزایش میزان نمرات در آزمون منبع کنترل آنان شده است.
در ارزیابی نهایی از دوره آموزشی، اکثر آزمودنیها، برخورداری از مهارتهای زندگی را برای همه افراد مفید و لازم قلمداد نمودند و معتقد بودند که آنچه به عنوان مهارتهای زندگی در این دوره آموزشی آموختند و پیرامون آن، تمرین و فعالیت گروهی انجام دادند، توانسته است تا حدود نسبتاً زیادی بر جنبه های گوناگون زندگی آنان به ویژه بر زندگی تحصیلی، خانوادگی و اجتماعی آنان اثر گذار باشد.
همچنین علاوه بر گروه آزمایشی، طی مصاحبهای که با افراد گروه کنترل نیز صورت گرفت، پیرامون اهمیت و نقش مهارتهای زندگی و نحوه تأثیر آن نظر خواهی شد. اکثریت آنان نسبت به کسب مهارتهای زندگی و برگزاری این دوره آموزشی تمایل و رغبت فراوانی نشان دادند و معتقد بودند که این نوع جلسات میتواند بسیار مفید، آموزنده و جالب باشد. بخصوص اینکه با فعالیتهای گروهی، شور و هیجان بیشتری ایجاد خواهد شد.
بدین ترتیب مشاهدات کیفی دال بر تأثیر مثبت آموزش مهارتهای زندگی میباشد.
از نتایج ضرایب همبستگی بین مقیاسهای سلامت روان، منبع کنترل و شیوه مقابلهای چنین بر میآید که بین اکثر مقیاسها همبستگی معناداری وجود دارد، بطوریکه بین مقیاسهای سلامت روان و شیوه های مقابلهای همبستگی معناداری وجود دارد. این بدان معناست که بین دو متغیر مذکور ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر بین دو متغیر سلامت روان و شیوه مقابلهای همبستگی معناداری وجود دارد. همچنین بین مقیاسهای منبع کنترل و انواع شیوههای مقابلهای همبستگی معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر بین دو متغیر منبع کنترل و شیوه مقابلهای ارتباط معناداری وجود دارد. در ضمن بین مقیاسهای آزمون سلامت عمومی (نشانگان جسمانی، نشانگان اضطرابی، کارکرد و کنش اجتماعی و نشانگان افسردگی) نیز ارتباط مثبت و معناداری مشاهده شده است. بطوریکه ضرایب همبستگی بین مقیاسها اکثراً بالای 60/0 = r میباشد. همین طور بین مقیاسهای آزمون منبع کنترل (توانایی درونی، اعتقاد به شانس و تأثیر دیدگاه افراد قدرتمند) نیز ارتباط معناداری مشاهده گردید. همانگونه که ملاحظه می شود بین شیوه جسمانیسازی مقابله، شیوههای هیجانی مقابله و جمع کل مقیاس شیوه مقابلهای نیز ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد. بنابراین نتایج نشانگر ارتباط مستقیم و مثبت بین متغیرهای پژوهش سلامت روان و شیوه مقابلهای ، منبع کنترل و شیوه مقابلهای) میباشد، که البته علیرغم انتظار پژوهش، بین دو متغیر سلامت روان و منبع کنترل، ارتباط معناداری مشاهده نشده است.
بدین ترتیب فرضیه (2) پژوهش مور د تأیید قرار نگرفت. نکته قابل توجه دیگر این بود که در هر دو پرسشنامه، بین مقیاسها ارتباط کاملاً معناداری مشاهده گردید، بطوریکه ضرایب همبستگی قابل قبول و رضایت بخشی بخصوص در آزمون سلامت عمومی، بدست آمده است. در ضمن با توجه به نتایج همبستگی این آزمون میتوان نتیجه گرفت که درجه همبستگی بین هر زیر مقیاس آزمون سلامت عمومی با نمره کل مقیاسهای آزمون بیشتر از درجه همبستگی بین زیر مقیاسها میباشد. این موضوع بخصوص در مورد مقیاسهای نشانگان افسردگی نشانگان اضطرابی نشانگان جسمانی صدق می کند. این امر نشان دهنده اهمیت افسردگی و اضطراب در تشخیص نشانگان اختلالهای روانی است.
در ضمن ملاحظه شد که نتایج یافتههالی جانبی نشان دهنده ارتباط منفی و معنادار عملکرد تحصیلی (معدل کتبی) دانشآموزان با شیوه جسمانی سازی مقابله و جمع کل مقیاس شیوه مقابلهای میباشد. بدین معنا که دانشآموزانی که معدل کتبی بالاتری داشتند در شیوه جسمانیسازی مقابله و جمع کل مقیاس شیوه مقابله نمرات پایینتری کسب کردند، یعنی در مقابله با مشکلات کمتر دچار علائم جسمانی مانند سردرد، احساس تهوع ، تپش قلب، بی خوابی و . . . میشوند و بیشتر از مقابله مسأله مدار استفاده میکنند. همچنین نتایج تحلیل واریانس یکراهه (ANOVA)، حاکی از آن است که تحصیلات مادر در گروه بیسواد و زیر دیپلم با شیوه هیجانی مقابله ارتباط معناداری دارد. بدین معنا که دانشآموزان دارای مادران بیسواد و زیر دیپلم در مقابله با مشکلات بیشتر دچار حالات هیجانی مانند، خشم، عصبانیت و . . . میشوند. لازم به ذکر است که بین میانگینهای تحصیلات پدر با مقیاسهای سلامت روان، منبع کنترل و شیوه مقابلهای، ارتباط معناداری مشاهده نشد. در ضمن بین نوع شغل پدر و مقیاسهای مذکور نیز ارتباط معناداری حاصل نگردید. ولیکن بین وضعیت اشتغال مادر و مقیاسهای اضطراب ، نارسا کنش وری اجتماعی، افسردگی و جمع کل مقیاسهای سلامت عمومی و همچنین شیوه مقابلهای مسأله مدار ارتباط معناداری بدست آمد. بدین معنا که دانشآموزان دارای مادران شاغل، نمرات پایینتری در مقیاسهای مذکور کسب نمودند، یعنی به عبارت دیگر، اضطراب، نارسا کنش وری اجتماعی و افسردگی کمتری در مقایسه با دانشآموزان دارای مادران خانهدار، نشان دادند و در کل از سلامت روان بالاتری برخوردار هستند. در ضمن در هنگام مقابله با مشکلات بیشتر از شیوه مقابلهای مسأله مدار استفاده میکردند.
جداول 4 و 5و 6 و 7 و 8 و 9 که بیانگر توضیحات فوق میباشند به ترتیب در صفحات بعدی ترسیم شدهاند.
توزیع جهانی بیماریها در حال تغییر است، این تغییر از دهه 90 میلادی آغاز گردید. و هم اکنون در حال شتاب گرفتن است. جهت اصلی این تغییر تبدیل عوامل اصلی مرگ و میر از بیماریهای واگیردار عفونی و سوءتغذیه به بیماریهای غیرواگیردار نظیر افسردگی و بیماری قلبی است. انتظار این است که در ظرف 20 سال آینده بیماریهای غیر واگیردار در کشورهای رو به توسعه عامل 7 مرگ از هر 10 مرگ باشد.
سهم عمدهای از افزایش بار بیماریهای غیر واگیردار را افزایش اختلالات روانپزشکی بر عهده دارد. این اختلالات که پیش از این توجهی در کشور به خود جلب نکرده بود و در حدود یک دهه است که به یکی از محورهای مهم تبدیل شده و نیاز به برنامهریزی و اجرای طرحهای متعددی در زمینه بهداشت روان هم اکنون بیشتر از هر زمان دیگر احساس میشود (مرکز مشاوره دانشگاه تهران، 1381).
مطالعه انجام شده توسط سازمان جهانی بهداشت، دانشگاه هاروارد و بانک جهانی به این امر اشاره میکند که تلفات 5 میلیون نفری ناشی از صدمات در سال 1990، بالغین جوان بیشترین سهم را داشته و پس از حوادث رانندگی، خودکشی دومین علت این مرگها بوده است. آزاد (1373) خودکشی[1] و انواع آن را به شرح زیر معرفی میکند: خودکشی از دو لغت دارای ریشه لاتین یعنی SUI به معنی خود و Caedere به معنی کشتن مشتق شده است و در حال حاضر به صورت خودکشی استعمال میشود. اولین بار این اصطلاح در سال 1737 توسط دفونتن فرانسوی به کار گرفته شد. بعدها اصطلاحات دیگری که مربوط به خودکشی بودند مورد استفاده قرار گرفتند از جمله:
اقدام به خودکشی، برای اقداماتی که شخص به منظور از بین بردن خود انجام میدهد اما منجر به مرگ نمیشود. افکار خودکشی[2] برای اشتغالات ذهنی راجع به نیستی و تمایل به مردن که هنوز جنبه عملی به خود نگرفته است.
خودکشی انجام یافته[3]، برای همه مواردی که شخص با انجام یک عمل انهدامی و تخریب صدمهای به خود وارد میکند. فرا خودکشی[4] برای همه رفتارهای آسیب رسان که شخص به طور غیر عمدی و بدون قصد خاتمه دادن به زندگی مرتکب میشود.
خصوصیت مشترک ما بین افرادی که اقدام به خودکشی می کنند داشتن این باور است که خودکشی تنها راه غلبه بر احساسات غیر قابل تحمل است. کشش خودکشی در این است که در نهایت به این احساسات غیر قابل تحمل خاتمه می دهد. در تراژدی خودکشی، آشفتگی و مشکلات عاطفی به حدی شدید میگردند که فرد را در یافتن راه حلهای مختلف حل مشکل ناتوان میسازند، در حالی که راه حلهای دیگری نیز وجود دارند .
مرگ یکی از اعضای خانواده از جمله مواردی است که اعتماد به نفس ما را تحت تاثیر قرار داده و احساس بیارزشی را در ما به وجود میآورد، در واقع هیچ نوع دیگری از مرگ در دوستان و بستگان، چنین احساس مداومی از پریشانی، شرم، گناه و اغتشاش کلی را باعث نمیگردد. بازماندگان خودشان نیز قربانی هستند و در سالهای بعد از خودکشی شخص مورد علاقه، میزان بالایی از مرگ و میر را نشان میدهند. این موارد به همراه تاثیر اجتماعی و اقتصادی خودکشی، اهمیت توجه به آن و ضرورت شناخت علل و عوامل فردی و اجتماعی آن را نشان داده و انگیزهای برای بررسی این پدیده مهم فردی و اجتماعی را فراهم مینمایند.
شاید بتوان نوجوانی را به عنوان دورهای از فراخنای زندگی که طی آن بیشتر خصوصیات اجتماعی، روانی ، شناختی و زیستی تغییر مییابند در نظر گرفت. (لرنر[5] و گالامبوس[6]، 1998) . به همین دلیل افراد در این مرحله سنی در معرض بسیاری از مشکلات رفتاری و روانی قرار میگیرند. در واقع در دوره نوجوانی ضعف در تصمیمگیری (در حوزههایی مانند مدرسه، روابط با جنس مخالف و مصرف مواد) ، نتایج منفیتری از دوران کودکی را در برداشته و همچنین نوجوان بیشتر برای تصمیمات و نتایج کارهای خود نسبت به دوران کودکی مسئول میباشد.
همانطور که عنوان گردید، فرایند رشد در دوره نوجوانی شامل تغییرات فردی و همچنین زمینههای مختلفی است که نوجوان در آن قرار دارد و این تنوع عوامل، شرایطی را برای خطر در این دوره از زندگی فراهم میکند. خطرهای رفتاری شامل مصرف الکل، مصرف یا سوءمصرف مواد، روابط جنسی ناایمن، حاملگی در دوران نوجوانی، والد شدن در دوره نوجوانی، افت یا شکست تحصیلی، ترک تحصیل، بزهکاری و جرم میباشد. درگیری در فقط یکی از این رفتارها میتواند شانس زندگی خوب با کیفیت مناسب را برای نوجوان کاهش دهد و درگیری چند تا از آنها حتی میتواند شانس زنده ماندن را در فرد کاهش دهد. (لرنر و همکاران، 1998). یافتهها نشان دادهاند که رفتارهای پرخطر در حد معناداری در دوره نوجوانی افزایش مییابد و یک تمایل به تنوع رفتارهای پرخطر و یا در واقع ترکیب این رفتارها با هم در این دوران مشاهده میشود. (فارل دانیش[7] و هوارد، 1992). بر پایه گزارش سازمان بهداشت جهانی (1993)، خودکشی از جمله ده علت اصلی مرگ و میر در سراسر جهان در همه گروههای سنی بوده، هر ساله حداقل در حدود پانصد هزار نفر از طریق خودکشی به زندگیشان پایان میدهند. خودکشی، هشتمین عامل مرگ در بزرگسالان و سومین عامل مرگ بعد از تصادفات و قتل در نوجوانان و جوانان میباشد. بررسی آمار خودکشی به نسبت جمعیت در کشورهای مختلف نشان میدهد که پدیده خودکشی به شرایط جغرافیایی و اجتماعی و اقتصادی خاصی به صورت مستقیم وابسته نبوده و یک پدیده عام و غیر اختصاصی است (بلومنتال و کوپفر[8]، 1990). نتایج تحقیقات در اغلب جوامع غربی به ویژه آمریکا - کانادا- استرالیا و انگلستان نشان میدهد که در طی سه دهه گذشته نسبت خودکشی و اقدام به خودکشی در نوجوانان 15 تا 19 ساله سه برابر شده است (کاپلان و سادوک؛ 2003). طبق آمارهای منتشر، سالانه 30 هزار نفر در آمریکا بر اثر خودکشی فوت میکنند و بین 300 تا 500 هزار مورد نیز اقدام به خودکشی صورت میگیرد (بلومنتال و کوپفر، 1990).
همانند اغلب کشورهای جهان نسبت خودکشی در ایران نیز در چند دهه اخیر افزایش قابل ملاحظهای یافته است و به همین علت از جمله موضوعات مهم مورد توجه در بهداشت روانی به ویژه در جوانان موضوع اقدام به خودکشی میباشد. اما دلایل متعدد موجب میشود که بررسی موضوع خودکشی در جامعه ما با محدودیت هایی مواجه گردد از جمله این که همانند اغلب کشورها، دسترسی به آمار دقیق خودکشی به ویژه اقدام به خودکشی بسیار دشوار است.
- دیدگاه جامعه شناختی:
معروفترین نظریه پرداز خودکشی در جامعه شناسی دورکیم[9] میباشد. تئوری جامعه شناختی دورکیم روشنگر این نکته است که خودکشی اشخاص در جامعههای مختلف ارتباط منطقی با عوامل غیر اجتماعی مانند جنس، سن، دین و تاهل ندارد. وی در رد نظریه بعضی از روانشناسان و روان پزشکان که معتقدند بیشتر کسانی که دست به خودکشی میزنند به هنگام ارتکاب این عمل در حالت بیمارگونهاند و به دلیل حالت روانی خویش مستعد خودکشی هستند، میگوید: علی رغم اینکه آمادگی خودکشی در میان افراد دارای بیماریهای روانی زیاد است ولی نیروی تعیین کننده خودکشی نیروی روان شناختی نیست بلکه نیروی اجتماعی است (محمدیان، 1378).
دورکیم در کوشش خود برای تبیین خودکشی آن را به سه طبقه تقسیم میکند.
خودکشی خودخواهانه[10]:آنهایی است که شخص رابطهای قوی با هیچ گروه اجتماعی ندارد. آسیب پذیری نسبی افراد مجرد نسبت به متاهل، آسیب پذیری نسبی زوجهای صاحب فرزند در مقابل خودکشی و نیز میزان پایین خودکشی در مناطق روستایی موید این مطلب است.
خودکشی دیگر خواهانه[11]: مشخص کننده گروهی است که استعداد خودکشی آنها از وابستگی شدید اجتماعی ناشی میشود که نمونه بارز آن در جامعه ژاپن در بعضی از طبقات اجتماعی وجود دارد.
خودکشی ناشی از بیهنجاری[12]: که مشخص کننده افرادی است که وابستگی آنها به جامعه دچار آشفتگی است و در نتیجه از معیارهای رفتاری مرسوم محروم گردیدهاند. عیار بالای خودکشی در بین طلاق گرفتهها در مقایسه با افراد متاهل و آسیب پذیری بیشتر کسانی وضع اقتصادی آنها تغییر شدید ناگهانی پیدا کرده نشانه این خودکشی است (ایدی، 1380).
گاهی در تقسیمبندی نظریه دورکیم به نوع چهارمی از خودکشی، تحت عنوان خودکشی اجباری اشاره میشود. در این نوع خودکشی فرد خود را ناگزیر از خودکشی تصور می کند و به آن اقدام مینماید. پژوهشهای جامعه شناختی جدید در مورد خودکشی تا حدود زیادی به نظریه سنتی دورکیم وفادار ماندهاند و رویکرد جامعه شناختی، با توجه به اینکه به نقش عوامل اجتماعی در خودکشی تاکید میکند، در پیشگیری از این پدیده نیز اطلاعات سودمندی را در اختیار جامعه امروزی میگذارد.
4- دیدگاه روان شناختی:
روانشناسان زیادی سعی در شناخت و تبیین خودکشی داشتهاند که به مهمترین آنها اشاره میشود.
فروید:
نخستین بینش روانشناختی مهم در مورد خودکشی به وسیله فروید ارائه گردید. وی نفرت از خویش را که در افسردگی مشاهده میشود ناشی از خشم معطوف به یک شی مورد علاقه توصیف نمود. خشمی که چنین افرادی آن را به سوی خود بازمیگردانند. فروید خودکشی را حد اعلی این پدیده میدانست و تردید داشت که کسی که بدون میل سرکوب شده و پیشین برای کشتن، کسی خود را بکشد (کاپلان و سادوک، 1998).
فروید میگوید: آرزوی افرادی که گرایش و تمایل به خودکشی دارند، همیشه به دنبال احساس گناهی که ناشی از آرزوی مردن دیگران است، تجلی میکند (لاله، 1378، به نقل از ایدی، 1380).
دی سوسا[13]:
وی معتقد است که عوامل زیست شناختی، فرهنگی، اجتماعی و محیطی و نشانهای[14] هر کدام نقش خطرزای ویژهای در بروز خودکشی دارند. به اعتقاد وی پیش بینی و پیشگیری از خودکشی بایستی با توجه به تمام این عوامل باشد. زیرا این پدیده بر دورههای زندگی وضعیتهای روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی افراد و همین طور بر جوامع و فرهنگها تاثیر میگذارد. به طور کلی او از یک دیدگاه یکپارچهنگر در بررسی پدیده خودکشی حمایت میکند. (مهرابیزاده و خدا رحیمی، 1376).
شنایدمن:
(شنایدمن ،1987، به نقل از دیویسون[15] و نیل[16]، 1994) خودکشی را دارای ویژگیهایی میداند که البته همه آنها در یک خودکشی ممکن است مشاهده نشود. این گروه ویژگیها عبارتند از:
- شایعترین قصد خودکشی، پیدا کردن یک راه حل است.
- معمولیترین هدف خودکشی، کاهش آگاهی است.
- محرک شایع در خودکشی، درد روانی غیر قابل تحمل است.
- معمولیترین فشارزا در خودکشی، نیازهای روانشناختی ناکام مانده است.
- معمولیترین حالت شناختی در خودکشی، دوسوگرایی است.
- معمولیترین حالت ادراکی در خودکشی، صحبت در مورد قصد (خودکشی) است.
- معمولیترین عمل در خودکشی، خارج شدن از وضعیت نامطلوب فعلی میباشد.
- معمولیترین رفتار بین فردی در خودکشی، صحبت در مورد قصد (خودکشی) است.
- با ثباتترین موضوع در خودکشیها، الگوهای مقابلهای دراز مدت است.
این دیدگاه، خودکشی را کوشش آگاهانه برای جستجوی یک راه حل برای مشکلاتی در نظر میگیرد که موجب رنج شدید در شخص گردیدهاند. برای فرد رنجدیده این راه حل، آگاهی و درد پایانناپذیر را پایان میبخشد. با این همه اغلب خودکشیها حالتی دوسوگرایانه دارند و این از لحاظ پیشگیری بسیار حائز اهمیت است. از لحاظ شناختی دامنه باریکی از انتخابهای ادراکی در اینجا وجود دارد، زمانی که حالت خودکشی به شدت آشفته کننده وجود نداشته باشد، شخص میتواند راه حلهای دیگری برای مواجهه با فشار جستجو کند.
کسانی که طرح خودکشی را میریزند گاهی اوقات به عنوان فریاد کمک خواهی و گاهی در نتیجه کنارهگیری از دیگران جهت جلوگیری از عدم ارتکاب، در مورد نیت خود با دیگران صحبت میکنند (همان منبع).
وضعیت جسمانی و روانی:
خطر خودکشی افراد بیمار روانی 3 تا 1 بار بیشتر از افراد غیر بیمار است و در 11 الی 15 درصد خودکشیها بیماری جسمی عامل مهمی شناخته شده است. در افراد مبتلا به سرطان و ایدز خودکشی بالاست. هم چنین در بیماران مبتلا به اختلال روانی 25 درصد وابسته به الکل هستند و تشخیص دوگانه دارند و خطر خودکشی در بیماران افسرده 15 درصد است (کاپلان و سادوک 1998).
بررسیهای کالبد شکافی نشان میدهند که در 25 تا 75 درصد قربانیان خودکشی بیمار جسمی وجود دارد. هفت بیماری سلسله اعصاب مرکزی بالا رفتن خطر خودکشی میشوند که شامل صرع، مولتیپل اسکلروز، صدمات جمجمه، کره هانتینگتون، دمانس و سندرم نقص ایمنی اکتسابی میباشند(همان منبع).
جنسیت و خودکشی:
میزان خودکشی در بسیاری از کشورها در مردان بیش از زنان است. مردها سه بار بیشتر از زنان خودکشی میکنند این رقمی است که سالیان سال ثابت مانده است و از طرف دیگر زنان 4 برابر بیشتر از مردان اقدام به خودکشی میکنند (کاپلان و سادوک، 2003).
برخلاف خودکشی، میزان موارد آسیب رسانی عمدی به خود (DSH) معمولا در زنان بیش از مردان است. مطالعه انجام شده در شعبه اروپای سازمان بهداشت جهانی پیرامون رفتارهای مرتبط با خودکشی نیز، وجود این الگو در سطح کشورهای اروپایی را نشان داده است. البته در برخی از کشورها، تعداد موارد (DSH) در مردان افزایش یافته، این گرایش در بریتانیا به ویژه در مردان جالب توجه است و شیوع بالای (DSH) بین زنان در کنار ارتباط قویتری که بین (DSH) و خودکشی در مردان وجود دارد بیانگر این مسئله است که انجام اعمال مبتنی بر آسیب رسانی عمدی به خود در بین زنان، کمتر از مردان بر پایه انگیزههای متمایل به خودکشی صورت میگیرند. به نظر میرسد شیوع DSH به منظور خودنمایی در زنان بیش از مردان است و در این گونه موارد DSH بیشتر به منظور نشان دادن اندوه و پریشانی یا برای تغییر رفتار واکنشهای دیگران انجام شده باشد. DSH در مردان بیشتر از زنان به قصد خودکشی صورت میگیرد نکته جالب توجه این که در نمونههای تهیه شده خارج از محیط بیمارستان، افکار خودکشی در زنان بسیار شایعتر از مردان گزارش شده است از مهمترین عواملی که میتوانند شیوع بالای خودکشی خشونتآمیز در مردان را توجیه کنند باید به قصد جدیتر آنها برای خودکشی، پرخاشگری، شناخت بهتر روشهای خشونت آمیز و نگرانی و توجه کمتر آنان به بد شکل شدن از نظر جسمانی اشاره کرد (هاوتون 2000). بررسیهای روان شناختی پس از مرگ به وضوح نشان دادهاند که اختلالات خلقی در هر گروه جنسی به عنوان عامل اصلی خودکشی مطرح بودهاند. ضمن اینکه همراهی اختلالات شخصیت در 50 تا 40% موارد و همراهی سایر اختلالات روانی حتی در درصد بیشتری از این خودکشیها وجود داشته است. البته سو مصرف مواد مخدر به طور کلی در مردان خودکشی کننده شایعتر بوده است.
تاهل، شغل و سابقه اقدام قبلی:
به نظر میرسد ازدواج و بچهدار شدن به طور قابل ملاحظهای از خطر خودکشی میکاهد. عیار خودکشی در بین افراد متاهل 11 در صد هزار است. افراد مجرد هرگز ازدواج نکرده و تقریبا دو بار بیشتر از افراد متاهل خودکشی میکنند. هر چه وضعیت اجتماعی فرد بالاتر باشد خطر خودکشی بالاتر است. اما نزول وضعیت اجتماعی نیز خطر را بالاتر میبرد و به طور کلی شغل محافظی در برابر خودکشی است.
سابقه اقدام به خودکشی احتمالا بهترین شاخص افزایش خطر خودکشی برای یک بیمار است. مطالعات نشان میدهد که 40 درصد افسردههای خودکشی کننده، سابقه اقدام قبلی داشتهاند. بالاترین میزان خطر اقدام دوباره، در سه ماه اول پس از اقدام نخست است (کلاپلان و سادوک،1998).
اختلالات شخصیت، شخصیت و خودکشی:
اختلال شخصیت و شخصیت به صورت گستردهای با خودکشی مربوط شدهاند.
تحقیقات زیادی در این زمینه صورت گرفته است که ارتباط بین آنها را تایید کردهاند. حداقل تعدادی از اختلالات شخصیت وجود دارند که از عوامل خطرساز اصلی برای خودکشی و اقدام به خودکشی میباشند. (مهلوم[17]و همکاران 1994، پری[18] 1989). مطالعات روان شناختی جدید گزارش کردهاند که اختلالات شخصیت در بین قربانیان خودکشی شایع بوده است. (برنت[19] و همکاران، 1994، ایسومتسا[20]، 1996، لزاگ[21] و همکاران، 1994). البک[22] و همکاران (1998) نتیجه گرفتند که اختلالات شخصیت میتواند پیش از یک مطالعه پیگیری، میزان مرگ و میر بالایی را در بین مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی در اثر خودکشی نشان دهد (استون[23]،1993).